شهیدی که برای رفتن به جبهه اعتصاب غذا کرد
✍🏻پدر شهید عباس علومی :
🔻عباس از اوایل تشکیل بسیج عضو فعال پایگاه حزبالله بود و در کارهای فرهنگی و تبلیغاتی بسیج استعداد زیادی داشت که اثرهای مفید او باقی است. وقتی خبر قبول شدنش را شنیدم، خیلی خوشحال شدم. گفتم عباس! حالا که دانشگاه قبول شدهای، دیگر به درسهایت برس. گفت بابا! تا زمانی که جنگ هست، دانشگاه جبهه واجبتر است.
برای رفتن به جبهه و جلب رضایت من چند روز اعتصاب غذا کرده بود، اما من طاقت نیاوردم و یکی از همان شبها سر شام گفتم خانم! صدایش کن، کارش دارم. پیشم آمد. گفتم خیلی دوست داری بروی جبهه؟ گفت بله، باباجان. گفتم پس برو آن کاغذ را بیاور برایت امضا کنم. با خوشحالی رضایتنامه را آورد و من زیرش را امضا کردم.
کنارم نشست و غذا خورد. فردای آن روز از آن برگه چند تا کپی گرفت. وقتی علتش را که پرسیدم، گفت از این به بعد هر وقت خواستم بروم جبهه، دیگر مشکل ندارم.
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کارگردان سریال «خانه امن»: ماجرای تروریستی که در پوشش هوادار وارد استادیوم می شود بر اساس واقعیت ساخته شده است.
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
⚘﷽⚘
🖇ابراهیم_الگوی_هادی
شیخ هادی علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت.
همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت.
شهید ابراهیم هادی،الگوی شهید ذوالفقاری بود و خیلی از خوبی های این شهید برگرفته از زندگی شهید ابراهیم هادی بود.
مانند او با اخلاص بود.
همه کارها را پنهانی و بدون این که کسی بفهمد انجام میداد و بعد از اتمام کار فرار میکرد.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌼
✨﷽✨
🌷✨ آیت ﺍﻟﻠﻪ العظمے بهجت (ره) فردمودند :
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﺎ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ،
ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ،
ﺍﺳﻢ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.
ﻋﻨﺎﻭﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ،
ﭘﺴﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ
و ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ،
ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ،
ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﻣﻼﮎ ﻧﻴﺴﺖ،
🔶⤵ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺯﻳﺮ ﺍﺳﺖ :
1⃣🔸ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
2⃣🔸دوم ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
3⃣🔸سوم ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﺍﻱ امام حسین و ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺍﻧﺪ و عمل صالح انجام دادند ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
ﺳﭙﺲ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ :
ﺍﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﭘﺲ ﺷﻬﺪﺍ ﻭ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ وایثارگران ﭼﻪ؟
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﻨﺪ :
ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻴﺴﺖ.
ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﻴﻢ،
ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﮐﺠﺎ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ﻭ ﮐﺠﺎﻱ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮﻭﻧﺪ؟
ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺭﺿﺎﻳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﻴﻢ.
"اللهم ﺍﺭﺯﻗﻨﺎ ﺷﻬﺎﺩﺓ ﻓﻲ ﺳﺒﻴﻠﮏ.
#حسن_صلاحی
📍یکم خرداد ۱۳۴۲، در شهر برزک از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش حسین علی، کشاورزی میکرد و مادرش فرخنده نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح1) پرداخت. از سوی مراکز اعزام روحانی در جبهه حضور یافت.یکم دی ماه ۱۳۶۰، در گیلان غرب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در زیارت امامزاده سراج الدین ابن امام موسی ابن جعفر زادگاهش واقع است.
🔻 مرد شجاعت
به جبهه كه اعزام شديم، شهيد صلاحي به «سوسنگرد» رفتند كه تازه از دست عراقيها آزاد شده بود و من بهعنوان امدادگر به بيمارستاني در حومة اهواز رفتم. چندروز بعد، ناگهان شهيد صلاحي را به همراه يكي ديگر از رزمندگان با لباس خونين و كثيف ديدم. با تعجب، قضيه را پرسيدم. گويا عراقيها محل آنها را در سوسنگرد تشخيص داده و آن هتل را بمباران كرده بودند و پس از تعقيب و گريزهاي فراوان، وي با زيركي از پنجرة ماشين داخل آن پريده و جان خود و دوست مجروح خود را نجات داده بود.
