eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
28 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال: @Rahele_Rr «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍بھـٰاࢪ عـٰاشقۍ‌🤍 _سلام خوبی؟ نرگس فرصت را از من میگیرد +سلام زنداداش جونمم ریحانه لبخند خجولی تحویل نرگس میدهد در طول راه هیچ حرفی بین مان رد و بدل نمیشود جلوی در آزمایشگاه نگه میدارم هرسه از ماشین پیاده میشویم ریحانه قدم های کوتاه و آهسته ای برمی دارد نرگس برای اینکه فرصت صحبت به ما بدهد زودتر وارد آزمایشگاه میشود _نگرانی؟ بدون بالا آوردن سرش پاسخ میدهد +اره خیلی _برای چی نگرانی؟ +نمی دونم اما حالم اصلا خوب نیست شانه به شانه ی همدیگر وارد آزمایشگاه میشویم به نرگس اشاره میکنم که کنار ریحانه بنشیند به سمت میز پذیرش حرکت میکنم دختر جوانی پشت میز پذیرش قرار داشت که روپوش سفیدی برتن دارد _سلام +سلام امرتون؟ _برای آزمایش... میان حرفم میپرد +لطفا صبر کنید تا خانم امیری رو صدا کنم برمیگردم پرستار از من دور میشود بعد از چند دقیقه صدایم میزنند +آقا..آقا به سمت پرستار برمیگردم _بله؟ +لطفا بیاید اینجا نرگس و ریحانه را صدا میزنم *ریحانه* با صدای مهدی از روی صندلی بلند میشوم خجالت میکشیدم از اینکه بگویم کمی از سوزن امپول میترسم در دلم چند بار صلوات میفرستم نرگس محکم به بازوی ام میکوبد _آخ دستم چِته؟ +اینو زدم چون اصلا اینجا نبودی با صدای پرستار آب دهانم را به زحمت قورت میدهم میدانم که رنگم پریده و استرس ام به وضوح مشخص است پلک هایم را روی هم میفشارم و لبم را میگزم صدای نرگس باعث میشود تا چشمانم را باز بکنم نگاهی به اطرافم میاندازم نویسنده:مریم مرادی