ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_125 سانیا کیفشو برداشت و اشاره ای به من کرد که بلند بشم. کلاسورمو برداشتم و
نام تو زندگی من
#پارت_126
باز وارد دانشگاه شد. با تعجب نگاهش کردم چرا داره بر می گرده؟ به رفتنش
نگاه کردم و شانه ای بالا انداختم. دستی برای تاکسی بلند کردم که از خوش
شانسی من تاکسی نبود. خسته شده بودم از این که کنار خیابون ایستاده بودم و برای همین پیاده راه افتادم.
توافکار خودم غرق بودم که از کنار میوه فروشی رد شدم. قدم های رفته رو
برگشتم و وارد میوه فروشی شدم. برای خونه خرید کنم بد نیست، از هر نوع
میوه ای پنج تا دونه برداشتم. من که میوه نمی خوردم. فقط می خواستم توی خونه باشه. پاکت به دستت از مغازه خارج شدم. می خواستم از خیابون رد
بشم که با دیدن ماشینی که کنار پام ترمز کرد نفسم توی سینه حبس شد.
نگاهم به آسفالت خیابون بود که کفش های اسپرتی توجهم رو جلب کرد به
اون ها خیره شدم. صداهای گنگی به گوشم می رسید! نگاهمو از کفش ها
گرفتم و بالا تر رفتم. جین مشکی، بالاتر رفتم پیراهن سفید و کت چرم
مشکی، بالاتر فک مرد تکون می خورد. اما چی می گفت نمی دونستم؟!
بالاتر که رفتم نگاهم خیره شد به دو تیله خاکستری که می درخشید. دو
چشمی که ...
با تکون های دستی به خودم اومدم و نفسمو بیرون دادم زن برای بار دوم تکونم
داد.
- شوکه شده آقا، حواستون کجا بود؟
نگاهی به زن و بعد به همون چشم ها کردم که چشمام گرد شد و با صدایی که
از ته چاه بیرون می اومد گفتم:
- آقای فرهودی!
#ادامه_دارد