نام تو زندگی من
#پارت_70
واقعا! ولی تو همه این کارا رو کردی؟
- ولی گل ها رو تو انتخاب کردی.
با خوشحالی نگاهم کرد که صدای داد مهری ما رو متوجه خودش کرد.
- یک ساعته دارم نگاه به این حوض می کنم ماهی که نداره؟ مگه من دیروز به
تو نگفتم ماهی بگیر؟
با اخم نگاهم کرد که خنده ای کردم.
- چرا میزنی حالا! میرم می گیرم برای خونه هم مقداری وسیله می خوام.
- پس عجله کن. راستی با ماهی قرمز بر می گردی خونه.
- ببینم مگه نارنجی نباید باشه؟
- آیه!
با داد مهری من و علی به خنده افتادیم. وارد خونه شدم بعد از این که لباسمو
عوض کردم چادرمو سر کردم. وارد حیاط شدم که علی و مهری داشتن سر
باغچه بحث می کردن.
- باز چی شده؟
- مهری خانم میگن جای گل ها باید عوض بشه.
مهری دستشو به کمرش زد و با اخمی نگاهشو به علی دوخت.
- چطور به من میگی مهری خانم ولی به این آیه نمیگی؟
خنده ای کردم.
- تو
ً
اولا توی باغچه ی من و علی دست کاری نکن دوما به تو چه آخه.
- حیف از من که اومدم کمک تو ورپریده.
خنده ای کردم و چادرمو درست کردم که علی نگاهشو به من دوخت.
#ادامه_دارد...