eitaa logo
ٖؒ﷽‌ریحانة الحسین(ع)‌﷽ؒ
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
29 فایل
حجاب تو نشانه ریحانه بودن توست🧕🌱 جزئی ازبخشِ قشنگ زندگیِ اکیپ چهارتا دهه هشتادی❤️👭 کپی از پست ها؟حلالت رفیق‌ فقط یک ذکر استغفار‌ به نیت ما‌ کپی‌از روزمرگی‌؟ راضی نیستم شروع نوکری ۱۴۰۲/۸/۱۸ ارتباط با خادم کانال: @Rahele_Rr «1k... 🛩 ...2k
مشاهده در ایتا
دانلود
توقع دارن تو ساده باشی تو نفهمی تو بگذری تو ببخشی و به خودت فکر نکنی و خودشان هفت خط عالم باشند 😅 .
روز های سخت زندگیت قیمت آدم های اطرافت را تعیین میکند..
نمیدانم از رنجاندنم چه نصیب کسانی شد که روزی عزیزِ قلبم بودند !
هر آنچه از خدا می‌خواهید با واسطه از شهدا، در نماز اول وقت طلب کنید... -شهید‌محمود‌کاوه
خیلی چیزا اشک شدن ولی حرف نشدن ! خیلی چیزا خواستن حرف بشن اما کسی نبود حرفشو بشنوه ... خیلی جاها از دلمون خوردیم اما باز عبرت نشد برامون که تکرار نکنیم باز تکرار کردیم و به گریه افتادیم !❤️‍🩹
تا دیروز می‌خواستم همرو نجات بدم، اما الان فقط می‌خوام اون چیزی که ازم باقی مونده رو نجات بدم.
سخته که از همچیت‌ بگذری برا یه نفر ولی اون عین خیالش نباشه
تو دنیایی زندگی میکنیم که " کلمات " بیشتر از گلوله ها ، آدم کشتن !
دارم وانمود میکنم درد نداره اما دردش تموم استخون های سینم رو می‌شکنه ..!
🤍🤍 با حرف استاد صدای خنده هابلند میشود خونم به جوش آمده دیگر صبرم تمام شده قبل از اینکه حرفی بزنم پسر جوان و لاغری می گوید +نه استاد به جای آشپزی برن کهنه بچه بشورن اینار کلاس منفجر میشود استاد شفیعی با تمسخر به من نگاه میکند به نرگس می نگرم با استرس و اضطراب به من خیره شده! _اولا من آشپزی خوب بلدم نیاز نیس برم پیش مامانم خودم درست میکنم دوما نیاز به کهنه شستن نیس چون علم پیشرفت کرده و مایبیبی اومده اینبار بچه ها به حرف من میخندن، لبخند پیروزمندانه ای به استاد میزنم و ادامه میدهم _بعدشم من حاضر نیستم جایی باشم که آدم هاش مدام غر بزنن.. اینبار همه با تعجب و بعضی با حیرت به من نگاه میکنن همهمه های بچه ها شروع میشود صدای یکی از دخترهای جوان که حجاب خوبی هم نداشت حالم را بدتر میکند +یکی نیست بگه آخه تو یه اُمل که نمی تونی یه پروژه ساده رو انجام بدی چرا بیخود پامیشی میای دانشگاه که مجبور بشی انقدر چرت و پرت بگی وسایلم را جمع میکنم و بی توجه به صدازدن های نرگس و عصبانیت استاد شفیعی کلاس را ترک میکنم نرگس سریع به دنبال من می آید +وایسا دیوونه.. _خودتی +دختر تو واقعا خلی چرا اونطوری کردی میدونی دفعه بعد که بیای چی میشه؟ _مهم نیست حالا تو چرا دنبالم اومدی؟ +خب منم خُلم دیگه!! آرام میخندم اما درون ام پر از ترس و نگرانی است نرگس گوشی به دست از من دور میشود بعد از چند دقیقه برمیگردد +به داداشم زنگ زدم گفت الان میاد سراغمون بیا بریم _چی؟؟؟؟ نرگس پشت چشمی نازک میکند و در جوابم میگوید.. نویسنده:سرکار‌خانم‌مرادی