eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
280 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼 قسمت2⃣❤️ به روایت📖 تازه ازدواج کرده بودم.در یکی از اتاق های خانه پدری،با همسرم زندگی می کردم.آن روزها مردم اهل تجمل و... نبودند.جوان ها همین که اتاق و شغلی برایشان مهیا می شر ازدواج می کردند. از صبح تا شب در مغازه کفاشی خودم روبه روی امامزاده یحیی(ع) مشغول بودم. 🌿🌸🌿 فرزند اول من دختری بود که به همراه خودش خیر و برکت را به خانه ما آورد. دوسال بعد همسرم باردار شد.این بار دقت نظر همسرم و خودم بیشتر بود.همسرم همیشه سعی می کرد با وضو باشد. به خواندن قرآن و زیارت عاشورا مداومت داشت. من هم سعی می کردم در کارهای خانه او را کمک کنم. ماه رمضان از راه رسید.در احادیث آمده که مقدرات انسان در شب های قدر تعیین می شود. من هم در آن شب ها با سوز درونی برای همسر و فرزندی که در راه داشتم دعا می کردم. نیمه های شب بیست و یکم ماه رمضان بود. حال همسرم بد شد،و قابله را خبر کردیم. در حیاط خانه با ناراحتی قدم میزدم.یک دفعه صدایی بلند شد؛کلامی که آرامش را برای من به همراه داشت‌. صدایی آشنا و همیشگی، الله اکبر الله اکبر همزمان با اذان صبح، صدای گریه نوزاد بلند شد. یکی از خانم ها آمد و گفت:《مژده،پسر است》 عجب تقارن زیبایی. اذان صبح و تولد فرزندم. عجیب اینکه ،پدرم یکی از اتاق های بزرگ خانه را تبدیل به حسینه گرده بود و مجتبی در حسینه بدنیا اومد. 🌿🌸🌿 به روایت📖 سید مجتبی پسر اول خانواده بود.خدا بعد از او دو پسر دیگر و دو دختر به خانواده عطا کرد. مجتبی پسر قوی و درعین حال مهربان بود. بسیار اهل شوخی و مزاح بود.یکی از دلایلی که باعث میشد بچه های محل جذب او شوند همین بود. در ایام تعطیلی به مغازه کفاشی می رفت و کمک پدر بود.هر زمان کسی کاری داشت به او کمک می کرد. قدرت بدنی،اخلاق و درس خوب باعث شده بود که دوستان زیادی در اطراف او جمع شوند. مجتبی با اینکه فقط دوازده سال داشت اما در ایام انقلاب همراه دوست همیشگی خود یحیی کاکویی در همه اجتماعات و تظاهرات شرکت می کرد. 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi