ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_50 قطره اشک مزاحم روی گونم ریخت که تقه ای به در خورد و عزیز وارد اتاق شد.
نام تو زندگی من
#پارا_51
دیگه نتونستم جلوی خندمو بگیرم. با صدای بلند شروع کردم به خندیدن.
عزیز اخمی کرد.
- حیاکن دختر. خجالتم نمی کشی؟اسم حجله رو آوردم می خندی! دخترم
دخترای قدیم. حداقل شرم و حیا داشتن!
با خنده تکیه ام رو به گوشه ی زنجره دادم.
- رس عجب شبی بوده اون شب!
... - آره م
انگار که فهمید منظورم چی بود بالش روی تختمو به طرفم پرت کرد که جا
خالی دادم. هنوز می خندیدم که عزیز لبشو به دندون گرفت.
- بی حیا.
با دیدن خنده ی من از جاش بلند شد و به طرف در رفت.
- ممنونم عزیز.
به طرفم برگشت و لبخند مهربونی زد.
- هیچ وقت ناراحتی به قلب مهربونت راه نده. چون تموم خوشی ها جلوش
کم میارن این جوری خودتو از بین می بری!
سرمو تکون دادم که عزیز از اتاق خارج شد. با لبخند نگاهمو از زنجره گرفتم
و خودمو روی تخت انداختم. از همون جا به آسمون آبی چشم دوختم. از
خدا برای همه ی چیزهایی که به من هدیه کرده بود تشکر کردم. لبخندی زدم.
- راضیم به رضای تو خدا!
#ادامه_دارد...