نام تو زندگی من
#پارت_103
سرمو از در بیرون کردم و نگاهمو به آسمون دوختم. مهری با تعجب نگاهم
کرد!
- خل شدی به سلامتی؟!
- نه بابا دارم نگاه می کنم امروز خورشید از کدوم طرف در اومده که تو داخل
نمیای؟!
مهری اخمی ساختگی کرد و به داخل هلم داد.
- دختره ی چشم سفید. داری واسه من تو کوچه سرک می کشی، ها!
خنده ای کردم و تکیه ام رو به در دادم.
- خب آیه جون، اومدم باهات خداحافظی کنم.
با تعجب نگاهش کردم.
- خداحافظی!
مهری موهای چتری اش رو درست کرد و لبخندی زد.
- بابا واسه همیشه که نه!
- پس چی؟!
- داریم ...
- مهری بیا مامانم کارت داره.
مهری با عجله به طرف آرش رفت که حرفش نیمه کاره موند. آهی کشیدم و
نگاهی به هر دو کردم. چقدر خوشحال بودند. بی غم، بی غصه. آرش با دیدن
نگاهم لبخندی زد و به من نزدیک شد.
- سالم آبجیه گلم.
#ادامه_دارد...