eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
29 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال: @Rahele_Rr «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍بھـٰاࢪ عـٰاشقۍ‌🤍 عاقد که پیرمرد مسنی بود شروع به خواندن خطبه عقد میکند +النکاح و السنتی.. در این لحظات مهم خدارا شکر میکردم بابت دادن مهدی به من دلم میخواست ساعت ها با خدای خودم درد و دل بکنم خدایا شکر بابت تمام چیزهایی که به من دادی و ندادی صدای عاقد مرا به خودم میاورد +عروس خانم آیا بنده وکیلم؟ صدای مبینا بلند میشود +عروس رفته گل بچینه! به چهره ی مهدی خیره میشوم چه آرامش خاصی درون چهره اش پیداست وعاقد برای بار دوم تکرار میکند +این بار صدای نرگس به گوش میرسد +عروس رفته گلاب بیاره عاقد همانطور با لحن ملایمش تکرار میکند +برای بار سوم عرض میکنم دوشیزه مکرمه سرکارخانم ریحانه سرمد آیا به بنده وکالت میدهید شما را به عقد دائمی آقای مهدی بزرگ نیا با مهریه معلومه 313 تا سکه بهار آزادی و چندشاخه گل رز دربیاورم؟ نفس عمیقی میکشم این مهریه را مهدی مشخص کرده بود وقتی دلیلش را پرسیدم گفت به تعداد سربازان امام زمان مهریه را تعیین کرده! برق عجیبی در چشمانم نشسته بود _با اجازه ی مادرم و بزرگترهای مجلس و با اجازه ی مادرم حضرت زهرا (سلام علیها) بله! صدای صلوات جمع که بلند میشود اشک شوقی از چشمانم سر میخورد و روی دستم میافتد بعد از اینکه عاقد جواب بله را از مهدی میگیرد احساس آرامش میکنم چه حس عجیبی داشتم یک حس توصیف ناپذیر حالا دیگر مهدی برای من شده بود و من برای مهدی. محبوبه خانم نزدیک من میشود جعبه ی مخملی قرمز رنگی روبه روی ام قرار میدهد در جعبه را باز میکند یک گردنبند با شکل قلب مانند بود که به شکل زیبایی اسم من و مهدی روی آن خطاطی شده بود مهدی گردنبند را به همراه مادرم دور گردنم می اندازد به طوری که گردنم معلوم نشود مادرم جعبه ی حلقه ها را به دست مهدی میسپارد و لبخندی از ته دل به روی من میپاشد مهدی دستان سرد من را در دستانش میگیرد +تو همیشه دستات انقدر سرده سرم را بالا می آورم _نه حلقه را خیلی آهسته داخل انگشتم میکند حالا نوبت به من رسیده بود دست مردانه ی مهدی را در دستان ظریف خودم میگیرم نرگس در این فرصت از ما عکس میگیرد نویسنده: سرکارخانم‌مرادی