🌹 امسال هفته بسیج چقدر بوی
عطر #شهادت می دهد....
#قدرشهدای امنیت را بدانیم
#همه ما بسیجیان ولایتیم
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🇮🇷 میم مثل میهن
وطن، سرزمینی مادری نیست؛ مادر است.
به همین دلیل طی سالیان گذشته، شوالیههای ناتوی فرهنگی، خط خیانت بر پایه غیرتزدایی از مرد و حیازدایی از زن را در پروژههای سفارتیِ فیلمهای سیاه، مسموم و جشنوارهای دنبال میکردند.
بیناموسی و تنفروشی را عادی کردهاند که وطنفروشی عادی شده است.
۱۴۰۱/۹/۲
✍احمد قدیری
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ آروم آروم دهه هشتادیا دارن میان
@bicimchi1
سه شهید با القاب شیر صحرا، مغز متفکر و مربی رنجرهای ارتش در یک تصویر
🔹️ بعضی عکسها وزن عجیبی دارند، این تصویر که به تازگی منتشر شده، سه چهره جاودانه را در کنار هم دارد که به تنهایی بخشی از تاریخ دفاع مقدس و از پشتوانههای فوق ارزشی و قابل اتکای ارتش در برابر نیروهای متجاوز بودند.
◇ نفر سمت راست: #سرلشکر_شهیدحسن_آبشناسان
فرمانده جنگهای نامنظم ارتش فرمانده نیروهای ویژه هوابرد معروف به شیر صحرا
◇ نفر وسط:
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
مغز متفکر ارتش در طول دفاع مقدس وفاتح بزرگ چهار زبر (مرصاد)
◇ نفر سمت چپ: #سرلشکر_شهید_غلامرضا_خلیلی
از تکاوران نوهد و مربی برجسته دوره های رنجری ارتش
#دفاع_مقدس
#شهدای_ارتش
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
۱۵ سالش بود که برادرم از آلمان ۱ دست لباس مارک دار آدیداس برایش فرستاد
یک بار هم نپوشید!
گفتم: چرا؟!
بیدرنگ جواب داد: من تابلوی استعمار نمیشوم…
شهید علیاکبر رکابساز🕊🌷
➡️ با استفاده از جنگافزارهای آمریکایی، تابلو استعمار نشویم.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔹🔷 درگـاه ایـن خـانـه بـوسیـدنےاسـت 🔷🔹
🔲خـاطــرات مـادر شـهیــدان #داوود #رســول و #عـلیــرضـاخـالــقےپـور
قسمت : 3⃣1⃣ (زن ، زنـدگے ، شهـادت )
✍ رسول قبل از شهادتش خوابی میبینه که جرات نمیکنه به من بگه و خوابش رو برای مادر شهید دژگانی تعریف میکنه.خواب دیده (توی یه بیابون وسیع ایستاده.داوود فانوس به دست از آسمون به زمین میاد.نرسیده به زمین دست علیرضا رو میگیره تا با خودش ببره.رسول فریاد میزنه: پس من چی؟؟علیرضا دست دراز میکنه ، دست رسول رو میگیره و هر سهتاشون به آسمون میرن.به خانم دژگانی گفت: منم با داوود میرم فقط خدا کنه علی نره.مامان خیلی تنها میشه.)
✍مراسمها که تموم شد، من موندم و خونهی خلوت و غمی که تازه داشت خودش رو نشون میداد.اگه لطف خدا و صبری که هدیه دادهبود رو نداشتم ، نمیتونستم تحمل کنم.روزهای بعد شهادت بچهها حاجی خیلی هوام رو داشت.لبتر میکردم من رو بهشتزهرا میبرد.از بودن کنارشون سیر نمیشدم.ساعتها بالای سرشون مینشستم ،حرف میزدم ، قرآن میخوندم ، قربون صدقهاش میرفتم ، گریه میکردم ، نماز میخوندم.یاد مادرشوهرم افتادم که به حاجی میگفت: (این پسرها پشتت را پر میکنن.)حالا حاجی مونده بود و عکس پسرهاش.هربار که عکسها رو میدید ، میگفت: #دستمخالیشده.فقط امیرحسین دو ساله براش مونده.شبها میومد دست پدرش رو میگرفت تا با هم به مسجد برن.یه بار حاجی بهم گفت: دیگه امیرحسین رو با من به مسجد نفرست.حاجی گفت: من قبلا با سه تا جوون به مسجد میرفتم.الان با این بچهی دو ساله.مردم دلشون برام میسوزه.ناراحت میشن.خوب نیست مردم رو ناراحت کنیم.
✍ تحمل بیماری یک دانه دخترمون از شهادت بچهها سختتر بود.زهرا هر روز لاغرتر میشد.امان از تک سرفههاش.وقتی فهمیدیم ناراحتی قلبی گرفته ، حاجی بیشتر از من خودش رو باخت.دکتر گفت: به خاطر شوک و غصه ، دریچهی قلبش بزرگ شده و باید عوض بشه.روز عمل زهرا طولانیترین و سختترین روز عمرم بود.دیگه تحمل داغ نداشتیم.خودم هیچ ، مطمئن بودم حاجی طاقت نمیاره.تموم صبر و توانش ، رو پسرها خرج شد.به خونه که رسیدیم بغض حاجی ترکید.دستپاچه دنبال صدای گریهاش رفتم.دیدم فرش رو بلند کرده و صورت روی موزاییکهای سرد و خاکی گذاشته و زار میزنه.گریه میکرد و میگفت: خدایا این بچهرو به من ببخش.زهرا رو نمیتونم بدم.من طاقت ندارم.پسرها راهی رو رفتن که دوست داشتن ولی این بچه......
برای شهادت پسرها ندیدم اینطور گریه کنه.وقتی از جبهه نامه مینو شت حال همه رو میپرسید.نوبت به زهرا که میرسید ، میگفت: 《به زهرا خانم عزیزم ، به زهرا خانم عزیزم ، به زهرا خانم عزیزم هم سلام برسونید.》حالا زهرا خانم عزیزش روی تخت بیمارستان بود.به نظرم خدا زهرا رو به خاطر دل سوختهی حاجی دوباره به ما داد.
🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇
https://eitaa.com/Revayate_ravi