نام تو زندگی من
#پارت_194
به طرف در نگاه کردم.
- بفرمایید!
ولی باز هم کسی وارد نشد. آرا سب مشکوک به در نگاه کرد که باز هم تقه ای
به در خورد.
- بفرمایید تو رو خدا دم در بده. دارید خجالتمون می دید با این همه ادبتون.
خنده ای کردم که آراسب اخمی کرد و
که باز هم تقه ای به در خورد من و آراسب با
تعجب نگاهی به هم کردیم که آراسب گفت:
- فکر کنم سمعک هاشو یادش رفته!
- آره فکر کنم همین طور باشه!
با تقه ای دیگه ای که به در خورد به طرف در رفتم که آراسب صدام زد.
- آیه؟
اخمی کردم.
- چند بار به شما بگم خ ...
- ولمون کن تو رو خدا.
سرمو با تأسف تکون دادم که گفت:
- نکنه تو بری در رو باز کنی بعد همین دزدا باشن بگیرن ببرنت؟
با دهانی باز نگاهش کردم. خدا نکنه روزی آراسب به کسی دلگرمی بده!
شیطونه می گفت کفشت رو در بیار بزن تو سرش. انگار نگاهمو خوند که
چشماشو مظلوم کرد.
#ادامه_دارد