🌺موقع اعزام به سوریه برای اینکه #زکریا از این حالوهوا در بیاد به زور بردیمش روستا برای عروسی
🌺#زکریا یه دوستی داشت به اسم #روحاللهطالبی که با هم مثل داداش بودن《عکس بالا☝️》
روحالله اهل تبریز بود و با هم تو عملیات مبارزه با گروهک تروریستی پژاک با هم آشنا شدن
با هم عهد کرده بودن که با هم سوریه برن و رزق شهادتشون رو از #حضرتزینب بگیرن
روحالله زنگ زد و گفت:من دارم میرم تو خودت رو برسون
#زکریا میگفت: شما من رو از یه ثواب بزرگ دور کردین😔
🌺#زکریا دیگه اون آدم سابق نبود
دلودماغ هیچ کاری رو نداشت
دیگه با کسی شوخی نمیکرد.🙁
🌺شبهای محرم که رسید بیتابتر شد
میگفت: با رفتن رفقاش حس سربازی رو داره که از خیمه امام حسین(ع) جا موند
روز عاشورا بود که دیدیم صدای گریهی😭 #زکریا میاد.
@Revayate_ravi
🦋 صحبتها را ادامه داد و کلامش را وصل کرد به سوریه و گفت: من غیرتم👊 قبول نمیکند بمانم و جسارت به حرم بیبی بکنند.
🦋 گفتم: فکر بچهها را کردی؟؟؟میخواهی بروی؟؟؟ من اجازه نمیدهم.
گفت: قیامت میتوانی در چشمان #امامحسین(ع) 🌹نگاه کنی و بگویی من اجازه ندادم!!!
🦋 #عبدالمهدی گفت: میخواهم مثل همسر زُهیر باشی که همسرش را راهی میدان نبرد کرد.
آنقدر در گوش زُهیر خواند تا او هم در ردیف شهدای کربلا قرار گرفت.✌️
🦋 آنجا دیگر زبانم بسته شد و گفتم: باشه ، خود #حضرتزینب(س) نگهدارت باشد.🙏
@Revayate_ravi
🌺موقع اعزام به سوریه برای اینکه #زکریا از این حالوهوا در بیاد به زور بردیمش روستا برای عروسی
🌺#زکریا یه دوستی داشت به اسم #روحاللهطالبی که با هم مثل داداش بودن《عکس بالا☝️》
روحالله اهل تبریز بود و با هم تو عملیات مبارزه با گروهک تروریستی پژاک با هم آشنا شدن
با هم عهد کرده بودن که با هم سوریه برن و رزق شهادتشون رو از #حضرتزینب بگیرن
روحالله زنگ زد و گفت:من دارم میرم تو خودت رو برسون
#زکریا میگفت: شما من رو از یه ثواب بزرگ دور کردین😔
🌺#زکریا دیگه اون آدم سابق نبود
دلودماغ هیچ کاری رو نداشت
دیگه با کسی شوخی نمیکرد.🙁
🌺شبهای محرم که رسید بیتابتر شد
میگفت: با رفتن رفقاش حس سربازی رو داره که از خیمه امام حسین(ع) جا موند
روز عاشورا بود که دیدیم صدای گریهی😭 #زکریا میاد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi