eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
4.8هزار دنبال‌کننده
56.8هزار عکس
46.5هزار ویدیو
648 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://daigo.ir/secret/5953017511 مدیر ارتباطات @Reyhaneh_Zahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
نام تو زندگی من سانیا کیفشو برداشت و اشاره ای به من کرد که بلند بشم. کلاسورمو برداشتم و ازجلوی چشمان حیرت زده ی مهرداد از کلاس خارج شدیم. استاد حتی سرشو بالا نگرفت. سانیا با اخمی نگاهش به رو به رو بود و حرفی نمی زد که رو به روش ایستادم. - مقصر من بودم معذرت می خوام. سانیا لبخندی زد و دستی به شانه ام زد. - فدای سرت. حال کلاس رو امروز نداشتم دمت گرم. لبخندی زدم و راه افتادیم که گفتم: - نمی دونم چطور متوجه شد داریم می خندیم؟! - چون داشت نگاهمون می کرد. با تعجب نگاهش کردم که لبخندی روی لبش نشست. - این استادم عجیبه ها! سانیا خنده ای کرد و شکلکی در آورد. - روانیه! خنده ای کردم و از دانشگاه خارج شدیم. سانیا به طرفم برگشت و لبخندی زد. - خب از درس که انداختیم کار دیگه ای با من نداری؟ ابرویی برایش بالا انداختم. - نه مواظب خودت باش. - تو هم همین طور.