نام تو زندگی من
#پارت_125
سانیا کیفشو برداشت و اشاره ای به من کرد که بلند بشم. کلاسورمو برداشتم و
ازجلوی چشمان حیرت زده ی مهرداد از کلاس خارج شدیم. استاد حتی
سرشو بالا نگرفت. سانیا با اخمی نگاهش به رو به رو بود و حرفی نمی زد که
رو به روش ایستادم.
- مقصر من بودم معذرت می خوام.
سانیا لبخندی زد و دستی به شانه ام زد.
- فدای سرت. حال کلاس رو امروز نداشتم دمت گرم.
لبخندی زدم و راه افتادیم که گفتم:
- نمی دونم چطور متوجه شد داریم می خندیم؟!
- چون داشت نگاهمون می کرد.
با تعجب نگاهش کردم که لبخندی روی لبش نشست.
- این استادم عجیبه ها!
سانیا خنده ای کرد و شکلکی در آورد.
- روانیه!
خنده ای کردم و از دانشگاه خارج شدیم. سانیا به طرفم برگشت و لبخندی زد.
- خب از درس که انداختیم کار دیگه ای با من نداری؟
ابرویی برایش بالا انداختم.
- نه مواظب خودت باش.
- تو هم همین طور.
#ادامه_دارد