[ تپه ی جاویدی و راز اشلو ]
📙معرفی کتاب👇
شهید مرتضی جاویدی یکی از غیورترین سرداران در زمان هشت سال دفاع مقدس به شمار میرود و تنها رزمنده ای بود که امام خمینی "ره" پیشانی او را بوسید.او در عملیات ولفجر دو،تپه ای به نام "برد زرد" که سی کیلومتر در خاک عراق وجود داشت را فتح کرد. شهید مرتضی جاویدی و گردانش چیزی در حدود چهار روز وچهارشب دراین تپه محاصره شدند اما بالاخره با رشادت های فراوان توانستند این تپه را فتح کنند.
"اشلو" مخفف جمله "ان شی لونک" است که معنی آن حال و روزت چطور است می شود.شهید جاویدی شخصیتی بود که در طول هشت سال دفاع مقدس علاوه بر عاشقانه جنگیدن به تمام رزمندگان روحیه می داد و همه او را می شناختند ودوستش داشتند.نکته جالب درباره زندگی نامه این شهید این است که هرکسی که می خواسته وارد گردان او شود،باید خون نامه می نوشته است.
داوطلب برای راه یافتن به گردان شهید جاویدی به قدری زیاد بود که گاه کار به گزینش می کشید.گردان او یکی از قدرتمندترین گردان های جنگی بود که در عملیات های زیادی شرکت کرد و پیروز شد.او در عملیات کربلای پنج درحالی که بیست و هشت سال داشت به شهادت رسید.
#تپه_ی_جاویدی_و_راز_اشلو
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
💜شهید عزیز💜
🖇فرمانده رزمنده🖇
قسمت7⃣1⃣🌈#بهروایتمقدادقربانیهمکارشهید
به من می گفت:《 از زمان جذبم درسپاه فقط وام مسکن گرفتم و هیچ وام دیگری نگرفتم.الحمدالله همین حقوق کفایت زندگی ام را می کند.》.
آخرهفته ها در منازل افراد بی بضاعت می رفت و کارهای بنایی و لوله کشی آنها را بدون دستمزدی انجام می داد.
همیشه رضای خدا برایش بیشتر از هرچیزی می ارزید.با ماهم سفارش می کرد.میگفت:《کاری به این که پشت سرتان چه می گویند،نداشته باشید.می گفت:حرف مردم همیشه هست.مهم این است که خدا از شما چه می خواهد.همان را انجام دهید.》
□■□
#بهروایتامینجهانیهمکارشهید🦋🌹
بارها و بارها اتفاق می افتاد که می نشستیم و از نارسایی ها و بی تدبیری ها در محیط کار پیشش ناله می کردم.
این طور مواقع به من می گفت:《امین،کار به دیگران نداشته باش،طوری باش که وقتی امام زمان(عج)ظهورکرد و ما پاسدار ها مقابلش خط به خط شدیم،آقا جمعیت نگاه کند و از بین جمع به تو اشاره کند و بگوید من از تو راضی هستم،اگر آقا همین الان بیاید،آماده ای؟!》
□■□
برای گشایش در کارها همیشه سفارش می کرد هرشب دعای بیستم صحیفه سجادیه بخوانیم.
به تجربه بر من ثابت شده بود هر وقت این دعا را می خوانم گره ها باز می شود و گشایش صورت می گیرد.
□■□
هر وقت پیچیدگی های کار ها را با او در میان گذاشته می شد،می گفت:《همیشه کارهایتان را براساس آن مقدار علم و تسلطی که بر کار دارید،تمام وکمال انجام دهید. خدا هم علم آنچه ر که نمی دانید به شما خواهد داد》.وقتی به توصیه اش عمل می کردیم پیچیدگی زود برطرف میشد.
□■□
#بهروایتحسینشاملیپسرخالهشهید🦋🌹
می گفت پدر و مادر، امامزاده های سیار هستند.
هر وقت حاجت دارید،بروید پیششان وعرض حاجت کنید.آنها که دعا کنند،حتما مستجاب
می شود.
□■□
#بهروایتمهدیپورمحمدیانوهمرزمشهیددرخانطومان 🦋🌹
بارها دیده بودم که به همکاران با درجه نظامی پایین تر از خودش احترام نظامی میزاشت.
به او اعتراض کردم.لبخندی زد و گفت:《من برای رضای خدا این کار را می کنم!》.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
✍️مادربزرگش نام میترا را برایش انتخاب کرد. اما او هر چه بزرگتر می شد اعتراضش نسبت به اسمش بیشتر می شد و به همه می گفت من را زینب صدا کنید. او یک روز روزه گرفت و نام خود را به زینب تغییر داد. سالی که به تکلیف رسید باحجاب شد و روزه را شروع کرد.خیلی لاغر و نحیف بود ولی در آن گرمای طاقت فرسا روزههایش را می گرفت. نماز شبش ترک نمی شد. در دفتر خودسازیاش جدولی کشیده بود که ۲۰ مورد داشت از نماز به موقع، همیشه با وضو بودن، نماز غفیله و ... که همه را انجام می داد. فعالیت های مذهبی و حجاب زینب، مورد غضب سازمان منافقین ضد خلق قرار گرفته بود.او همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش هم غسل شهادت کرده بود. برای خواندن نماز به مسجد رفت. آن نماز، آخرین نماز زینب 14 ساله بود. وقتی از مسجد برمی گشت, منافقان او را ربودند و سپس با گره زدن چادرش او را خفه کردند. بعد از سه روز پیکر غرق به خونش پیدا شد. او را با چادرش به خاک سپردند...
کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
برشی از زندگی شهیده زینب (میترا) کَمایی
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
همیشه نماز اول وقت میخواند همچنین برای تشویق پسرمان نماز صبح را اول وقت و در اتاق او میخواند.
🌱سیره ی #شهیدعلیرضاشمسی_پور
به روایت #همسرشهید
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
💜شهید عزیز💜
🖇فرمانده رزمنده🖇
قسمت8⃣1⃣🌈#بهروایتعلیاکبراعظمیمسئولمهندسیلشکر۲۵کربلا
به محض این که بوی غیبت از حرف کسی می آمد،محمود می پرید وسط حرف هل و طوری که انگار اتفاق خطرناکی درحال وقوع باشد می گفت:《آقایان ساکت!آقایان یک لحظه ساکت!》.
بعد که همه ساکت می شدند ببینند چه شده،
می خندید و با آن لهجه شیرین ساروی اش
می گفت:《یه تا صلوات برسنین!》همه صلوات میفرستادند وغیبتی صورت نمی گرفت.
□■□
در ماموریت ها وقتی که بیکار می شدیم،بیشتر سرمان توی گوشی بود؛ولی محمود همیشه با خودش کتاب می آورد ومشغول خواندن کتاب می شد.
□■□
#بهروایتامینجهانیهمکارشهید 🦋🌹
برای ده سال بعد خودش هم برنامه ریزی داشت.
وقتی فهمیدم که در دورانی که در اصفهان آموزش می دیدیم،کتابی در دستش دیدم که رویش آرم شاهنشاهی داشت.آن را خط زده بود.
پرسیدم:《این چه کتابی هستش؟》
گفت:《کتاب اصطلاح های نظامی عربی،این کتاب را با چند واسطه از کتابخانه اصفهان گرفتم!》.
با خودم فکر کردم شاید به این خاطر است که برای مربی گری حزب الله لبنان به مطالعه نیاز دارد؛ولی بعدها فهمیدم او دشمن اصلی ایران را می دانست و به فکر مبارزه با اسرائیل بود.برای همین بارها می نشست وموقعیت جغرافیایی بسیاری از کشورهای عربی هم مرز با اسرائیل را بررسی می کرد.
□■□
#بهروایتجلالملالزادهداییشهید🦋🌹
شش،هفت سال قبل از این که ماجرای سوریه پیش بیاید،آمده بود پیشم برای آموختن زبان عربی.می گفت قرار است به کشورهای عربی اعزام شوم و باید عربی را یاد بگیرم.حالا از کجا بو برده بود که قسمتش اعزام به کشورهای عربی هم می شود،نمی دانم.
□■□
تا می دید در جایی غیب کسی می شود،می گفت:《حرف خودمان را بزنیم!》اگر کسی مُصِر به ادامه غیبتش می شد،می گفت:《درست می شود ان شاء الله،الان نگو،بگذار برای بعد》.
□■□
#بهروایتمجتبیمولاییفرماندهگردان🦋🌹
رفته بود توپخانه شهر نکا برای آموزش یکی از رده های سازمان.مدت زیادی آنجامشغول مربیگری بود.دوره که تمام شد،برایش مبلغ قابل توجهی به عنوان حق مربیگری فرستادند.قبول نکرد.می گفت:《من به خاطر پاسداری ام حقوق می گیرم.علمی را که دارم هم باید نکردم.دیگر حق مربیگری یعنی چه؟》.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi