eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔷 دیروز زیارت قبر شهدای نکاء و دیدار با خانواده‌ی شهید و خانواده‌ی شهید @Revayate_ravi
🌀دیدار جمعی از خواهران راوی شهرستان بهشهر با خانواده‌ی شهید مدافع حرم 🌀مادر شهید در مورد عبدالرحیم گفتند: از پنج سالگی نماز و روزه گرفتن را شروع کرد.روزهای آخر وقتی من وضو می‌گرفتم می‌آمد و قطرات آب وضوی دست من را می‌خورد می‌گفتم: این چه کاریه می‌کنی؟ اگر آب می‌خواهی از یخچال بگیر. گفت: نه‌!!! آب نمی‌خوام چند بار دیگر هم این‌کار را انجام داد گفتم: حتما باید به من بگی چرا این کار رو می‌کنی؟؟ گفت: چون قطرات آب وضوی مادر شربت است. 🌀 و خواهر شهید در ادامه‌ی خاطره‌گویی از برادر شهیدش این‌طور بیان داشتند: چند جایی برای خواستگاری رفتیم و اتفاقا خانواده‌های مذهبی خوبی بودند ولی بعد از صحبت با دختر به ما جواب منفی می‌دادند .بعد از ازدواجشان از طریق همسرش متوجه شدیم که به همه‌ی دختر خانم‌ها می‌گفت: مسیر زندگی من به شهادت ختم خواهد می‌شود آیا می‌توانید من را همراهی کنید؟ 🌀خواهرشان گفتند: عروسی نگرفت.رفتند حج و بعد ولیمه دادند و این شد عروسی‌شان.سه روز بعد از عروسی رفتند ماموریت در سراوان. بهش زنگ زدیم و گفتیم تازه عروس رو تنها گذاشتی و رفتی؟ گفت: من یک همراه در زندگی دارم. 🌀خواهر شهید در ادامه گفتند: شهید و عبدالرحیم دوستان بسیار صمیمی بودند.در واقع یک روح در دو بدن و بعد از شهادت عبدالرحیم همه‌ی دوستانش می‌گفتند: محمدتقی خیلی نمی‌ماند(قابل ذکر است که عبدالرحیم آذر ۹۴ به شهادت رسید و محمدتقی ، فروردین ۹۵) من دو روز قبل از شهادت محمدتقی خواب دیدم که عبدالرحیم با تِی دارد پله‌های خانه‌اش را تمییز می‌کند.گفتم: عبدالرحیم مشغول کاری؟؟ گفت: آره!!!! وقتی مهمان داری باید تمییز کنی دیگه!!! گفتم: مهمانت کیه؟ گفت: کی می‌خواستی باشه!!! محمدتقی دیگه!!! اونه که همیشه میاد خونه‌ی ما. وقتی بیدار شدم مدام با عبدالرحیم حرف میزدم و می‌گفتم: عبدالرحیم تو رو به جان مامان!! زینب خیلی کوچیکه خودت مراقب محمدتقی باش.که دو روز بعد خبر شهادت محمدتقی اومد. ✍روحشان شاد و یادشان گرامی باد.