#خاطره_شهید🍃🎙
_
💠پسرم
به اصل امر به معروف و نهی از منکرعمل می کرد
😍♥️
مادرش می گوید:👇🏻
روزی یکی از زنان همسایه، با حجاب نامناسب به منزل ما آمد🙊😢
علی خیلی ناراحت شد☹️و از من می خواست که به او تذکر دهم گفتم که من خجالت می کشم 🙈 خودش جلو رفت و با زبان ملایم و مؤدبانه در حالی که چشمش را به زمین دوخته بود به آن زن تذکر داد😌💚
《بهروایتمادرشهید》
__
#شهید_علی_قمیکردی🌿❤️
❇️ سردار شهید قاسم سلیمانے:
خدمت امام و ڪاری ڪه💚
امام براۍ پایگذارۍ حڪومتِ📿
اسلامے ڪرد، با هیچ چیز🌷
قابل مقایسه نیست....🍃
برجستگے به همهۍ علما داشت🕊
و ماهیتبخشے و هویتبخشے✊🏻
به همهۍ ارڪان دین بود🌺
و این چیزی است ڪه💠
مقام معظم رهبری با خون و دل
از آن مراقبت مےڪند و🕌
در همهۍ نطقها از امام براۍ✨
پایگذاری حڪومت اسلامے🇮🇷
استنباط مےڪند.🌹🌸
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
❇️ سردار شهید قاسم سلیمانے:
همیشه دلم مےخواست🌷
ڪف پاۍ مادرم را ببوسم🌹
ولے نمےدانم چرا این توفیق
نصیبم نمےشد....🥀🍃
آخرین بار قبل از فوت مادرم
ڪه به دیدنش آمدم🕊✨
بالاخره سعادت پیدا ڪردم💠
و ڪف پاۍ مادرم را بوسیدم
با خودم فڪر ڪردم💚
ڪه حتما رفتنےام ڪه خدا🌺
توفیق داد و این حاجتم📿
برآورده شد....🌸🤲🏻
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#خاطره_شهید🎤🌹
____
حالم داغون بود... شب سوم محرم بود و بدهوای روضه کرده بودم💔🥀
به سید گفتم:سیدابراهیم، شب سوم محرمِ، شب حضرت رقیه، کسی رو نداری دوخط روضه بخونه؟😢
سیدابراهیم آروم اصغر رو صدا زد، گفت علی اصغر بخون. علی اصغر جوان صورت سوخته ای بود با چشمای سرمه کشیده. بی مقدمه شروع کرد نوحه ی خوند. درباره شهدا... آروم به سینه میزدیم اما سید... شونه های مردونه اش تکون میخورد و با صدای ریزی گریه میکرد... با سید، رو پشت بوم، شب سوم محرم، به عشق حضرت رقیه، به یادشهدا، به سینه زدیم...🙂🖤
_____
#شهید_مصطفے_صدرزاده✨
#بهروایتدوستِشهید🍃
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
#خاطره_شهید♥️🎙
مصطفے روزی برای عمه اش خوابی تعریف میکند که گویا خواب دیده بوده مسجد ساخته شده...🍃
آن هم با چه عظمتی و آنجا شهید آوردند تابوت را وسط مسجد گذاشتند و از این تابوت نور در آسمان میرود.✨
جالب اینجاست که اولین شهیدی که در این مسجد تشییع شد خود مصطفے بود بعد از او هم سجاد عفتے :)
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید ♥️🎙
مصطفے اصلا برای ماندن نبود!
نمیتوانست بماند...
آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود! گمشده خودش را پیدا کرده بود.✨
وقتی فیلمهای دفاع مقدس را میدید ضجه میزد. هفته دفاع مقدس حسی داشت که من در هیچکس حتی برادرانم ندیدم!
کنترل تلویزیون کلا دست او بود.📺
از این شبکه به آن شبکه، فقط دنبال فیلم های دفاع مقدس میگشت.
از دیدن فیلمهای دوران دفاع مقدس لذت میبرد. هفته بسیج هم همینطور بود...
اگر فیلمی پخش نمیشد شروع میکرد به اعتراض و گفتن این حرفها که:
"الان وقت نمایش این چیزهاست. بچهها باید این تصاویر را ببینند و بدانند که چه اتفاقاتی افتاده است!"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید ♥️🎙
مصطفے اصلا برای ماندن نبود!
نمیتوانست بماند...
آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود! گمشده خودش را پیدا کرده بود.✨
وقتی فیلمهای دفاع مقدس را میدید ضجه میزد. هفته دفاع مقدس حسی داشت که من در هیچکس حتی برادرانم ندیدم!
کنترل تلویزیون کلا دست او بود.📺
از این شبکه به آن شبکه، فقط دنبال فیلم های دفاع مقدس میگشت.
از دیدن فیلمهای دوران دفاع مقدس لذت میبرد. هفته بسیج هم همینطور بود...
اگر فیلمی پخش نمیشد شروع میکرد به اعتراض و گفتن این حرفها که:
"الان وقت نمایش این چیزهاست. بچهها باید این تصاویر را ببینند و بدانند که چه اتفاقاتی افتاده است!"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#ریحانه_زهرا
کانال جذاب ریحانه زهرا✨♥️
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
『@Reyhaneh_Zahra_80』
#خاطره_شهید ♥️🎙
ازش پرسیدم : "دوست دارے روی قبرت چی بنویسن؟"
کمے فکر کرد و گفت:
" آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟🍃
دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے...
دیوانه ے تو هر دو جهان را چه کند؟! :)🖐🏻♥️"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی دوست شهید
در نهایت هم همین شعر روی
مزارشون نوشته شد💔✨
#ریحانه_زهرا
کانال جذاب ریحانه زهرا✨♥️
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
『@Reyhaneh_Zahra_80』
#خاطره_شهید🌿♥️
_______
خاطرم هست که بعضی وقتها به شوخی به من میگفت که شما راضی باش تا من بروم و شهید شوم، من هم قول می دهم تا تو را شفاعت کنم. من هم در جواب او می گفتم که اگر شما شهید بشوی من هم باید صبر کنم و مقام صابرین از شهدا بالاتر است. آن زمان است که من باید شفاعت شما را بکنم. اما اکنون می بینم که واقعا به شفاعت ایشان نیاز دارم. انگار یک آمادگی بود که بالاخره این اتفاق می افتد و شهید میشود. مطمئن بودم که او شهید می شود اما خودم را گول می زدم و می گفتم نه الان وقتش نیست.
《بهروایتهمسرشهید》
_______
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌿
💚🎙#خاطره_شهید
- - - - - - - - - - - - - -
خیلی به پدرش شبیه بود . . .
و خیلی دوست داشت کارهایی را انجام دهد که پدرش انجام میدهد .
او از این شباهت لذت میبرد و کیف میکرد🧡
-بهروایتمادرِبزرگوارشهید(:🌿
شهیدصادقعدالتاکبری✨
#خاطره_شهید🕊
بعد از شهادت آقامصطفی ، برادرشون از مادرشهید پرسیدن:
"حالا كه بچه ات شهید شده میخواے چیكار کنے؟"
ایشونم دست گذاشتن روے شونه ی نوه شون و گفتن:
"یہمصطفےدیگہتربیتمےڪنم!!🖐🏻♥️
#شهید_مصطفے_صدرزاده🌿
🌸)-#خاطره_شهید
ماجرای کشتی با قهرمان جهان
«سیدحسین طحامی، کشتیگیر قهرمان جهان، به زورخانه ما آمده بود و با بچهها ورزش میکرد، هر چند مدتی بود که سید به مسابقات قهرمانی نمیرفت، اما هنوز بدنی بسیار ورزیده و قوی داشت. بعد از پایان ورزش رو کرد به حاج حسن و گفت: «حاجی کسی هست با من کشتی بگیرد؟ حاج حسن نگاهی به بچهها کرد و گفت: ابراهیم. بعد هم اشاره کرد برو وسط. معمولاً در کشتی پهلوانی حریفی که زمین بخورد یا خاک شود، میبازد. کشتی شروع شد همه ما تماشا میکردیم. مدتی طولانی دو کشتیگیر درگیر بودند اما هیچکدام زمین نخوردند؛ فشار زیادی به هر دو نفرشان آمد، اما هیچکدام نتوانست حریفش را مغلوب کند، این کشتی پیروز نداشت. بعد از کشتی سیدحسین بلند بلند میگفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعی، ماشاءالله پهلوان.
#شهید_ابراهیم_هادی