eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
29 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال: @Rahele_Rr «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍بھـٰاࢪ عـٰاشقۍ‌🤍 چه جمله ی عجیبی بود حتما او هم باور نداشته که ما روزی برای هم بشویم _خودمم باورم نمیشه هیچ وقت به چنین روزی حتی فکر هم نکرده بودم احساس میکنم دارم خواب میبینم آقامهدی.. +جانم _خیلی خوشحالم از داشتنت لبخندش پر رنگ تر میشود و چهره اش شاداب به نظر میرسد _فقط لطفا یه قول بهم بده +چه قولی؟ _میخوام قول بدی که همیشه کنارم باشی و هیچ وقت تنهام نزاری با تردید به روبه رو چشم دوخته غم بزرگی را در چشمانش میبینم اما دلیل این همه غم چه بود که شادمانی اش را به سرعت گرفت، +قول میدم به حرف های او ایمان داشتم می دانستم که او به تمام قول هایش عمل میکند و مرا تنها نمی گذارد مهدی را دوست دارم به اندازه تمام روزهایی که آرزوی داشتن او را داشتم اندازه تمام روزهایی که در حسرت یک تکیه گاه بودم به مهدی خیره میشوم چند دقیقه ای بود که سکوت کرده بودم نمی توانستم نگاهم را از او بگیرم +خانم اگه زحمتت نمیشه پیاده شو رسیدیم به اطراف ام نگاه میکنم مهدی دقیقا روبه روی محضر ماشین را پارک کرده بود! _کی رسیدیم؟ +دیروز _اذیت نکن +یه چند دقیقه ای میشه _وای پس پیاده شو زوتر بریم زشته. دستم را به سمت در ماشین میبرم که مانع ام میشود +صبر کن _برای چی؟ خودش از ماشین پیاده میشود و در را برای من باز میکند +برای این که شما تاج سری . از خجالت سرم را بالا نمیگیرم چون میدانم با نگاه کردن به مهدی استرس میگیرم از خیابان عبور میکنیم و به سمت درب ورودی محضر حرکت میکنیم به محض وارد شدن من و مهدی صدای دست زدن جمع بلند میشود نگاه ام که به زندایی زهره میافتد لبخندم محو میشود او امده بود باورم نمیشد فکر میکردم اگر جواب منفی به احسان بدهم حتی دیگر اسم ما راهم نیاورد چه برسد به این که.. نویسنده:سرکار‌خانم‌مرادی