🦋شهید سر جدا🦋
🦋شهید نوید صفری🦋
قسمت6⃣👇👇
#بهروایتهمسرشهید
درباره جزئیات مراسم آقا نوید گفت لازم است باهم صحبت کنیم.
من از آقا نوید خواسته بودم که برای اینکه معنویت و برکت جلسه بیشتر شود هردو با زبان روزه حرف بزنیم.
هر دو دلمان می خواست طبق صحبت آقا مهریه مان چهارده سکه باشد.
تصمیم گرفتیم جهیزیه ساده و دور از تجمل باشد، و مراسم عقد و عروسی دور از رسومات رایج و پرهزینه باشد. حرف آقا که گفته بود جوان ها برای عملی کردن تصمیم های بزرگ باید همان اول جلوی تشریفات و سخن های گزاف بایستد و از آنچه سبک زندگی شهدا شنیده بودیم را پیاده کنیم . به قول آقا نوید:《بعضی وقت ها
برای رسیدن به خدا، باید برخلاف جریان آب شنا کنیم.》
🌷🌷🌷
آقا نوید من را ک ناهار مهمان می کرد در جواب تشکر من می گفت:《 خواهش می کنم، هم من و هم شما مهمان امام زمان بودیم.》
یا وسیله ای بر می داشت می گفت: "بر می دارم به نیابت از امام زمان"
🌷🌷🌷
خطبه عقد مان را رهبر پشت تلفن خواند.
بهم گفت: چه حس قشنگیه که مطمئن شده باشی عاقبت به خیر شدی و تموم! خدایا خیال مارو هم راحت کن. میشه دعای لحظه ی جاری شدن خطبه این باشه که من زود شهید بشم؟ خواهش می کنم.
اشتیاقش برای شهادت زیاد بود.
🌷🌷🌷
لحظه ی عقدمان وقتی قرآن را باز کرد آیه ی بیست و سه سوره ی مبارکه احزاب آمد:
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
به شدت نور بالا می زد، من می فهمیدم از چشمان ملتمسش . خوشحالم که توفیق هم نفسی و همراهی اش را برای مدتی به من داده اند.
🌷🌷🌷
اولین سفری که باهم رفتیم قم بود. با انگشتش روی سنگ مرمر حرم یک قلب کشید و گفت:《 ببین خانمم، امام صادق گفته؛ القلب حرم الله فلا اسکن حرم الله غیر الله یعنی دل حرم خداست پس در حرم خدا غیر خدا را ساکن نکن. ما ولی همه جور محبتی رو می ذاریم توی این قلب و یه گوشه هم محبت خدارو می ذاریم. زن و شوهر باید خیلی همدیگر رو دوست داشته باشن؛ ولی باید حواسمون باشه هر محبتی که توی قلبمون هست برای خدا باشه، اصل محبت خداست، همه چی تحت الشعاع اون محبت اصلیه.》
در جودش آرامش خدایی می دیدم، اثر صحبت هایش را احساس می کردم وقتی اشک هایش را موقع شنیدن روضه می دیدم می فهمیدم که یک شهید زنده است.
به شهادتش که نزدیک بود حالات و روحیات معنوی بیشتری پیدا کرده بود. روی خودش حسابی کار کرده بود. شب زنده داری و استغفار کرده بود. خطا و اشتباهی اگر داشت جبرانش می کرد.
