eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| 🔻 حزب الله ... 🔅 هرچند وطن خویش را دوست می دارد، اما از تعلقات جغرافیایی آزاد است وبرای آب وخاک نیست که می جنگد! "میهن" او "اسلام" است... @Revayate_ravi
از بچه های گردان تفحص بود. همراه علی محمودوند. کاروان ۱۰۰۰ تایی شهدا رو عازم مشهد الرضا علیه السلام کرده بودند، مشکل اینجا بود عده ای بنا گذاشتند بر سر و صدا کردن به خاطر کم بودن ۱۳ تا از پیکر مقدس این شهدا. قول داد و گفت هرجوری شده من این ۱۳ تا شهید رو میارم! رفت شلمچه و شروع کرد گریه و زاری بالای یکی از کانال ها. آخرش که داشت برمی گشت گفت: شهدا داریم کاروان می بریم مشهد الرضا علیه السلام. ۱۳ تا جا هم خالی داریم. هر کی میاد بسم الله ... اومد توی کانال، ۱۳ تا دست از زیر خاک زده بود بیرون ... @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 ‏بایدن پیش از تحلیف به کلیسا رفت و دعا کرد و پس از تحلیف هم، نخستین جایی که رفت گورستان نظامیان بود تا ادای احترام کند و سپس راهی کاخ سفید شد.حالا فرض کنید رئیس جمهور ۱۴۰۰ قبل از مراسم تحلیف به مسجد برود و بعد از آن هم بر سر مزار شهدا، رسانه‌های امریکایی و نوچه‌هایشان چه‌ها نمی‌کنند! @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات شهید به روایت مادر شهید 🌺یه روز با لباس نظامی سپاه اومد یه سلام نظامی داد از خوشحالی😍 تو پوست خودم نمی‌گنجیدم ، گفتم: مادر فدات بشه😘 ، چقدر این لباس بهت میاد ، من به این لباس افتخار می‌‌کنم. 🌺گفت: ننه رقیه!! تو که این همه به این لباس افتخار می‌کنی دعا کن🙏 من شهید بشم. یه سقلمه به پهلوش زدم ، گفتم: جواب خوشحالی من این بود😒 گفت: مگه خوشبختی بالاتر از شهادت داریم. 🌺همه‌ی حرف‌هاش ختم به سوریه میشد ولی من آمادگی نداشتم ، کربلایی بدتر از من جانش به جان بند بود. 🌺برای خونه‌ی جدیدش رفت شیرآلات خرید و چک داد ، گفت: وصولش می‌ اُفتاده بعد از شهادتم گفتم: چرا این حرف‌ها رو میزنی آدم به دلشوره میفته گفت: مگه شهادت حرف بدیه؟؟!! بالاخره فردا نشه ، پَس فردا، آرزوی اول و آخر من شهادته🌷 @Revayate_ravi
🌺موقع اعزام به سوریه برای اینکه از این حال‌و‌هوا در بیاد به زور بردیمش روستا برای عروسی 🌺 یه دوستی داشت به اسم که با هم مثل داداش بودن《عکس بالا☝️》 روح‌الله اهل تبریز بود و با هم تو عملیات مبارزه با گروهک تروریستی پژاک با هم آشنا شدن با هم عهد کرده بودن که با هم سوریه برن و رزق شهادتشون رو از بگیرن روح‌الله زنگ زد و گفت:من دارم میرم تو خودت رو برسون می‌گفت: شما من رو از یه ثواب بزرگ دور کردین😔 🌺 دیگه اون آدم سابق نبود دل‌و‌دماغ هیچ کاری رو نداشت دیگه با کسی شوخی نمی‌کرد.🙁 🌺شب‌های محرم که رسید بی‌تاب‌تر شد می‌گفت: با رفتن رفقاش حس سربازی رو داره که از خیمه امام حسین(ع) جا موند روز عاشورا بود که دیدیم صدای گریه‌ی😭 میاد. @Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا