eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
53.6هزار عکس
37.2هزار ویدیو
615 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/17323605084289 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
نام تو زندگی من تو هنوز این جا با این کتابا نشستی دختر؟ بلند شو. چشمکی زدم. - آغوش گرمتون رو باز کنین تا بیام تو آغوش گرمتون بشینم. عزیز پشت چشمی نازک کرد که خنده ام گرفت. ولی با پس گردنی که عزیز به سرم زد، اخمی کردم و سرمو مالوندم. - باز تو خل شدی دختر! بسه این قدر خوندی. بلند شو برو اون صبحونه تو بخور که کارت دارم. اخمی ساختگی کردم و سرمو دوباره به طرف کتاب ها برگردوندم که عزیز نیشگونی از بازوم گرفت. خنده ای کردم و سریع از جام بلند شدم. - خدایی عزیز باید به من بگی جریان این نیشگونایی که شما ریز میگیرین چیه؟ عزیز یکی به گونه اش زد. اوا!دختراز بس سرتو توکتاباکردی هواست وا درست نمی بینی. کجا من ریزم مادر! - بله، بله. شما اول جوونیتون هست. ماشاا... از دختر چهارده ساله هم جوون ترین. عزیز خواست باز یکی به سرم بزنه که جا خالی دادم و به طرف در اتاق دویدم. - منو مسخره می کنی؟ خنده ای کردم و از پله ها پایین اومدم. از همون جا با صدای بلند گفتم: - تا من صبحونمو نخورم شما ول کن من نیستین دیگه! ...