eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
4.8هزار دنبال‌کننده
56.7هزار عکس
46.4هزار ویدیو
648 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://daigo.ir/secret/5953017511 مدیر ارتباطات @Reyhaneh_Zahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
نام تو زندگی من پس هشت شرکت باشید و برنامه کلاس هات رو هم بیار. سرمو تکون دادم که سوار ماشین شد و من هم وارد کوچه شدم. با بوقی دور شدنش رو احساس کردم. چهره اش خیلی برام آشنا بود. آهی کشیدم،رفته بودم برای چه کاری و دارم چه کاری می کنم! کنار در خونه ایستادم و کلیدو توی در انداختم. با باز شدن در بوی گل یاس به مشامم رسید بوی خیسی حیاط. وارد شدم با دیدن حیاط خیس ممنون علی شدم. همون طور که خواسته بودم کارها رو انجام داده بود. چادر و روسریمو انداختم روی زمین و خودمو به حوض رسوندم. آب یخ رو به صورتم زدم و کنار حوض نشستم. دارم چی کار می کنم چشمامو بستم که نگاه شادش توی نگاهم جون گرفت و لبخندی روی لبم نشست. - دیوونه بود یا بچه؟ *** نگاهی به ساختمون شرکت کردم. دارم چی کار می کنم؟ یعنی کارم درسته! چرا من اینجام؟! لبمو به دندون گرفتم. چرا قبول کردم؟ حالا که به این جا رسیدم پشیمون بودم! من برای کار دیگه ای اومده بودم نه این که منشی شرکت بشم. سرمو تکون دادم باید بهش می گفتم، باید کمکم می کرد تا اسمش از تو شناسنامه ام پاک بشه.