🌷🌷🌷
وقتی میرفتیم کنار شهدای گمنام، دست می کشید روی قبرشان و اینطوری صدایشان می کرد:《خوشگلای مادراتون، عزیزای دل مادراتون...》
دعا می کرد می گفت:《خدایا، ما رو برای خودت خرج کن، مارو برای خودت تربیت کن، ما رو برای حسینت فدا کن، مارو بخر》
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
✅ مقام والای شهید نظری و شفای یک مادر شهید
🌺 پدر شهید علیاکبر نظری ثابت نقل میکند به گلزار شهدا که رسیدم دیدم خانم مسنّی دارد سنگ قبر فرزندم را میشوید. بالای سرش رسیدم گفتم: خانم شما این شهید را میشناسید؟ گفت: تا یک هفته پیش او را نمیشناختم. گفتم: پس چی شد که شناختید؟
🔸در پاسخ گفت: من خودم سیدهام و مادر شهید هستم. فرزندم در ردیف دوم پیش پای شهید زینالدین مدفون است. بیماری لاعلاجی گرفتم و مدتها دنبال مداوا بودم. هرکاری کردم خوب نمیشدم؛ خیلی ناراحت بودم. از خدا خواستم تا حداقل خواب فرزند شهیدم را ببینم. وقتی به خوابم آمد، به پسرم گله کردم که مگر تو شهید نیستی؟ من مادرت هستم و سیدهام! کاری بکن و از خدا بخواه شفا بگیرم.😔
پسرم گفت: برو سر قبر علیاکبر. گفتم: کجاست تا پیدا کنم؟ گفت: عصر پنجشنبه پدرش میآید سر قبرش، بگرد پیدا میکنی. چند بار آمدم تا پیدا کردم. به شهید شما متوسل شدم و #شفا گرفتم. 💕
🔹بار دیگر از خدا خواستم تا خواب پسرم را ببینم. به خوابم آمد. از او پرسیدم: چرا مرا به آن شهید حواله دادی؟ گفت: در این عالم شهداء درجه و جایگاههای متفاوتی دارند. هرکسی در دنیا اخلاص و تلاش بیشتری داشته در اینجا درجه و مقام بالاتری دارد. به همین خاطر شما را به شهید علیاکبر نظری ارجاع دادم.
*نقل از خبرگزاری مشرق نیوز
🍃ولادت: ۱۳۴۲ قم
🥀شهادت: ۱۳۶۴ عملیات والفجر۸
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
#روایتی_از_شهدا
روح الله، برادر شهید که اومد، رفتیم بهشت زهرا و منتظر شدیم حکاک بیاد و سنگ مزار رسول رو آماده کنیم. به محض اینکه حکاک اومد یه نگاه به ما انداخت و گفت: ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت: من اصلا نمیدونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم. دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی.
ما که خشکمون زده بود! وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد. سنگ مزاری که میتوان گفت هدیهای بود از جانب اربابش حضرت اباعبدالله...
#شهید_رسول_خلیلی
#مدافعان_حرم
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
به هرکجای زندگی مصطفی که نگاه میکنم یک درس بزرگ به من میدهد
غاده همسر بی حجاب و لبنانی شهیدچمران میگوید:مصطفی درست مثل یک بچه دست مرا گرفت و قدم قدم مرا به اسلام آورد...
برخورد مصطفی طوری بود که او چادری و محجبه شد!
غاده میگوید وقتی مصطفی به خواستگاری من آمد مادرم به او گفت:شما نمیتوانید با او ازدواج کنید
او دختری است که وقتی از خواب بیدار شده،تا برود و مسواک بزند تختش مرتب و لیوان قهوهاش حاضر بوده...شماهم که نمیتوانید برایش مستخدم بگیرید
وقتی که مصطفی اینها شنید گفت:درست است که نمیتوانم برایش مستخدم بگیرم اما قول میدهم تا زنده ام تختش را مرتب و قهوهاش را آماده کنم
و تا قبل از شهادت اینطور بود!!!
ظرفیت وجودی شهید چمران آنقدر بزرگ بود که خود را لحظهای برتر از غاده ندید
درس چمران فقط برای همجنس های من نیست...
درس انسانیت است
حالا میتوانی درک کنی جمله مصطفی را:
وقتی عقل عاشق شود
عشق عاقل میشود
و آنگاه شهید میشوی...
#شهید_چمران🌷
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
مۍخواستند عڪس یادگارۍبگیرند
از ماشین پیاده شد
یک خانم خواست عڪس بگیرد،باحجاب
نامناسب؛پیاده شد و بااو عڪسگرفت
گفت:باور نمۍڪردم با من عڪس
بگیرید،از امروز سعۍ مۍڪنم
حجابم را درست کنم..)
#خاطره_هامانده_هنوزΓ
#حاجقاسم
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi