#پارت_هفدهم
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
نمیدونم ساعت چند خوابم برد یا چقدر خوابیدم ولی ساعت ۱۲ با جیغ و داد فاطمه بیدار شدم! کش و قوصی به بدنم دادم و بلند گفتم : سلاااااام!!
فاطی: کوفت و سلام! زهر مار و سلام! دیروز که عین خرس تا صبح خواب بودی دوبارم خوابیدی تا الان؟!
_اوووه(خمیازه) حالا مگه (بازم خمیازه) چیشده(با اجازه تون!! خمیازه)
فاطی: ای بمیری الهی که من راحت شم از دستت! این قدر خوابیدی هنوز داری خمیازه میکشی؟!
_برو بابا!
بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم.
_سلام مامانی.
مامان: سلام به روی ماه نشستت! خوب خوابیدی؟
_اوهوم. من برم دستشویی الان میام.
دست و رومو شستم صورتمو با آستین پیراهم پاک کردم.
_مامان معدم فکر کنم سوراخ شده؛ غذا مذا تو بساطتت نیس؟
مامان: عروس گلم وقتی شما خواب تشریف داشتی زحمت کشیده رفته ناهار درست کرده حالا برو بشین بخور!
فاطی: این چه حرفیه مامان زحمت چیه
_اییییش! خودشیرین!!
فاطمه کیک مرغ درست کرده بود و منم که عاشق کیک مرغ (به به دهنم آب افتاد) تا میتونستم از خجالت شکمم در اومدم.
فاطی: میمیری آخرش این قدر نخور!
_آدم از خوردن بمیره بهتر از اونه از نخوردن بمیره(سخنی از عمه نویسنده)
فاطی: اصلا بخور این قدر تا بترکی راحت شیم!
_ میای بریم رو حیاط کنار باغچه بشینیم؟
فاطی: باشه بریم.
تونیک مشکیم که از کمر به پایین کلوش میشد و توش گلای سفید کوچیک بود تنم بود یه شال سفید حریرم پوشیدم.
فاطی: چرا شال میپوشی آخه؟
_وقتی باد شالمو تکون میده لذت میبرم
فاطی: اییییش!!!
لب باغچه نشستم و آهنگ نفس تازه کنیم رو گذاشتم همین چند روز پیش برای ولادت، آقا حامد خونده بودش و من این آهنگو خیلی دوس دارم.
فاطمه اون ور حیاط رو زمین نشسته بود و نگام میکرد.
اهنگ شروع شد و منم سعی کردم صدامو کلف کنم تا به حامد برسه و همراهش شروع کردم به خوندن!.
_با خبر باش که هنگامه استقبال است...
۳۱۳ آیینه و یک تمثال است...
با خبر باش که هنگامه استقبال است
به صدام اوج دادم تا با حامد همراه شم
_خسته ای گفت که زاریم ز ما.... یهویی صدای آهنگ قطع شد و گوشیم زنگ خورد!
_عه فاطی مندله!(مهدیه دوست گرامی)
_سلااااااام عرض شد مندل بانو!
مندل: سلام فلفل جون(منو میگه ها)
_ای نامرد خوب مارو جا گذاشتی رفتی!
مندل: فائزه بخدا گمتون کردیم
_هی آدم رفیقشو گم میکنه؟!
مندل: حالا تو این دفه رو ببخش من جبران میکنم!!
_چجوری جبران میکنی؟!
مندل: با فاطی آماده شید با ماشین میام دنبالتون بریم کافی شاپ مهمون من!
_به به از هرچه بگذریم سخن خوردنی خوش تر است! ما آماده ایم بدو بیا
مندل: ۳۰ مین دیگه اونجام
#ادامه_دارد...