eitaa logo
انجمن راویان شهرستان بهشهر
296 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @Z_raviyan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان شهرستان بهشهر
❣﷽❣ 🔰روایت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصاب‌وروان ازدواج ڪرد🔰 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣3⃣ 📖نفس های ثانیه ای ایوب جزئی، از زندگیمان شده بود. تا ان وقت از شیمیایی☠ شدن فقط این را میدانستم ک روی پوست های ریز و درشت میزند. 📖دکتر برای تاول های صورتش دارو تجویز کرده بود. با اینکه دارو ها را میخورد ولی خارش، تاول ها بیشتر شده بود. صورتش زخم💔 میشد و از زخم ها می امد. ریشش را با تیغ زد تا زخم ها عفونت نکند. 📖وقتی از سلمانی ب خانه برگشته بود خیلی گرفته بود😞 گفت: مردم چه شده اند. میگویند تو که خودت جانبازی، تو دیگر چرا⁉️ بستری شدن ایوب انقدر زیاد بود ک و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود. 📖از اتاق عمل که بیرون می اوردنش. نیمه هوشیار شروع میکرد به حرف زدن" من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی، پزشکی تدریس میشود، بگذار خوب بشوم، میرویم انجا و من بالاخره پزشکی👨‍🔬 میخوانم. 📖عاشق پزشکی بود. شاید از بس که زیر تیغ جراحی رفته بود و نصف عمرش را توی گذرانده بود. چند بار پیش امد که وقتی گوشت به دستش نگرفت خودش فهمید عمل خوب نبوده❌ 🖋 ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصاب‌وروان ازدواج ڪرد🔰 ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣3⃣ 📖یک بار بهش گفتم: نگو؛ چیزی از عملت نگذشته صبر کن. شاید گرفت. سرش را بالا انداخت. مطمئن بود👌 دکتر که امد بالای سرش از اتاق امدم بیرون تا بخوانم. 📖وقتی برگشتم تمام روپوش دکتر قرمز شده بود😰 بدون اینکه ایوب را کند با چاقوی جراحی گوشت های فاسد را بریده بود. کمی بعد به جایی رسید که دیگر گوشت، دست خود ایوب بود و ملافه ی زیر ایوب و لباس دکتر را قرمز کرده بود. 📖ایوب از حال رفته بود😓 که پرستار ها برای تزریق مسکن قوی امدند. دوست نداشت کسی جز من کنارش💞 باشد. مادرش هم خیلی اصرار کرد اما قبول نکرد. 📖ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش☕️ همیشه بود. از هر موضوعی، کتاب میخواند. یک کتاب دو هزار صفحه ای📕 به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام ان را زمین نگذاشته بود 📖گفتم دیر وقت است نمیخوابی؟ سرش را بالا انداخت -مگر دنبالت کرده اند؟ سرش توی کتاب بود +باید این را تمام کنم صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود. 🖋 ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صدام از فرماندهان عراقی پرسید: ﭼﺮﺍ نمیﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺷﻮﯾﺪ؟ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﺟﻮﺍﻥ ۲۷ﺳﺎلهﺍﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﺭﺍ ﻣﺎنعمان ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ... 🌷🌷🌷 شهید جهان آرا: بچه ها اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح میکنیم، مواظب باشید سقوط نکند ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انجمن راویان شهرستان بهشهر
❣﷽❣ 🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصاب‌وروان ازدواج ڪرد🔰 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 5⃣3⃣ 📖با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود، تا دو ساعت بعد هنوز جای دو تا فرو رفتگی روی چشمهایش بود با همین اش دوباره کنکور شرکت کرد. 📖آن روزها در دانشگاه ازاد تبریز زبان انگلیسی🔠 میخواند. گفتم: تو استعدادش را داری که دانشگاه قبول شوی. ایوب دوباره کنکور داد کارنامه قبولیش که امد برای زهرا پستش کردم📬 او برای ایوب انتخاب رشته کرد 📖ایوب زنگ زد تهران -چه خبر از انتخاب رشته ام؟ -تو کاری نداشته باش طوری زده ام که تهران قبول شی، قبول شد. "مدیریت دولتی دانشگاه تهران" 📖بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و امد بین تهران و تبریز🚌 تمام شد. برای درس ایوب امدیم . ایوب مهمان خیلی دوست داشت😍 در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود 📖دوستان و فامیل برای دیدن ایوب امده بودند. ایوب با هیجان از میگفت. مهمانها به او نگاه میکردند و او مثل همیشه به من♥️ قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش میشوم و احساس میکنم با این کارش ب باقی مهمانها بی احترامی میکند. چند بار جابه جا شدم، فایده نداشت😅 📖آخر سر با چشم و ابرو به مهمانها اشاره کردم. منظورم را متوجه شد. یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من. از خجالت سرخ شدم☺️ بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. دوست داشت همه ی حرفهایش من باشم. 🖋 ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
🔰روایـت دختر جوانی ڪه با یڪ جانباز اعصاب‌وروان ازدواج ڪرد🔰 ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣3⃣ 📖به تلفن های☎️ وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم. حال تک تک ما را میپرسید. هرجا که بود، سر ظهرو برای نهار خودش رامیرساند خانه صدای بی وقت موتورش🏍 هم یعنی تنگ شده و حضوری امده حالمان را بپرسد 📖وقتی از پله ها بالا می امد. اگر خانم نصیری، همسایه مان توی راهرو بود نصف خبرهای خودش و محل کارش را برای او میگفت😅 به بالا که میرسید من میدانستم درباره چه اتفاقاتی از او سوال کنم. 📖دم در می ایستاد و لیوان ابی💧 میخورد و میرفت. میگفتم: تو که نمیتوانی یک ساعت ، اصلا نرو سر کار. شب ها که بر میگشت، کفشش را در میاورد و همان جلوی در با سرو کله میزد. میگذشت، لم میداد کنار دیوار و پشت سر هم میگفت: که چای☕️ و اب میخواهم 🖋 ... 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼به مناسبت ولادت امام جواد ✍رهبر انقلاب: درس بزرگ امام جواد به ما این است که در مقابل قدرتهای منافق و ریاکار، باید همت کنیم که هوشیاری ‌مردم را برای مقابله‌ی با این قدرتها برانگیزیم . امام جواد(ع) همت بر این کار گماشتند که ماسک تزویر و ریا را از چهره ی مآمون کنار بزنند و موفق شدند . ‌🌸میلاد امام جواد (ع) مبارک‌ باد🌸 🌀 با ما همراه باشید در کانال انجمن راویان شهرستان بهشهر در ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/Revayate_ravi