eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.2هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
5.6هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴در مدیریت جنگ چریکی، شهید محمودرضا بیضایی بود که توانست با هوش بالا و خلاقیت خدادادی در نحوه مدیریت جنگ ابتکارات ویژه‌ای بروز دهد، از جمله راه اندازی آموزش های تخصصی. وجود سرداران بی نظیر مثل شهید بیضایی و حاج حیدر و دیگر عزیزان بود که در آن روزهای حساس غربت و محرومیت، توانستند با به کارگیری از کمترین امکانات، بهترین بهره برداری را در پیروزی های محور مقاومت داشته باشد. 🔻 به دلیل لیاقت و استعداد ذاتی‌اش توانست در بسیاری از زمینه‌ها رشد کند و مسئولیت‌های بزرگی از جمله فرماندهی نیروهای عمل‌کننده در عملیات های متعددی را تقبل کند. او در اوایل رویارویی و نبرد با تکفیری ها نیز کاملاً آمادگی عملیات های متعدد کوچک و محدود چریکی را داشت. یکی از عملیات ها موفق و مورد تمجید فرماندهی قرارگاه، کمین های شبانه با تله های انفجاری بود که با همکاری مجاهد ابوکوثر، فرمانده گردان های حیدریون انجام می شد. 🔷شهید بیضایی یکی از شجاعترین فرماندهان در آن زمان(سال آغازین جنگ در سوریه) بود. او فرمانده عملیاتی تیپ حیدریون در منطقه غوطه شرقی دمشق و معاون هماهنگ کننده با گردان های حزب الله در منطقه عملیاتی زینبیه بود. شهیدی که دست راست فرماندهی منطقه دمشق یعنی مهمترین و حساس ترین منطقه عملیاتی در کل سوریه، ستون و پایه اصلی فعالیت محور مقاومت در این منطقه بود. اگر شکستی متوجه این محور می شد، کل مقاومت ضربه سنگینی می خورد و جبران آن بسیار سخت و دشوار می شد چرا که امکانات دشمن مورد حمایت آمریکا و عربستان خیلی بیشتر و بهتر از محور مقاومت بود و انتقال امکانات بسیار سخت بود. چون که فرودگاه در محاصره دشمن و پروازها فقط نصف شب آن هم در هر فرصتی که مناسب بود با ریسک بسیار بالا صورت می گرفت. شاید در 10 یا 20 روز فقط یکبار فرصت پرواز پیش می آمد و این امر کار را برای نیروهای جبهه مقاومت اسلامی سخت و سخت تر می کرد... 🎙(نقل از همرزم شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸شهید بیضایی در بحث آموزش تاکتیک عملیات و اطلاعات و شناسایی و تخریب، شب و روز و خواب و خوراک نداشت چرا که باید همیشه به خط مقدم سرکشی می کرد و کم و کسری، اشکالات پدافندی و نحوه گسترش نیروها را ارزیابی می کرد و برای رفع اشکالات هماهنگی های لازم را انجام می داد. شهید بیضایی فرمانده ای واقعا گمنام و مظلوم بود ...💔٫ 🎙(نقل از همرزم شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
داشتیم با هم یکی از عکس های خودش را می دیدیم که توی آن با سلاح ؛ بالا سر تعدادی از جنازه های تکفیری ها ایستاده بود. درباره این عکس و درگیری اش با تکفیری‌ها توضیح می‌داد که پرسیدم: "این جریان  تکفیری را چه کسی حمایت می‌کند؟" 🔸گفت: "توی جیب‌هایشان از ریال سعودی و لیر ترکیه بگیر تا دلار آمریکایی پیدا می‌شود." در زمانی که هنوز صحبتی از نقش ترکیه در بحران سوریه و حمایت این کشور از تروریست‌ها در رسانه‌ها بر سر زبانها نبود، محمودرضا ترکیه را دست خائن می‌دانست. برای اثبات حرفش یک بار عکسی نشانم داد که خودش در یکی از مقرهای جبهه النصره گرفته بود. عکس پنجره ای بود که برای پوشاندنش از پرچم کشور ترکیه استفاده کرده بودند . 🎙(نقل از برادر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
یکبار گفت: «بنظر من این دست خداست که ظاهر شده و این دیکتاتورها را که حکومتشان مانع ظهور است یکی یکی از سر راه بر میدارد تا مسیر باز شود» 🔻این را که می‌گفت انگشتهایش را به حالتی که انگار می‌خواهد یک چیزی را با ضربه انگشت وسطش شوت کند در آورد و ضربه‌ای به روی فرمان ماشین زد. بعنوان کسی که ساعت‌ها به حرفهایش در مورد تحولات اخیر منطقه گوش داده بودم، به یقین می‌گویم که حکومت جهانی امام عصر (عجل الله)🌺 و مبارزه مسلمانان برای آن، اصلی‌ترین آرمانش بود ...🖐🏻 به قلم دکتر احمد رضا بیضائی {برادر شهید }✍🏻 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
♥️محمودرضا از شیعیان کشورهای لبنان، عراق، سوریه، یمن و… رفیق داشت و گاهی در موردشان چیزهایی می‌گفت. یکبار پرسیدم: در میان مدافعان حرم، شیعه‌های لبنان بهترند یا عراق؟ گفت: شیعه‌های لبنان مطیع و ولایت پذیرند ولی شیعه‌های عراق دچار دسته‌بندی و تشتت هستند اما در جنگیدن و شجاعت بی‌نظیرند؛👌🏻 دلشان هم خیلی با اهل بیت(ع) است طوریکه تا پیششان نام «حسین» و «زینب» و… را می‌بری طاقتشان را از دست می‌دهند. گفتم شیعه‌های ایران کجا هستند؟ گفت: شیعه‌های ایران هیچ جای دنیا پیدا نمی‌شوند !... 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸روا نمی‌دید برای پاسداری حقوق بگیرد👌🏼💔 «تازه بچه‌دار شده بودند. گفتم می‌خواهی چه کنی؟ حقوق ناچیز پاسداری کفاف شمارا می‌دهد؟ گفتم محمود رضا تابه‌حال دو نفر بودید یک‌جوری سر می‌کردید از حالا به بعد چه می‌کنید. سربه‌زیر انداخت. لبخند روی لب‌هایش خشک شد. جوابی که داد هنوز بعد چند سال شرم‌زده‌ام می‌کند. گفت راستش من مدتی است دنبال یک شغل می‌گردم که دیگر حقوق پاسداری را به خانه نیاورم. برای خودش روا نمی‌دید که با حقوق پاسداری زندگی‌اش را بچرخاند. این را وظیفه ذاتی‌اش می‌دانست و از این‌که برای پاسدار بودنش حقوق می‌گرفت شرمگین بود 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹خاطره‌ای از رفتار علویِ شهید بیضایی 🌿 🌱 در یکی از شهرهایی که از سکنه خالی و تخریب‌شده بود در حال گشت زنی بودیم. جلوی درِ خانه‌ای چند زن دیدیم که خود را در چادر پیچیده بودند. صورت‌های آنها پیدا نبود اما خیلی ترسیده و چمباتمه زده بودند و به عربی حرف می‌زدند. به محمود رضا گفتم این‌ها مشکوک هستند. شاید انتحاری باشند. از ماشین پایین پرید و همین‌طور که به سمت زن‌ها می‌رفت، گفت: شاید هم نباشند! نزدیک زن‌ها رفت و با زبان عربی به آن‌ها گفت "ما شیعه علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) هستیم و شما در امان ما خواهید بود." زن‌ها که این را شنیدند از جا بلند شدند. چنددقیقه‌ای با محمودرضا حرف زدند. نشانی چند خانه که تکفیری‌های زیادی در آن پنهان‌شده بودند را به محمودرضا دادند و با دعای خیر از او جدا شدند. محمودرضا همیشه همین‌طور بود. به نام مولا علی (علیه السلام) توسل می‌کرد و سر صحبت با دیگران را به نام نامی مولا آغاز می‌کرد و همیشه هم جواب می‌گرفت ... حتی در مواجهه با اهلِ سنت ✋ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸دو روزه آدم را تک تیرانداز می کرد👌 چند بار در مورد اعزام به سوریه پافشاری کردم اما هر بار که حرفش پیش می‌آمد، با استدلال می‌گفت که نیازی به اعزام نیروی مردمی نداریم و نهایتا یکبار که توی ماشینش دوباره سر بحث را باز کرده بودم، با این جمله که به حضور نیروی "غیر متخصص" احتیاجی نیست، ساکتم کرد! گفتم: اگر اعزامی در کار بود، چند روز طول می‌کشد برای جنگ در میدانی مثل سوریه آماده‌ام کنی؟ -گفت : دو هفته فکر کردم شوخی می‌کند. بارها از پیچیدگی‌های جنگ شهری در سوریه گفته بود؛ برای همین فکر کردم دست به سرم کرد و خواست به نوعی قانعم کرده باشد. 🔸چند وقت پیش این مطلب را برای یکی از دوستانش نقل کردم، گفت: دو هفته که زیاد است؛ در عرض دو روز آدمی را که صفر بود تک تیرانداز کرده بود ! 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
خاطره همرزم شهید از شجاعتِ محمودرضا🖐🏻 🔷در ایام سالگرد شهادتش، دو تن از رزمندگان عراقی که از نیروهایی بودند که با محمودرضا کار کرده بودند و آموزش دیده بودند، آمده بودند تبریز. می‌خواستند بروند سر خاک محمودرضا. مدافعان غیرایرانی حرم، محمودرضا را در سوریه با اسم مستعارش یعنی می‌شناختند. یکی از این رزمنده‌های عراقی که مجروح هم بود، مدام وسط حرف‌هایش تکرار می‌کرد: «حسین، مجنون! حسین، مجنون!»♥️ 🔻 وقتی داشتیم توی ماشین من ،به‌طرف گلزار شهدا می‌رفتیم، در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه داشت می‌گفت «حسین، مجنون چه بود؟» گفت: «در درگیری در یکی از مناطق، دو شهید دادیم که به‌خاطر شدت درگیری پیکرها روی زمین ماندند و موفق نشدیم آنها را عقب بیاوریم. وقتی تکفیری‌ها پیشروی کردند و پیکرها، روی زمین، بین آنها ماندند، ما روحیه‌مان را باختیم. حسین وقتی دید ما روحیه نداریم و کسی نمی‌جنگد، رفت و نشست پشت فرمان خودرویی که آنجا داشتیم و استارت زد و رفت به‌سمت تکفیری‌ها. همه ما از این کاری که کرد تعجب کردیم. همین‌طور ایستاده بودیم و داشتیم نگاهش می‌کردیم و منتظر بودیم که هرلحظه ماشینش را هدف قرار بدهند، اما حسین رفت و با خونسردی پیکر شهدا را از روی زمین برداشت و کشید داخل ماشین و برگشت کارش دیوانگی بود، اما این کار را برای بالا بردن روحیه ما انجام داد :) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴رعب سلفیون و تکفیری‌ها از شیعیانِ ایرانی محمودرضا از رعب سلفیون و تکفیری‌ها از شیعیان ایرانی چندین بار برای من روایت کرده بود. می‌گفت در یکی از محله‌ها دیدیم پیرمردی در کوچه‌ای داد و بیداد می‌کند. رفتیم نزدیک و علت را پرسیدیم؛ گفت پسرم مجروح است و من هیچ دارو و درمان یا کمکی اینجا پیدا نمی‌کنم. با بچه‌ها به داخل خانه رفتیم و دیدیم پسرش از تکفیری‌ها است و ریش بلند و تیپ سلفی‌ها را داشت. پایش مجروح بود و خون زیادی از او رفته بود. تا ما را دید شروع کرد به فحش و ناسزا و با صدای بلند حرف‌های ناشایست می‌گفت. به یکی دوتا از رزمنده‌های ارتش سوریه بی احترامی‌های بدی کرد. یکی از بچه‌های ما که عربی بلد بود، به عربی به او گفت: می‌دانی ما کی هستیم؟ ما ایرانی هستیم. تا این را گفت، او رنگش پرید و سکوت کرد و دیگر از داد و فریاد و ناسزایش خبری نشد. آن‌ها با اینکه می دانند حضور ایرانی‌ها آنجا داوطلبانه است اما درباره شیعیان ایرانی‌ جور دیگری فکر می‌کنند ! 🎙(نقل از برادر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فرازی‌ازوصیت‌ِنامه‌شهید✍🏻 🔻باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمده‌ایم و شیعه هم بدنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود حقیقتا ! 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ستبتلعكم رمال غزة إن شاء الله... 🔥 ان شاءالله شن های غزه شما را خواهند بلعید... 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
چشمان شهدا بہ راهی است ڪہ ازخود بہ یادگار گذاشتہ اند، اما چشم ما بـہ روزی است ڪہ با آنان رو برو خواهیم شد... 🌷 ✨ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹مهر امام زمان(علیه السلام)✅ در ایام نوجوانیش چند تا نوار کاست پاپ (از اینهایی که با مجوز ارشاد منتشر می‌شدند) گرفته بود و توی خانه گاهی گوش می‌داد؛ آن موقع من برای یاد گرفتن نغمات و مقامات قرآنی و کار روی صوت و لحن در خانه وقت می‌گذاشتم و به تبعش کاست تلاوت‌های قراء مشهور جهان اسلام را در خانه زیاد گوش می‌دادم و پخش شدن موسیقی پاپ را در خانه تحمل نمی‌کردم! 🔻یکبار گفتم اینها مصداق لغو است و به استناد آیه «و الذین هم عن اللغو معرضون» به گوش دادنشان اشکال کردم؛ هر چه اصرار می‌کردم اینها را در خانه گوش ندهد می‌گفت این موسیقی، مجاز است و مجوز ارشاد دارد. اما یکروز خودش هر چه کاست داشت جمع کرد و برد و نمی‌دانم چه بلایی سرشان آورد؛ یکی دو روز گذشت و از او پرسیدم: نوارها را چکارشان کردی؟! گفت ریختمشان دور! گفتم: تو که می‌گفتی اینها از ارشاد مجوز گرفته‌اند و مجازند…؟ گفت: فکر کردم دیدم مگر مهر امام زمان (عج) خورده پشتشان که مجاز باشد؟! 16 سال داشت آن موقع... 🎙(نقل از برادر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🚀موشک دست ساز❗️ هر وقت با شهید جایی می رفتیم و مثلا به یک موشک دست ساز برخورد می کردیم ؛ محمودرضا می گفت این موشک کار من است... یعنی امضای خود شهید روی آن بود و آن موشک سبک کار محمودرضا بود نه کس دیگر🖐🏻 🎙(نقل از همرزم شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
