سبک شهدا
#بریدهکتابِ♦️مجیدبربری♦️ #خاطراتوزندگینامهشهیدمجیدقربانخانی🕯 ۸ روز مانده به اربعین یک شب ساعت
#مجیدبربری📔
🔶#خاطراتوزندگینامهشهیدمجیدقربانخانی🔸
#ادامه . .
🔸🔹🔶🔷
چشم هایش قرمز شده بود نگاهش را از رفقا می دزدید یا سرش را برمی گرداند تا با کسی چشم تو چشم نشود دوست نداشت چشم و چالش را که خون توی آن افتاده بود ببینند و سوال پیچ کنند همسفران که از چشم انتظاری حوصله شان سر رفته بود و حالا هم با دیگر حرکاتش فکر میکردند این ادعاهای مجید تازه است هر کدام چیزی می گفتند:
مجید۳ ساعت داری چی کار می کنی با یه زیارت اینقدرلفت نداره چشممون سفید شد انقد به در حرم نگاه کردیم.دِ زود باش دو سه روز پیاده روی منتظرمونه!
ازنجف که پیاده راه افتادندبه سمت کربلا مجید با قافله رفقا بود و نبود..به قول شاعر:
من در میان جمع و دلم جای دیگر است♥️
هشتاد کیلومتر راه بود و به عبارتی هزاروچهارصدوخورده ای عمود!
#مجید تو این راه دور و دراز آرام بود و مثل آدم غریق در افکار خودش دست و پا میزد.انگار روی دهانش مُهر زده رودند و جزبه ضرورت حرف نمیزد
ساکت و خاموش و لب دوخته عینهو صدف❄️
گرچه بیرونش آرام و خاموش بود ولی پیدا رود که درونش طوفان و تلاطم است
#مجید تا آخرین عمود و آخرین منزل همین بود اما همین که پا به حرم کربلا گذاشت و چشمش به گنبد اباعبدالله و بین الحرمین افتاد همان جا روی زمین فرو ریخت انگار با قامت فرو افتاده و زانوی در بغل در خودش خیمه عزا شده بود . . .
@SABKESHOHADA
#ادامهدارد...
@SABKESHOHADA