ریحانه زهرا:))🇮🇷🇵🇸
نام تو زندگی من #پارت_70 واقعا! ولی تو همه این کارا رو کردی؟ - ولی گل ها رو تو انتخاب کردی. با خ
نام تو زندگی من
#پارت_71
می خوای تنهایی بری؟
مهری نگاهی به علی کرد و گفت:
- تو مردی، برو کمکش کن دیگه.
- می خوای کمکت کنم؟
لبخندی زدم.
- نیکی و پرسش علی! بدو بریم که زود برگردیم.
هردو به طرف در حیاط رفتیم.
- تو رو خدا یک تعارف نکین منم همراهتون بیام.
- نه مهری جون آدم اضافی نمی خوایم.
با لنگه کفشی که به طرفم پرت می شود درو بستم. علی خنده ای کرد که
نگاهش کردم و چشمکی زدم. در سکوت قدم می زدیم که به طرف علی
برگشتم. نگاهش به پسر مدرسه ای بود که کتاب به دست به طرف خونه
حرکت میکرد.
- علی کلاس چندمی؟
علی سرشو زیر انداخت و آهی کشید.
- حالا باید می رفتم اول دبیرستان.
سرموکج کردم.
دوست داری بری مدرسه؟
- کیه که دوست نداشته باشه! ولی نمی تونم مامان و تنها بذارم. اگه من کار
نکنم کی می خواد پول اجاره خونه رو بده؟
#ادامه_دارد...