بهنقل از همرزم شهيد
#شهدای_روحانی
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
🔰 سخننگاشت | شهید سلیمانی تبلور ارزشهای فرهنگی ایرانی بود؛ همه اقشار مردم به شهید سلیمانی افتخار میکنند
رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار دستاندرکاران مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و خانواده شهید سلیمانی:
🔻سردار سلیمانی وقتی شهید شد، فقط انقلابیها نبودند که او را تکریم کردند و بزرگداشت برای او در ذهن و عالم واقع و خارج ایجاد کردند [بلکه] همهی اقشار نسبت به او ــ حتّی کسانی که انتظار نمیرفت نسبت به یک عنصر انقلابی، این جور ابراز احساسات بکنند ــ ابراز احساسات کردند؛ چرا؟ به خاطر همین: تبلور ارزشهای فرهنگی ایرانی و ایران بود.
💻 ۹۹/۹/۲۶ | @sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم . بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم .
صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود . خیلی تعارف می کرد . ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت ! خلاصه کم نگذاشت . تقریبا چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد !
جعفر جنگروی از دوستان ماهم آنجا بود . بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می رفت و دوستانش را صدا می کرد .
یکی یکی آن ها را می آورد و می گفت : ابرام جون ! ایشون خیلی دوست داشتن شما را ببینند و ...
ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت ، پایش درد می کرد ، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند . جعفر هم پشت سرشان آرام و بی صدا می خندید .
وقتی ابراهیم می نشست ، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد ! چندین بار این کار را تکرار کرد .
ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت : جعفر جون نوبت ما هم می رسه !
آخر شب می خواستیم برگردیم . ابراهیم سوار موتور من شد و گفت : سریع حرکت کن !
جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد . فاصله ما با جعفر زیاد شد . رسیدیم به ایست و بازرسی !
من ایستادم . ابراهیم با صدای بلند گفت : برادر بیا اینجا !
یکی از جوان های مسلح جلو آمد .
ابراهیم ادامه داد : دوست عزیز ، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند . یک موتور دنبال ما داره میاد که ...
بعد کمی مکث کرد و گفت : من چیزی نگم بهتره ، فقط خیلی مواظب باشید . فکر کنم مسلحه !
بعد گفت : با اجازه و حرکت کردیم . کمی جلوتر رفتم توی پیاده رو و ایستادم . دوتایی داشتیم می خندیدیم .
موتور جعفر رسید . چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند .
بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند ! دیگر هر چه می گفت کسی اهمیت نمی داد و ...
تقریبا نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت . کلی معذرت خواهی کرد و به بچه های گروهش گفت : ایشون ، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهدا (ع) هستند .
بچه های گروه ، با خجالت از ایشان معذرت خواهی کردند . جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود ، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد .
کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید . در پیاده رو ایستاده و شدید می خندید !
تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده .
ابراهیم جلو آمد ،جعفر را بغل کرد و بوسید . اخم های جعفر باز شد . او هم خنده اش گرفت . خدا را شکر با خنده همه چیز تمام شد .
📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱
💢زیارت عاشورای نیمه کاره
🔹قسمتش این نبود که برگردد. دوره 45روزهاش تمام شد. باید وسایلش را جمع میکرد و برمیگشت به شهر نجفآباد. منصرف شد. رفت به دفتر و برای سه روز ادامه خدمت داوطلب شد. قرار شد بعد از تمام شدن آن سه روز برگردد به شهرستان خودش. صبح روزهای بعد مشغول خواندن زیارت عاشورا بود که خبر دادند باید اعزام شوند به ماموریت. معطل نکردند. زیارت عاشورا را نیمه رها کردند و با همکارانش اعزام شدند. در مسیری که به سمت موقعیت مشخص شده حرکت میکردند، اشرار و ضد انقلاب تله افنجاری کار گذاشته بودند. ماشینشان با تله برخورد میکند و منفجر میشود. زیارت عاشورای آقا مهدی و سرهنگ غلامی تکمیل میشود. هر دو به شهادت میرسند.