معمولا وقتی با هم بودیم، در مورد وضعیت سوریه از او زیاد سؤال می‌کردم... 🔻 یکبار آمده بود تبریز. در خانه پدر بودیم که بحثمان کشید به بشار اسد و من پرسیدم که بنظرت بشار می‌ماند یا رفتنی است؟ گفت: اگر تا 2014 بماند، بعد از آن حتما رأی می‌آورد. در فضای رسانه‌ زده آن روز اصلا انتظار چنین جوابی را نداشتم. گفتم: از کجا معلوم تا 2014 بماند؟ گفت: اگر ارتش سوریه کاملا از بین برود هم ،بشار اسد باز مقاومت می‌کند. بیشتر تعجب کردم اما او این حرف‌ها را با اطمینان و بدون تزلزل می‌زد✅ این روزها تحلیل‌هایش مدام یادم می‌افتد👌🏼 🔺بصیرت سیاسی خوبی داشت و در مورد اوضاع سیاسی آدم مطلعی بود 🎙نقل از برادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
یکی از دفعاتی که برگشته بود به من گفت که بعضی وقت‌ها در تیررس تکفیری‌ها گیر می افتیم و گاهی مجبور شده‌ام که این مسیر را بدوم. مثلا از پشت یک دیوار تا دیوار دیگر مسافتی را بدوم؛ می‌گفت در آن مسافت چند متری کوثر می‌آید جلوی چشمانم... 🔻 این‌ها را می‌گفت تا به من بفهماند که اینجوری و با وابستگی‌ها مثل وابستگی به فرزند نمی‌شود شهید شد . . .💔 🎙(نقل از برادر شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
من یکبار خوابی دیده بودم که آن‌را برای محمودرضا تعریف کردم. من خواب دیده بودم که با حاج همت دست دادم و همدیگر را بغل کردیم و به او گفتم حاجی دست ما را هم بگیر. منظورم هم از این حرف این بود که باب شهادت را به روی ما هم باز کنید که حاج همت دستش را کشید و گفت: «دست من نیست». قبل از اینکه این خواب را برای محمودرضا تعریف کنم، روی این خواب زیاد فکر کرده و برای دوستانی هم تعریف کرده بودم. با خودم می‌گفتم مگر می‌شود؟! همه چیز دست شهداست و شهدا دستشان باز است. این معما برای من حل نمی‌شد و همیشه فکر می‌کردم که تعبیرش چیست؟ برای محمودرضا که تعریف کردم به راحتی برایم حلش کرد. گفت: «شهادتِ شهید، دست هیچکس نیست؛ فقط دست خودش است. شهید تا نخواهد شهید شود، شهید نمی‌شود.» و در حرفهایش به من فهماند که خودش هم بخاطر تعلقاتش شهید نمی‌شود... 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
میگفت: من یڪ چیزی فهمیده ام... خدا شــهادت را همیشه به آدم هایی داده که در کار، سختڪوش بوده اند! 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔸مرگ برایش عادی بود 🌺❗️ 🔻نمی‌دانم چطور و کی «مرگ» اینقدر برای محمودرضا عادی شده بود؟ یادم هست بار اولی که در دمشق به کمین تکفیری‌ها خورده بودند را بعد از اینکه برگشته بود با جزئیات تعریف می‌کرد. می‌خندید موقع تعریف کردن! این روزها یاد این خنده‌های محمودرضا برایم سخت تر از همه چیز شده. انقدر عادی از درگیری حرف می‌زد که ما همانقدر عادی از روزمرگی‌هایمان حرف می‌زنیم. در دمشق، ماشین‌شان را بسته بودند به رگبار و موقعی که با همرزم‌هایش پریده بودند پایین تا پناه بگیرند، یکی از بچه‌هایشان تیر خورده بود. محمودرضا زیرپیراهنش را درآورده بود و پاره کرده بود تا با آن زخم را ببندند. می‌گفت: وقتی دیدم دوستم تیر خورده چند لحظه اول نمی‌دانستم چکار باید بکنم تا دوستم داد زد که: «لعنتی زیر پیرهنتو درآر!» من هم زیرپیراهنم را درآوردم، پاره کردم و خودش گرفت و با استفاده از یه تکه چوب که از روی زمین برداشت و زیر پیرهن را پیچید به آن، زخم را خونبندی کرد و درگیر شدیم . 🍃خاطراتی از شهید بیضایی 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR