📣📣📣📣📣خبرررررر
🌺🌺 امروز یک سالگی کانال انجمن راویان هست
دقیقا پارسال روز نیمهی شعبان کانال آغاز به کار کرد🌺🌺
🌺🌺امیدوارم این بضاعت کم رو #شهدا ازمون قبول کنن
🌺🌺البته ناگفته نمونه کسی که در طول این یک سال دست کمک و یاریش رو با همهی وجود احساس کردیم
#عمورحیم عزیز بود🌺🌺
@Revayate_ravi
گفتم که خدا مرا براتی بفرست
تلخی ذائقه را شهد و نباتی بفرست
فرمود که با زمزمه یا مهدی عج
نذر گل نرگس صلواتی بفرست
✨اللهم صل علی محمّد وال محمّد
و عجل فرجهم✨
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ #اسعدالله_ایامکم
@Revayate_ravi
🌸🍃
عاشقانیکه از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامدخبری....)
@Revayate_ravi
سلام دوستان✋
🍃از امروز داستان زندگی #فرنگیس نماد مقاومت زن ایرانی در کانال گذاشته میشود.
🍃زنی از خطهی گیلانغرب که با تبر⛏ یک سرباز عراقی را کشت و یکی دیگر را نیز به اسارت گرفت.
🍃شجاعت و دلیر بودن بینظیرش برای دفاع از وطنش مثال زدنیست و هر زن ایرانی باید داستان #فرنگیس را بخواند و به چنین زنان قهرمانی افتخار کند.
🍃با ما همرا باشید با داستان #فرنگیس
@Revayate_ravi
🔷من اهل روستای آوهزین در نزدیکی گیلانغرب هستم.
🔷مادرم همیشه میگفت: چقدر تو شری #فرنگ!!! اصلا تو اشتباهی دختر به دنیا آمدی باید پسر میشدی
کاری نکن که هیچ پسری به خواستگاریت نیاد.🙃
🔷شلوار مردونه میپوشیدم و میرفتم چوپونی!!!
شبها دخترها رو از تاریکی میترسوندم!!!
برای بازی میرفتیم قبرستون ، پسرها رو میترسوندم!!!!
خیلی راحت از کوه چغالوند که نزدیک روستامون بود بالا میرفتم!!!
🔷۱۰ ساله بودم که یه خواستگار از عراق اومد.
تو کوچه مشغول بازی بودم که پدرم صدام کرد و گفت: باید بری عراق
مادرم گریه میکرد و راضی نبود.
🔷طرف داماد وقتی بیقراری مادرم رو دیدند ، گفتند:نگران نباشید! از دختر خودمان هم بیشتر مواظبش هستیم!!!
بالاخره همراه پدرم راهی شدم.
بعد از دو روز پیاده به روستایشان در عراق رسیدیم.
همه میآمدند تا عروس👸 را تماشا کنند.
@Revayate_ravi
🔷همه منتظر داماد بودیم که کسی نعرهزنان آمد و در را بهم کوبید گرگینخان بود(پسرعمویپدرم)
🔷دو تا سیلی به صورت پدرم زدوگفت:تو خجالت نمیکشی؟؟؟ دخترت را آوردی به خاک اجنبی شوهر بدی؟؟؟
تو مردی؟؟؟ناموس ما را دست عراقیها میدهی؟؟؟
#فرنگیس دختر ماست نه عراقیها!!!👊
🔷 از پشت یقهی مرا گرفت و سوار بر اسب کردوگفت: هر کس جلو بیاید یک تیر حرامش میکنم.
دلم برای پدرم میسوخت ایستاده بود و ما را نگاه میکرد.
🔷گرگینخان گفت: بیچاره مادرت از غصه داشت دیوانه میشد آنقدر قسمم داد که غیرتم قبول نکرد راه نیفتم
🔷مادرم تا مرا دید.......
@Revayate_ravi
#فرنگیس
قسمتدوم
🌀مادرم وقتی من رو دید به سجده اُفتاد و گریه😩 کرد.با خودش عهد کرد اولین کسی که به خواستگاریم اومد بدون مهریه و شیربها قبول کنه به شرط اینکه ایرانی باشه.
🌀کُردها به برادر میگویند: کاکه
پدرم بهم میگفت: کاکه ، پدرم من رو مثل برادرش میدونست ، همین باعث شده بود مثل پسرها 👨باشم
هر کس میخواست دعوا کند یا زور بگوید من را همراه خودش میبرد
رفتار و حرکاتم خشن و پسرانه بود.
🌀چون فقیر بودیم از پدرم خواستم من را سر زمین با خودش ببرد.
پدرم وقتی کار کردن من رو میدید ، میخندید و میگفت: #فرنگیس تو از کار نمیترسی ، کار از تو میترسه!!!!!
🌀۱۴ ساله بودم که علیمردان به خواستگاریم اومد
از اسم #علی خوشم میومد
اون اهل روستای گورسفید بود که به روستای ما نزدیک بود ، خوشحال بودم که نزدیک پدرومادرم هستم.😊
@Revayate_ravi