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
#معرفی_کتاب
#آب_هرگز_نمی_میرد
کتاب آب هرگز نمیمیرد نوشته حمید حسام، به روایت خاطرات فرماندهای دلیر و بیباک به نام میرزا محمد سلگی در دوران دفاع مقدس میپردازد.
سبک شهدا
#معرفی_کتاب #آب_هرگز_نمی_میرد کتاب آب هرگز نمیمیرد نوشته حمید حسام، به روایت خاطرات فرماندهای دلی
#بریده_کتاب
اردیبهشت ماه سال 1363، به انصار الحسین ابلاغ شد که به جنوب برود. این اولین حضور تیپ ما در جنوب بود.
گردان حضرت اباالفضل، پس از عملیات، دوباره سازماندهی شد و نیروی جدید گرفت. بهترین خبر در این مقطع اعلام آمادگی حاج رضا زرگری برای پیوستن به گردان بود. از این خبر بسیار خوشحال شدم البتّه با تمام علاقه و ارادت به او، خجالت میکشیدم که در گردان حضرت اباالفضل به عنوان جانشین گردان کار کند. حاج رضا در عملیات مسلم بن عقیل فرمانده گردان و من فرمانده گروهان بودم.
هر چه بود، من آمدن او را به حساب ارادت به نام مقدس سقای کربلا گذاشتم و با خودم عهد کردم که هیچگاه از جایگاه فرماندهی با او صحبت نکنم و حُرمت او را مثل یک برادر پاس بدارم. به ویژه وقتی شنیدم که با اصرار، فرمانده تیپ را متقاعد کرده که به گردان بیاید. در چشم و دلم بیشتر از گذشته بزرگ شد.
با آمدن آقای زرگری، احساس کردم جای خالی همه شهدای گردان در دو عملیات والفجر 2 و والفجر 5، پُر شد. او با تجربه بالایی که داشت، کار آموزش و سازماندهی گردان را شروع کرد و من با جانشین ستاد تیپ، حاج رضا شکریپور برای استقرار در جنوب، از سر پل ذهاب به سمت اهواز حرکت کردیم.
#آب_هرگز_نمی_میرد
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
💢خانواده های معظم شهدا باعث افتخار نظام هستند/ خانواده شهید "توکلی" بالاترین سرمایه خود را برای امنیت تقدیم اسلام کرد
🔹فرمانده نیروی انتظامی در دیدار با خانواده شهید "احمد توکلی" در شهرستان "قرچک" گفت: خانواده های معظم شهدا باعث افتخار نظام هستند.
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
[شماجوانهاڪہروحیہو
نشاطوتوانبالایيدارید؛
بایدمسئولیتبیشتريرا
بردوشخوداحساسڪنید @sabkeshohada @sabkeshohada #سربازحاجقاسم
#شهید_غلامعلی_پیچک 💚
| مامانش از بقالی سرکوچه واسش بستنی خرید .
بستنیشو تو آستینش قایم کرد آورد خونه🍦
مامانش میگفت وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم و گفت :
⚡️《مامان بستنیم آب شد ولی دلِ بچه های توکوچه آب نشد 》
#شبتون_شهدایی 🌕💫
✨ #حاج_اسماعیل_دولابی
مومن بسیار توبه میکند
و خدا
به همین خاطر او را دوست دارد؛
"إنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوّابین"🌱
هرچه اتاق تمیزترشود،
آشغالهای ریزتربه چشم میآیند.
دل مومن با استغفار پاک میشود.
آنگاه گناههای ظریفتردیده میشود
و لذا مجدداً استغفار میکند.
به تمام آدم هايی كه قرار است
بعد از من بميرند ،
بگوييد:
من توی لنز دوربينی جا مانده ام
كه عكاسش ميخواست از
عشــق (شهــادت)
مستند بسازد . . .
