🔻پارکینگ دو #بابلسر،در فاصله ده دوازده متری با آب های دریای #خزر مشغول اولین برنامه دریایی مون بودیم
کمتر کسی فکرشو میکرد که کنار دریا چشمش به چندتا #طلبه بیفته که دارن برنامه #شاد اجرا میکنند
🔻اینکه برنامه مون جذاب بوده یا نه
اینکه برنامه مون #شاد بود یا نه
اینکه آدمهای حرفه ای بودیم برا اجرا یا نه
اینا هیچ کدوم #جذاب و مهم نبوده
همین که مردم برا بار اول تو اون شلوغی ساحل،چندتا حاج آقا با عبا و قبا و #عمامه ببینند،خودش یه جذابیت بوده❗️
💢تقریبا تعداد بچه ها به ۳۰نفر رسیده بود
تا تونستیم داد و بی داد کردیم که عاقا بیاید #برنامه داریم
هر چی بلد بودیم گفتیم
هر چی #شعر می دونستیم خوندیم
سین برنامه ای هم نداشتیم که حالا چه کنیم
همه چی بداهه بود..❗️
🔺چاره ای هم نداشتیم که از بداهه پردازی استفاده کنیم
چون همچنان که در خاطرات قبل گفتم طلاب یا گروه خاصی از طلبه ها تا قبل از این سابقه اجرای برنامه و حضور در #دریا را نداشتند که ما از تجربیات اونا استفاده کنیم که چه کنیم
🔹بچه ها به صورت حلقه دور هم ایستاده بودند و منتظر ادامه برنامه ..
تعداد جمعیت طبیعتا بیشتر از ۳۰ نفرِ بچه ها شده بودند
چرا؟
🌹چون همراه هر بچه ای پدر و مادرشون هم اومده بودند و یه جورایی نزدیک به ۱۰۰ نفر ایستاده بودند..
#جواد_زارع اومد گفت چه کنیم؟
گفتم #مسابقه بذاریم
میکروفون و گرفتم و برنامه رو شروع کردم
جواد و حامد #امامی_نژاد برا اینکه فضا یه کم جالب تر و طبیعی تر بشه رفتن بین جمعیت ،کنار بچه ها نشستند
صحنه جالبی بود😊
🔸منم شروع کردم ...
گفتم اول دخترها یا پسرها
پسرها دست بالاااا 🤵
اگه پسرها جمعیت تون بیشتر جیغ و دست ...هوراااااا 😍
اگه دخترها جمعیتتون بیشتر دست و جیغ و هورااااا 👩⚕
خلاصه خواستم یک جوی ایجاد کنم
بعد گفتم از اونجا که #پیغمبر فرمودن #هدیه میخرید اول به دخترها بدید،ما هم اول از دخترها شروع میکنیم☺️
تا اومدیم مسابقه رو شروع کنیم
دیدم ای دل غافل
الو یک دو سه....صدا میاد؟؟؟
نه نه...صدا نمیاد...😐
بعلههه...شارژ اکوی همراه ما تموم شده بود😕
همون قدر صدایی هم که ازش در میومد قطع شد...😄
هیچی دیگه..بدون صدا شروع کردم به اجرای برنامه...
🔻یه مسابقه برا دختر ها گذاشتم
🔻یه مسابقه هم برا پسرها
نیم ساعتی طول کشید و برنامه روز اول و تموم کردیم
انگار ده ساعت طول کشیده بود😬
جو سنگین و سخت
نگاه های مردم که نمی دونستیم الان از حضور و اجرای ما #خوشحال اند یا تعجب میکنند یا چی...
گوشی های موبایلی که از گوشه و کنار بالا اومده بود و شاید بالای صدها عکس از ما گرفته شد و نمی دونستیم این عکسها با چه هدف و نیتی گرفته شده؟؟؟📸
قراره کجا پخش بشه؟
🔻و ده ها سوال و ابهامی که از اولین روز اجرامون تو ذهنم بود که روزهای بعد و هفته های بعد به بیشتر اونا جواب داده شد....
#سید_مرتضی_پورعلی
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🌹تکفیریها رسیده بودند نزدیک حرم حضرت زینب (سلام الله علیها)؛ آنقدر که تیرهای کلاش به در و دیوار حرم میخورد.حاج قاسم تاب نداشت ببیند حرم حضرت زینب (س) در خطر باشد.
🌹خودش کلاش به دست گرفت و آمد پابهپای بچهها از حرم دفاع کرد. آنقدر ایستاد تا تیر خورد به دستش. هرچه اصرار کردیم برنگشت عقب. با همان دست مجروح کنار بچه ها و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) ایستاد.
🦋 "#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی"
✍کتاب سلیمانی عزیز
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
📔 #بخوانید | #کتاب_شهدایی
📚 عنوان کتاب:در انتظار پدر
🔻این کتاب بر اساس خاطرات و ناگفتههای مادرشهید محمدرضا تورجی زاده؛ فرمانده گردان یازهرا(س) به نگارش در آمده و از زمان تولد تا زمان شهادت را به تصویر میکشد.
✍نویسنده:کبری خدا بخش دهقی
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰 #سیره_شهدا | #احترام_به_شهدا
🔻عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان.خوش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا.
مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید.
📙عمارحلب،صفحه ۲۰۱
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🌼🌸فرزند اذان🌸🌼
قسمت8⃣1⃣#شهیدسیدمجتبیعلمدار❤️
🖇قسمتی از وصیت نامه شهید🖇
وصیت میکنم مرا در گلزار شهدا ساری دفن کنند و تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را بروی صورتم بگذارند و قبل از آن که مرا در قبر بگذارند مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده غریبم فاطمه زهرا (س) و جد غریبم حسین (ع) را بخواند و از مستمعین گرامی میخواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم میگویم من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی میترسم.
کی واهمه دارد ز مکافات قیامت
آنکس که بود در صف محشر به پناهت
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi