🔹🔷 درگـاه این خـانه بوسیـدنےاسـت 🔷🔹
🔲 خــاطــرات مــادر شهیــدان #داوود #رســول و #علیــرضـاخـالقــیپـور
🔲 قسمت : 6⃣
✍ یک روز دوختودوز میکردیم ، یک روز شستوشو یک روز پختوپز مربا ، خروار خروار نخود و لوبیا و برنج پاک میکردیم.ظهر هر جا بودم خودم رو به خونه میرسوندم تا غذای بچهها رو بدم.
بچهها هم یه لقمه خورده ، نخورده روی دفتر و کتابهاشون پهن میشدن و تکالیفشون رو زودتر انجام میدادن تا به مسجد برن.
✍ حاجی بعد از دو ماه از جبهه برگشت.بندهی خدا انتظار داشت همه چیز مثل قبل باشه ولی هیچ کس تو خونه بند نبود.چند روز به رومون نیاورد ولی دید مثل اینکه داستان ادامه داره.با فعالیت بچهها تو پایگاه و مسجد مشکلی نداشت ولی برای درسشون نگران بود.صبح تا ظهر مدرسه ، ظهر تا شب مسجد ، شب تا صبح هم کشیک تو خیابونها.پس اینا کی درس میخونن؟؟؟
✍ اوایل انقلاب ، محمودآقا تو یه شرکت مواد غذایی سهام خرید. هر از گاهی باید برای سرکشی به کارگرها به شما میرفت.تابستانها من و زهرا را هم با خودش میبرد تا آب و هوا عوض کنیم.
ما که شمال بودیم پسرها با دوستانشون شب تو خونهی ما جمع میشدند.یهبار من و زهرا شمال موندیم و حاجی کامیون گرفت تا برای مغازه جنس بگیره.صبح زود به خونه رسید به رانندهی کامیون تعارف میکنه که داخل خونه بیاد و یه چایی بخوره.در رو که باز کرد هاجوواج موند.حیاط پر از بچههای بسیج بود.یکی با اورکت ، یکی با پوتین ، یکی روی پای دیگری ، یکی پوتینش زیر سرش و اورکت روی سر خودش و رفیقش.هر کدوم گوشهای خوابیده بودن.
راننده پرسید: خونتون پادگان یا پایگاه؟؟؟ حاجی هم خندیدهبود که هیچکدوم.
✍ تابستون ۶۱ داوود هم هوای جبهه به سرش زد.۱۵ سال بیشتر نداشت ولی هیکل بزرگ و چهارشونش خیلی بیشتر نشون میداد.هرچی گفتم :صبر کن تا پدرت از منطقه بیاد تا ازش اجازه بگیری به خرجش نرفت.اونقدر اصرار کرد تا بالاخره راضی شدم.بعد از اون اعزام داوود دیگه تو خونه بند نمیشد.مارش عملیات که میزدند هر جا بود خودش رو به جبهه میرسوند.برای امتحاناتش برمیگشت و دوباره میرفت.عملیات والفجر مقدماتی منطقه بود.زمستان سال۱۳۶۱ .یک ماه بعد از عملیات با پای مجروح به خونه برگشت.هرچی پرسیدم چیشده ،فقط یه جواب میداد: 《مامان!نه تو لایق بودی ، نه من!خدا من رو پرت کرد سرت》
دستش رو گرفتم: داوودجان!راضیام به رضای خدا.صورتش رو گردوند تا اشکش رو نبینم #چقدرمَردشدهبود.
@Revayate_ravi
🔹🔷 درگـاه این خـانه بوسیـدنےاسـت 🔷🔹
🔲 خــاطــرات مــادر شهیــدان #داوود #رســول و #علیــرضـاخـالقــیپـور
🔲 قسمت : 6⃣ (زن ، زندگی ، شهـادت )
✍ یک روز دوختودوز میکردیم ، یک روز شستوشو یک روز پختوپز مربا ، خروار خروار نخود و لوبیا و برنج پاک میکردیم.ظهر هر جا بودم خودم رو به خونه میرسوندم تا غذای بچهها رو بدم.
بچهها هم یه لقمه خورده ، نخورده روی دفتر و کتابهاشون پهن میشدن و تکالیفشون رو زودتر انجام میدادن تا به مسجد برن.
✍ حاجی بعد از دو ماه از جبهه برگشت.بندهی خدا انتظار داشت همه چیز مثل قبل باشه ولی هیچ کس تو خونه بند نبود.چند روز به رومون نیاورد ولی دید مثل اینکه داستان ادامه داره.با فعالیت بچهها تو پایگاه و مسجد مشکلی نداشت ولی برای درسشون نگران بود.صبح تا ظهر مدرسه ، ظهر تا شب مسجد ، شب تا صبح هم کشیک تو خیابونها.پس اینا کی درس میخونن؟؟؟
✍ اوایل انقلاب ، محمودآقا تو یه شرکت مواد غذایی سهام خرید. هر از گاهی باید برای سرکشی به کارگرها به شما میرفت.تابستانها من و زهرا را هم با خودش میبرد تا آب و هوا عوض کنیم.
ما که شمال بودیم پسرها با دوستانشون شب تو خونهی ما جمع میشدند.یهبار من و زهرا شمال موندیم و حاجی کامیون گرفت تا برای مغازه جنس بگیره.صبح زود به خونه رسید به رانندهی کامیون تعارف میکنه که داخل خونه بیاد و یه چایی بخوره.در رو که باز کرد هاجوواج موند.حیاط پر از بچههای بسیج بود.یکی با اورکت ، یکی با پوتین ، یکی روی پای دیگری ، یکی پوتینش زیر سرش و اورکت روی سر خودش و رفیقش.هر کدوم گوشهای خوابیده بودن.
راننده پرسید: خونتون پادگان یا پایگاه؟؟؟ حاجی هم خندیدهبود که هیچکدوم.
✍ تابستون ۶۱ داوود هم هوای جبهه به سرش زد.۱۵ سال بیشتر نداشت ولی هیکل بزرگ و چهارشونش خیلی بیشتر نشون میداد.هرچی گفتم :صبر کن تا پدرت از منطقه بیاد تا ازش اجازه بگیری به خرجش نرفت.اونقدر اصرار کرد تا بالاخره راضی شدم.بعد از اون اعزام داوود دیگه تو خونه بند نمیشد.مارش عملیات که میزدند هر جا بود خودش رو به جبهه میرسوند.برای امتحاناتش برمیگشت و دوباره میرفت.عملیات والفجر مقدماتی منطقه بود.زمستان سال۱۳۶۱ .یک ماه بعد از عملیات با پای مجروح به خونه برگشت.هرچی پرسیدم چیشده ،فقط یه جواب میداد: 《مامان!نه تو لایق بودی ، نه من!خدا من رو پرت کرد سرت》
دستش رو گرفتم: داوودجان!راضیام به رضای خدا.صورتش رو گردوند تا اشکش رو نبینم #چقدرمَردشدهبود.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi