eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
«کاری کنید که وقتی کسی شما را ملاقات می‌‌کند احساس کند که یک ‌شهید را ملاقات کرده است...» 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🔷 درگـاه ایـن خـانـه بـوسیـدنےاسـت 🔷🔹 🔲 خـاطــرات مـادر شـهیــدان و 🔲 قسمت : 4⃣1⃣ (زن ، زنـدگے ، شهـادت ) ✍ این هم داستان من و بچه‌هام.من و حاجی و خونه‌ای که هیچ‌جای دنیا آرامش اونجا رو برام نداشت.تنها که میشم میرم عکس بچه‌ها رو دونه به دونه می‌بینم.تماشای عکس‌ها که تموم میشه میرم سراغ وصیت‌نامه‌هاشون. می‌خونم ، روی چشم‌هام میگذارم و بوشون می‌کنم.هنوز هم با بچه‌هام زندگی می‌کنم.به این خونه رفت‌و‌آمد دارن.باهم حرف می‌زنیم،می‌خندیم،گریه می‌کنیم. ✍ حاج محمود هم سال ۱۳۸۷ سکته کرد.۸ سال پرستارش بودم.نگاهم می‌کردو می‌گفت: ( حاج‌خانم!الهی من قربون روزهای تنهایی‌ت بشم.)هر روز به من وابسته‌تر میشد‌.هفته‌ای دوبار جای تختش رو تو خونه عوض می‌کردم تا محیط براش یکنواخت نشه.حاج محمود برای من فقط همسر نبود.جای برادر بزرگتر و حتی پدر نداشته‌ام بود.سربه سرم میگذاشت که وقتی به خونش رفتم یه ذره بچه بیشتر نبودم.راست می‌گفت: موقع ازدواج سیزده‌سالم بود و حاج محمود ۳۳ ساله.دستم رو گرفت و صبورانه همراهیم کرد تا کم‌کم با دنیای کودکیم خداحافظی کردم و شدم خانم خونش. ✍ سال ۱۳۷۷ سرزده و بی‌خبر به منزل ما اومدن‌.امیرحسین ۱۲ ساله بود.دستش رو گرفتم و بردم جلوی آقا ، گفتم: آقا اگه اسلام اجازه بده ، تنها یادگار شهدا رو پیش پای شما قربونی کنم.فرمودند: 《این فرزند سرمایه‌ی شماست》 حاجی روزهای آخر دست من رو گرفت و بوسید.گفتم:حاجی چرا شرمنده می‌کنی؟؟ این کارا چیه؟؟ حاجی گفت: این دست‌ها سه‌تا شهید بزرگ کرده. ✍ بهشت زهرا که میرم وقت کم میارم .همه یه گل دارن من اونجا یه گلستان گل دارم‌.عزیز،مادرشوهرم،برادرم محمد، حاجی ، تازه بعد از اونها میرم سراغ بچه‌ها.به خنده میگم : دارم میرم خونه‌ی بچه‌هام.ولی واقعا همین‌طور هست.اونجا خونشون هست.سنگ مزارشون رو می‌بوسم که: پایین پای بچه‌ها ۱۳ شهید گمنام دفن هستند.برای همه‌شان اسم گذاشتم.مثل پسرهایم دوستشان دارم.برایشان مادری می‌کنم. همیشه در مصاحبه‌هام میگم: امیدوارم هیچ مادری به حال من دچار نشه.که فقط دلِ من داند و من دانم و دل داند و من.بارها گفته‌ام: 《ما هنوز دینمان را به این مردم نجیب ادا نکردیم.ما به این مردم بدهکاریم.》 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 مقام معظم رهبری(مدظله العالی): از کار برای حجاب خسته نشوید! 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
«گفتم: «محسن جان! دیر میای بچه‌ها نگرانتن». لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».  معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری‌زاده». ... (خاطرات همسر شهید) 🌸هفتم آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده گرامی باد 🌸 🌹شادی روح پاک و مطهرشان صلوات 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هشدار از غفلت و فراموشی شهدا و اعتماد به غرب به والله قسم از آینده انقلاب و مردم می‌ترسم. از فراموشی فرهنگ شهدا و جبهه می‌ترسم. از منافق روشنفکر بی وجدان می‌ترسم. از درس خوانده های انگلیس و آمریکا  می‌ترسم... ◇ ما می‌شویم و می‌رویم اما از شما خواهش می‌کنم حواستان به باشد. حواستان به انتخاب ها و صندلی های مجلس باشد. حواستان باشد که مجلسمان به دست نااهلان و دنیاپرستان نیفتد. ◇ مبادا به روشنفکران غرب زده اعتماد کنید. مبادا به آمریکا و کفتارهای دور و برش اعتماد کنید. مبادا به مسئولین آمریکادوست و اشرافی مسلک اعتماد کنید. مبادا را فراموش کنید. مبادا فریب ظاهر و محاسن و یقه و عمامه را بخورید... 👌 ملاک فقط و فقط و  و  باشد... ◇ بنده از افرادی که این وصیتنامه را میخوانند خواهش می‌کنم مراقب اهداف و خون شهدا باشید و بدانید اگر کم کاری کنید، مسئولید، به ، باز می‌گویم مسئولید مسئول... (ره) 🌷 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تفنگ خیلی دوست داشت هر چه پول تو جیبی جمع می‌کرد تفنگ می خرید، تا کلاس پنجم دبستان باید با او به مدرسه می‌رفتم و می‌ماندم تا مدرسه تمام شود و برگردانمش خانه، خیلی به من وابسته بود، بعد از دبیرستان، باید خدمت سربازی می‌رفت، اصلا دوست نداشت، به هر دری زد که محل خدمتش تغییر کند، در نهایت هم در پرند خدمت کرد، وقتی هم که خدمت رفت حرف گوش نمی‌داد، به جای پوتین با دمپایی در پادگان می‌گشت که با این کارها فرمانده‌اش را ناراحت می‌کرد، اگر قرار بود در برف پست دهد زنگ می‌زد خانه که من در برف نمی‌مانم، ما تماس می‌گرفتیم و خواهش می کردیم نگذارند در برف نگهبانی دهد، همین چیزها بود که باعث تعجبمان می‌شد وقتی می خواست سوریه برود. 🔻خاطرات شهید مجید قربانخانی 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا