💢 #جانکری: کسی که به شما حیات سیاسی بخشیده ژنرال سلیمانی هست💢
♦️در مقطعی که آمریکائیها در مسئلهی برجام به ایران نزدیک شده بودند.جلسهای با حضور #جانکری وزیر وقت خارجهی آمریکا و وزرای اعراب برگزار شد.
طی جلسهای وزرای خارجه عرب شروع به نِق زدن کردن.وزرای خارجهی سعودی،بحرین،کویت،امارات و بقیه هر کدام به نوبهی خود به #جانکری غُر زدند.
♦️حرفشان این بود که شما ما را به ایرانیها فروختید.در حین این صحبتها ناگهان #جانکری عصبانی شد.او پوشهای که در دستش بود را محکم روی میز کوبید و خطاب به اعراب گفت: 《همهی شما یک نفر مثل #ژنرالقاسمسلیمانی ندارید که بیاید با تروریسم بجنگد.شما همه نشستید که آمریکائیها بروند و برای شما خون بدهند.
♦️کسی که امنیت را در کشورهای شما استرلیزه کرده و به شما حیات سیاسی بخشیده #ژنرالسلیمانیوایران است.تازه دارید به ایران انتقاد میکنید؟!
شما هر کدامتان باید بروید صد مدال به #ژنرالسلیمانی بدهید که کشورهایتان را برای شما نگه داشت.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
انجمن راویان شهرستان بهشهر
💢 #جانکری: کسی که به شما حیات سیاسی بخشیده ژنرال سلیمانی هست💢 ♦️در مقطعی که آمریکائیها در مسئلهی
انتقام خون تو نه کشتن ترامپ احمق و ژنرالهای ترسوی آمریکایی است، و نه حتی خروج آمریکا از منطقه ما،
انتقام واقعی خون پاک تو، نابودی کل استکبار و صهیونیسم جهانی و اذناب آن است، و ما به کمتر از این قانع و راضی نمیشویم!!!
#دلمـونبـراتتنگشـدهســـردار😔
🔹«پروکوپیوس» مورخ رومی در کتاب “تاریخ جنگها” در بخش جنگهای ایران و روم چنین مینویسد:
«گرچه مطلبی که میخواهم بگویم، به سود ما رومیان نیست و باعث تضعیف روحیه سربازان ما میشود، اما باید حقیقت را گفت. ژوستینین (امپراتور روم) باور دارد که در خون سربازان ایرانی مادهای وجود دارد
که باعث میشود ترس نداشته باشند و بیباک و مغرور باشند. سربازان ایرانی اگر هم اسیر شوند برخلاف دیگر ملتها، در برابر فاتح زانو نمیزنند و اظهار عجز و التماس نمیکنند. با زور نمیشود اسیر ایرانی را به بیگاری وادار کرد و یا با شکنجه، غرور و شخصیتش را شکست.
من نمیدانم ایران چه آب و خاکی دارد که بذر میهنپرستی را در جان مردمش پرورش میدهد»
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『🎞| #استوری』
به این عکس ها خیره شو...
هنوز وقت پیدا کردن راه نشده؟
این چشمها منتظرند...
#شهید_دهقان
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔹🔷 درگــاه این خـانـه بوسـیدنے اسـت 🔷🔹
🔲 خاطــرات مــادر شهــیدان #داوود #رســول و #علیــرضـاخالقــیپـور
🔲 قسمت: 2⃣ (زن ، زنـدگے ، شهـادت)
✍ زمستون سرد و سیاه ۱۳۴۲ ، نزدیک اذان مغرب بالاخره بچه به دنیا اومد.توی اتاق چشم گردوندم دنبال پسرم ، باورم نمیشد که جان داده.غصهی نبودنش دلم رو چزوند.
طفلک تو این دنیا حتی فرصت گریه کردن هم پیدا نکرد.تا ششماه بعد حالم خوب نشد.تابستون اون سال که همه از گرما جلوی پنکه بالبال میزدند ، من تو کت ضخیمی ، خودم رو میپیچیدم و روسری بزرگی رو از پشت گردنم گره میزدم.عزیز(مادرم) که دید قرار نیست حالم بهتر بشه ، ساکم رو بست و من رو همراه خودش به زنجان برد.زنجان برام دنیای دیگهای بود.دوباره شدهبودم فروع خونهی عزیز
✍ یه روز با همسایهها دور هم جمع بودیم که یه پیرمردی اومد سرکتاب باز کنه و کفبینی کنه.به همه یه چیزی گفتبه من که رسید،عمیق نگاهم کرد و گفت: خدا خیلی بهت بچه میده دخترجان!!! ولی خیلی کم دورت میمونن.مکثی کرد و حرفش رو تو دهنش جوید:《با بچههات امتحان میشی》.
مهرماه ۱۳۴۲ دومین فرزندم به دنیا اومد.محمودآقا گوسفند قربونی کرد.برادر شوهرم تو گوش پسرم اذان گفت و اسمش رو #بهنام گذاشت.دلم نمیخواست حتی یک لحظه هم از من جدا بشه.بهنام زودتر از بچههای همسنش زبون باز کرد.بابا که میگفت: محمودآقا دلش پر میکشید.
✍ پسرم تازه بیستماهش بود که سرخک شایع شد.هیولای سرخک اونقدر میون خونهها گشت تا بهنام من رو پیدا کرد.از تب تنش میسوخت.بچه به آن خوشزبانی صدایش در نمیآمد.دکتر بردنها هم فایدهای نداشت.بیچاره محمودآقا،یک دانه پسرش که از سر و کولش بالا میرفت جلوی چشمش داشت جان میداد.
یک روز به خودم آمدم دیدم ، بهنام آرام گرفته.بچهام دیگه درد نداشت.محمودآقا رو صدا کردم .اون رو بغل کردم و بوش میکردم .دلم سوخت از عمر کوتاهش و دردی که روزهای آخر کشید.
من رو با خودشون به قبرستون نبردن.میدونستن که طاقت نمیارم.
✍ با فوت بهنام و پسر اولم تصمیم گرفتم اینبار از ابتدا تحت نظر دکتر باشم.اول خرداد ۱۳۴۴ پسر سومم به دنیا اومد ، اسمش رو با خودش آورده بود #داوود
پرستارها جمع شده بودن تا ببینن ، این مادر لاغر و کوچولو ، چه پهلونی به دنیا آورده ، یه پسر تپل با موهای مشکی
#داوود از بس درشت و سنگین بود مادرشوهرم میگفت:خیلی داوود رو میون مردم نبرم.با تولد پسرم عزیز هم به تهران اسبابکشی کرد و همسایهمون شد.
محمودآقا تا هفت سال ، شب تولد داوود گوسفند قربونی کرد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi