🌷هفت روز دیگه🌷
قسمت4⃣#بهروایتحمیدهسالخوردهخواهرشهید🍂🍃
یکی از ویژگی های محمد تقی در جنگ سوریه این بود که هر کدام از نیروها چه ایرانی و چه افغانی، زخمی که می شد، محمد تقی تا آن زخمی و مجروح را عقب نمی کشید، دست به کار دیگری نمی زد.
به هم سنگرهایش می گفت: 《تا خدا نخواهد هیچ گلوله ای به ما برخورد نمی کند؛ پس سینه سپر کن و بین گلوله ها راه برو.》
بین آتش گلوله و خمپاره ها می دوید، می رفت و زخمی ها را می کشید عقب.
#محبوبهسالخوردهخواهرشهید🍂🍃
بعد شهادت عبدالرحیم فیروزآبادی به محمد تقی گفتم سوریه دیگر نرو.
گفت: فکر میکنی، عبدالرحیم خواهر و مادرنداشت؛ پدر نداشت؟
از این سر مرز تا آن سر مرز را مرز بان چیده اندخداوند مرگ رابرای عبدالرحیم، اینطور رقم زد.
خدا، باید آدم را دوست داشته باشد و ببرد. تقدیر هر کسی یه طوری رقم خورده. این همه،عبدالرحیم به شهادت رسیدند من هم، یکی از آن همه.گفت: شهدا انتخاب شده خدا هستند.
بعد انگشت سبابه اش را گذاشت روی پیشانی اش و گفت: خدا شاید انگشتش را گذاشته اینجا.
روزی که برای وداع پیکر محمد تقی رفتم همان جای انگشتش تیر خورده بود.
🍃🍃🍃
#بهروایتهادیروشندامادشهید🍂🍃
یک شب نشسته بودیم و صحبت را شروع کردم
قصدم این بود او را از رفتن به سوریه منصرف کنم.
گفت: ما برای سیمان درست کردن، ماسه و سیمان را باهم مخلوط می کنیم. وسط ملاط چاله ای می سازیم و آب داخل آن می ریزیم، اگر آب از حدش زیادتر باشد و یک قسمت از دیواره های ملاط را پاره کند، می ایستند تا آب اضافی خارج شود تا دوباره ماسه و سیمان به مقدار کافی اضافی کنند. دیگر کاری از آن بنا و کارگر بر نمی آید. اگر داعش پایش به ایران باز شود، همین می شود؛ کار سخت می شود.
وقتی به خانه آمدم به خانمم گفتم:دیگر به محمد تقی نگو نرود سوریه، برای اینکه محمد تقی
تصمیمش را گرفته.
🍃🍃🍃
یکی از دوستان به محمد تقی گفت:
محمد تقی! شما که می روید به سوریه، عده ای درکتان نمی کنند و قدر شناس نیستند.
محمد تقی گفت: ان شاء الله خداکند که هیچ وقت آن وضعیت برای مملکت و مردم ما پیش نیاید تا آن شرایط را درک کنند. هرچه می خواهند پشت سرمان بد بگویند. اما وضعیتی که برای مردم عراق و سوریه پیش آمده، برای مردم ما پیش نیاید. ان شاء الله
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi