ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_130 حقوق خوبی میدم من واقعا به یک منشی نیاز دارم. می دونم می خوای ً بگی این
نام تو زندگی من
#پارت_131
با ترس به ماشینی که از کنارمون با سرعت گذشت نگاه کردم که آراسب
موبایل رو توی جیبش گذاشت.
- تو چرا رنگت پریده؟
نگاهش کردم و کمربندمو بستم.
- شما چرا این قدر بی احتیاط رانندگی می کنید!
- خیالت تخت. من دست فرمونم حرف نداره.
- بله بله،کاملا
مشخصه!
لبخند پهنی زد که تمام دندون هاش مشخص شد و نگاهشو به رو به رو
دوخت. تو حال هوای خودم بودم که با صداش از جا پریدم.
- راستی؟
ای درد نگیری شوهر شناسنامه ای که زهره ام رو ترکوندی. نگاهش کردم که
فرمون رو چرخوند.
- خودتو معرفی نکردی؟
یک تای ابرومو بالا دادم.
- یعنی شما به خاطر این ...
باز هم پرید وسط حرفم.
- می خواستم هیجانش رو زیاد کنم.
با اخمی نگاهش کردم. چند ماهه به دنیا اومده معلوم نیست؟دست به سینه
نشستم و گفتم:
- اسفندیاری هستم. آیه اسفندیاری.
#ادامه_دارد