شهید سیدمرتضی آوینی
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
تا کے بہ پس پردهـ
نهان چهرهـ ماهت
عمرےست کہ من
منتظرم بر سر راهت
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
💢سرباز پدر و مادر
🔹شهید مهدی جعفری فردی خوش رو، خوش خنده بود. به خواهر وبرادر وپدرومادر خیلی احترام میگذاشت و با خواهر برادرهایش دوست بود و همه خانواده از او راضی بودند.و همیشه به پدر و مادر خود کمک میکرد مخصوصا به پدرش در کار کشاورزی کمک میکرد.
🔹با اینکه محصل بود هم به پدر در کارهایش کمک میکرد هم در مغازه تعویض روغنی کارگری میکرد.صاحب مغازه خیلی از او راضی بود و به پاکی او اعتماد داشت که گاهی اوقات مغازه و دخل را به او میسپرد. در مدرسه پسر آروم و بدون شیطنتی بود. با اینکه درآمدش مقدار ناچیزی بود اما صبح تاصبح به مادرش پول میداد و میگفت برای خودت هرچه میخواهی بخر.
با اینکه سنش از دوبرادرش کمتر بود اما خیلی آن ها را راهنمایی میکرد.
🔹 او فردی مسجدی بود، به امام حسین ارادت خاصی داشت و در عزاداری ها و تعزیه ها شرکت مداوم داشت
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
💢مایه افتخار
🔹کاش او را بهتر شناخته بودم . بچه فقیر و زحمت کشی بود و با تلاش خودش توانست لیسانس مکانیک بگیرد. حتی به بچه ها هم احترام می گذاشت. اگر پشت سر کسی حرفی زده می شد ، مهران اخم می کرد و از گوینده می خواست که نسبت به افراد بدگویی و غیبت نکند ...
🔹از وقتی شهید شده رفتار مردم با ما تغییر کرده. همه به چشم احترام به خانواده ما نگاه می کنند . دوری اش سخته ولی احساس غرور و عزت می کنم که برادر شهید هستم. مرگ حق است و ممکن بود برادرم در یک تصادف از این دنیا رفته بود اما الآن او مایه فخر و مباهات طایفه ما شده است . کاش او را بهتر شناخته بودم ...
🔹شهید مدافع وطن مهران زراوشان از سربازان ناجا که در حادثه تروریستی رژه اهواز به شهادت رسید.
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
📞 از سیدمصطفی به ملت ایران :
مـا دستمـان
از این دنیا ڪوتاه است،
تا جایی ڪه شما می توانید
براے حفظ وحـــــدت و
سرافرازی حزبالله کوشش نمایید ...
#شهیـد_غواص
#سیدمصطفی_خاتمیان
@SABKESHOHADA
@SABKESHOHADA #سربازحاجقاسم
•طنزجبهه
پاییز سال ۱۳۶۱ در جبهه طلائیه یک روز صبح به دسته کناری رفتم تا به شهید محمدرضا حقیقی (شهیدی که موقع دفن لبخند زد) سر بزنم.
توی سنگر محمدرضا نشسته بودم و داشتم با ایشان صحبت می کردم که قلی سلطانی که از بچه های شوخ و باحال رامهرمز بود داخل سنگر آمد و بعد از سلام ، به محمدرضا گفت : آقای حقیقی من دیشب تو خواب همش در حال درگیری و دعوا بودم. محمدرضا با خنده و لکنتی که داشت به قلی گفت : برای چی؟
قلی گفت : آخه توی خواب با کلمن شربت شهادت آورده بودند و داشتند
به بچه ها می دادند .
وقتی به من رسیدن شربت شهادت برایم کم ریختن . به اونا گفتم چرا برای من شربت شهادت کم ریختید و با اونا درگیر شدم تا بالاخره حقم را گرفتم 😂
خداوند رحمت کند شهید قلی سلطانی را ایشان سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسیدند🌺
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
#شهیدمصطفینبیلو🕊
بار سومی که برگشته بود ؛
پنج یا شش ماه وقتی قرآن میخواند ، برخی آیه های آن را یادداشت میکرد.
ما نمیدانستیم چه می کند اما بعد از شهادتش وقتی وصیتنامه را باز کردیم ؛ فهمیدیم
این آیه ها را برای نگارش وصیت نامهاش میخواست.
متن وصیت نامه را به هرکس نشان دادیم تعجب کرد...این وصیت نامه پر از آیه های قرآن است!
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم