🔹🔷 دیروز زیارت قبر شهدای نکاء و دیدار با خانوادهی شهید #محمدرحیمبردبار و خانوادهی شهید #عبدالرحیمفیروزآبادی
@Revayate_ravi
#انجامشد
🌀دیدار جمعی از خواهران راوی شهرستان بهشهر با خانوادهی شهید مدافع حرم #عبدالرحیمفیروزآبادی
🌀مادر شهید در مورد عبدالرحیم گفتند: از پنج سالگی نماز و روزه گرفتن را شروع کرد.روزهای آخر وقتی من وضو میگرفتم میآمد و قطرات آب وضوی دست من را میخورد میگفتم: این چه کاریه میکنی؟ اگر آب میخواهی از یخچال بگیر. گفت: نه!!! آب نمیخوام
چند بار دیگر هم اینکار را انجام داد گفتم: حتما باید به من بگی چرا این کار رو میکنی؟؟
گفت: چون قطرات آب وضوی مادر شربت #شهادت است.
🌀 و خواهر شهید در ادامهی خاطرهگویی از برادر شهیدش اینطور بیان داشتند:
چند جایی برای خواستگاری رفتیم و اتفاقا خانوادههای مذهبی خوبی بودند ولی بعد از صحبت #عبدالرحیم با دختر به ما جواب منفی میدادند .بعد از ازدواجشان از طریق همسرش متوجه شدیم که به همهی دختر خانمها میگفت: مسیر زندگی من به شهادت ختم خواهد میشود آیا میتوانید من را همراهی کنید؟
🌀خواهرشان گفتند: #عبدالرحیم عروسی نگرفت.رفتند حج و بعد ولیمه دادند و این شد عروسیشان.سه روز بعد از عروسی رفتند ماموریت در سراوان.
بهش زنگ زدیم و گفتیم تازه عروس رو تنها گذاشتی و رفتی؟ گفت: من یک همراه در زندگی دارم.
🌀خواهر شهید در ادامه گفتند: شهید #محمدتقیسالخورده و عبدالرحیم دوستان بسیار صمیمی بودند.در واقع یک روح در دو بدن و بعد از شهادت عبدالرحیم همهی دوستانش میگفتند: محمدتقی خیلی نمیماند(قابل ذکر است که عبدالرحیم آذر ۹۴ به شهادت رسید و محمدتقی ، فروردین ۹۵)
من دو روز قبل از شهادت محمدتقی خواب دیدم که عبدالرحیم با تِی دارد پلههای خانهاش را تمییز میکند.گفتم: عبدالرحیم مشغول کاری؟؟ گفت: آره!!!!
وقتی مهمان داری باید تمییز کنی دیگه!!!
گفتم: مهمانت کیه؟
گفت: کی میخواستی باشه!!! محمدتقی دیگه!!! اونه که همیشه میاد خونهی ما.
وقتی بیدار شدم مدام با عبدالرحیم حرف میزدم و میگفتم: عبدالرحیم تو رو به جان مامان!! زینب خیلی کوچیکه خودت مراقب محمدتقی باش.که دو روز بعد خبر شهادت محمدتقی اومد.
✍روحشان شاد و یادشان گرامی باد.