eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
4.8هزار دنبال‌کننده
56.8هزار عکس
46.7هزار ویدیو
648 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://daigo.ir/secret/5953017511 مدیر ارتباطات @Reyhaneh_Zahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
‍ ‍ #پارت_بیست_و_دوم #رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه با احساس چکیدن آب روی صورتم چشمامو باز کردم؛ ن
اون شب با اون همه نگاه مختلف آخرش تموم شد... نگاه خسته ی من... نگاه نگران مامان... نگاه مشکوک علی... نگاه مهربون فاطمه... نگاه دلگرم کننده ی بابا... نگاه ناراحت حاج خانوم... و نگاه خاص و معنی دار حاج آقا... وقت رفتن برای بدرقشون رفتیم؛ حاج آقا لحظه آخر آروم بهم گفت: فائزه خانم... دخترگلم؛ تنها راه تموم شدن آشوبی که افتاده به جونت توکله... از خودش بخوا دلتو از هرچی غیر خودش هست خالی کنه؛ مطمئن باش آروم میشی...! و من چقدر دیر فهمیدم که حرفی که زد یعنی چی و تاوان سختی که برای دیر فهمیدنم دادم... فاطمه گفت خودش به مامان کمک میکنه و منو بزور فرستاد استراحت کنم... در اتاقو بستم و گوشه دیوار نشستم و تسبیح آبی مو تو دست گرفتم. خدایااااا چرا نمیشنوی صدامو؟! خدایااااا خیلی سخته امیدوار بشی و تو اوج خوشحالی یهو امیدتو پرپر کنن!! گوشیمو برداشتم... فقط صدای حامد میتونست آرومم کنه؛ چون میدونم اونم این صدارو دوس داره. و از این مهم تر، صدای محمدجواد عین صدای حامده... شهر باران رو پلی کردم... آروم باهاش میخوندم و اشک رو مهمون گونه هام میکردم... دیگه به هیچ چیز امید ندارم... دلم میخواد امشب بخوابم و دیگه بلند نشم... خدایا امشب بدجوری داغون شدم... بدجوری... این همه انتظار... این همه اشتیاق... همه نابود شد... به سمت تخت رفتم سرمو گذاشتم روی متکا و هنذفری رو توی گوشم گذاشتم... بعد شهر باران، اهل نبرد پلی شد. آهنگ حامد درباره جهادگرا!! خدایا یعنی ممکنه اونم الان اینو گوش بده؟!!! ...