eitaa logo
ریحانه زهرا:))🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
53.5هزار عکس
37.1هزار ویدیو
615 فایل
‹ ﷽ › - ️مـٰا‌همـآن‌نَسل‌ِجَوانیـم‌ڪِہ‌ثـٰابِت‌ڪَردیم‌ در‌رَه‌ِعِشـق،جِگَردارتَراَزصَد‌مَردیم..! - هرچه‌اینجا‌میبینید‌صرفا‌برای‌ما‌نیست! - کپی؟! حلالت - ‹بی‌سیم‌چۍ📻› https://harfeto.timefriend.net/17323605084289 - <مدیرارتباطات> @Reyhaneh_Zahra2
مشاهده در ایتا
دانلود
نام تو زندگی من کدوم مشغول شدیم. کارها تا شب طول کشید و بقیه کارها به روز بعد موکول شد. سید محسن موقع خداحافظی به طرفم برگشت و لبخند مهربونی زد و گفت: - ممنونم دخترم. لبخندی زدم. - خسته نباشی عمو جون. سید محسن سرشو تکون داد و از در خارج شد. علی دستشو برام تکون داد که صداش زدم: - علی یک لحظه بیا. علی به طرفم برگشت نگاهی به من کرد. - دستتو باز کن. علی دستشو باز کرد که گل های یاس رو توی دستاش ریختم و لبخندی زدم. - اینو بده مامانت بذاره توی اتاقش. علی با لبخندی نگاهم کرد و بدون حرفی از من فاصله گرفت و رفت که به عقب برگشت و گفت: - فردا می بینمت آیه. سرموتکون دادم که نگاهم به مهری افتاد که جلوی در خونشون ایستاده بود و نگاهم می کرد. - برو داخل دیگه. - تو نمیای مهری؟ - برو دختر. یک روز نیست با من آشنا شدی از شوهرم دورم کردی! ...