نام تو زندگی من
#پارت_53
- شنیدم دخترایی مثل شما بوی قورمه سبزی میدن اینم درسته؟!
صدای خنده ی جمع بلند شد. اخمی کردم و خواستم از اون جا دور بشم که
احساس کردم کسی به طرفم میاد. قدمی به عقب برداشتم. صدای همون دختر
اولی به گوشم رسید. چادرمو بین دستاش گرفت و بو کشید. چادرمو از دستش
بیرون کشیدم و خواستم از کنارش رد شم که صدای دختر رو از پشت سرم
شنیدم.
- حق با من بود انگار!
دیگه داشتم از بوی گندش بالا می آوردم. باز هم صدای خنده جمع بلند شد.
خیلی عصبانی بودم. چادر رو بالا گرفتم و بو کشیدم. اما بویی نمی داد!
بیشترعصبی شدم. زیرلب غر غر می کردم. چادرمو مرتب کردم که با صدای
آخ گفتن شخصی قدم هام آهسته شد. به طرف صدا برگشتم که صدای پاره
شدن چادرم به گوش رسید. لبمو به دندون گرفتم.
با ترس به پسری که سرش پایین بود نگاه کردم. دستشو روی مچ دست چپش
گذاشت و چادرمو بالا گرفت. نگاهم به چادر پاره شده افتاد. آهی کشیدم که
نگاهم به ساعتی افتاد که شکسته و روی زمین افتاده بود. جیغ خفه ای کشیدم
و دستمو روی دهنم گذاشتم.
- وااای شرمنده ام!
ً
! من ... من واقعا
پسر اخمی کرد و یک قدم به من نزدیک شد. باز بوی شکلات تلخ به مشامم
رسید. خم شد و ساعت رو از روی زمین برداشت. سر شو تکون داد و بدون
حرفی برگشت.
#ادامه_دارد...