eitaa logo
کلام « ساده »
217 دنبال‌کننده
426 عکس
37 ویدیو
10 فایل
کنار سفرۀ فیض إلهی _ نمک گیر کریم أهل بیتم.
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمان از بدِ احوال بهم می ریزد ناله از غربتِ این نال بهم می ریزد عرش یکبار دگر تکیۀ آل اللّٰه است باز از ماتمِ این آل بهم می ریزد بسکه برپای شده زلزله در أرض و سماء معنیِ سورۀ زلزال بهم می ریزد نه دلِ مهدی زهرا که تمام عالم بهر این حادثه هر سال بهم می ریزد آنقدَر بر سر و بر سینه زنَد تا مویش مثلِ تَحْتُ الْحَنَکِ شال بهم می ریزد نه دلِ مهدی زهرا که تمام عالم بهر این حادثه هر سال بهم می ریزد بسکه این زخم بوَد تازه،تو گویی هرسال از نو این کعبۀ آمال بهم می ریزد باز در دینِ حق از شرّ ابوسُفیانها اینچنین صورت اعمال بهم می ریزد مُفتیِ شومِ عرب، طالع نحسی است کزآن پرتوِ روشنِ إقبال بهم می ریزد سالها هست که با غربت تخریب بقیع دل ما هشتم شوّال بهم می ریزد همه ماتم زدۀ خاک بقیعیم و بقیع خودش از روضۀ گودال بهم می ریزد روضۀ غربت گودال که از ماتمِ آن دل غمدیدۀ اطفال بهم می ریزد تاجیک «ساده»
مدار مذهب خود را وسیع می سازیم دوباره بیرق حق را رفیع می سـازیم رواق و گنبد و گلدســـته های زرّینی میان خاک غــــریب بقیع می سازیم تاجیک «ساده»
هدایت شده از کلام « ساده »
آسمان از بدِ احوال بهم می ریزد ناله از غربتِ این نال بهم می ریزد عرش یکبار دگر تکیۀ آل اللّٰه است باز از ماتمِ این آل بهم می ریزد بسکه برپای شده زلزله در أرض و سماء معنیِ سورۀ زلزال بهم می ریزد نه دلِ مهدی زهرا که تمام عالم بهر این حادثه هر سال بهم می ریزد آنقدَر بر سر و بر سینه زنَد تا مویش مثلِ تَحْتُ الْحَنَکِ شال بهم می ریزد نه دلِ مهدی زهرا که تمام عالم بهر این حادثه هر سال بهم می ریزد بسکه این زخم بوَد تازه،تو گویی هرسال از نو این کعبۀ آمال بهم می ریزد باز در دینِ حق از شرّ ابوسُفیانها اینچنین صورت اعمال بهم می ریزد مُفتیِ شومِ عرب، طالع نحسی است کزآن پرتوِ روشنِ إقبال بهم می ریزد سالها هست که با غربت تخریب بقیع دل ما هشتم شوّال بهم می ریزد همه ماتم زدۀ خاک بقیعیم و بقیع خودش از روضۀ گودال بهم می ریزد روضۀ غربت گودال که از ماتمِ آن دل غمدیدۀ اطفال بهم می ریزد تاجیک «ساده»
تشنه ميميرم رفيقان در بيابان حسين    تا شود نزديك تر جان من و جان حسين    بعد مرگم روي خاكم تكيه اي بر پا كنيد    تا بمانم خاك پاي خاكساران حسين    با گدايان كاسه بر دست آمدم بر آستان    چونكه بر هفت آسمان باريده باران حسين     يوسف از چاه امتحانش را به زندان برد و رفت    ماند اما در زمانه زخم عريان حسين    بارالهي جان آن والاترين قرباني ات    من كه سهلم يك جهان عاشق به قربان حسين    عين آزادي است رنجيري كه بر گردن زدم    دلخوشم عمري بمانم بر سر خوان حسين    بر در نامردها هرگز نمي گردد اجير   هركسي در زندگاني خورده از نان حسين    سيب بي تقصير بود آدم به دنيا آمده    تا بهشتش را بيابد روي دامان حسين شاعر: استاد و برادر گرانقدرم زنده یاد غلامرضا سلیمانی
شکر می گویم و می خوانم از این نعمت والا ز عطا و کرم حَیّ تَعٰالیٰ که زده بر دل من مُهر تَوَلّیٰ و تَبَرّیٰ پدرم خادم و شد مادر من خادمهٔ حضرت زهرا س پسرم سینه زن و همسرم و دختر من گریه کن زینب کبریٰ ما نمک خوردهٔ عشقیم سر سفرهٔ طاها ص نانمان می رسد از برکت مولا ع پدر و مادر و فرزندانم نسل در نسل همه نوکر این درگاهیم خانه زادیم و نمک پرورده سائل درگه ثاراللّٰهیم این کرمخانهٔ عشق است و در آن نوکری پیشهٔ اجدادی ماست این همان إرث خدادادی ماست که ز میلاد همه کام با تربت أعلای حرم می گیریم رزق از باب کرم می گیریم روضه خوانیم و مدام نوحه دم می گیریم حاجت از بیرق و از شال علم قوّت از گریه به دستان قلم می گیریم من اگر مؤمن، اگر پاک، اگر گمراهم هستی ام هست همین توشهٔ اشک و آهم عاشقم، عاشق این مکتب و این درگاهم دست من خالی و پرونده سیاهم امّا فخرم این است ، ستایشگر آلُ‌اللّٰهَم ع سالها سوخته ام من که با هُرم تب روضه برأفرخته ام عشق را بر در این میکده آموخته ام نه زر اندوخته ام نه به جز مِهر علی آیه ای آموخته ام چون به هنگام حساب چشم بر رحمت اولاد نبی ص دوخته ام و امیدم همه این است که هنگام ممات ز کرم، حضرت أرباب إشارت به سرِ پنجه کند نای من نالهٔ روضه به همین لهجه کند بر سرم مادر سادات س قدم رنجه کند و بگوید به ملائک به عتاب که از این بنده نگیرید جواب به یقین نوکر هر درگه را هست بر ضمّهٔ أرباب، حساب و بخیزم از جای بار دیگر گریه، بار دیگر روضه ناله آرم از دل ای همه کار و کس من به فدای تو و زخم جگرت مادر جان باز هم مرحمتی کن به غلام قمرت مادرجان... تاجیک «ساده»
دوباره یک شب جمعه دلم را مبتلا کردم تَمسُّک بر درِ أهل وَلا کردم وَ سِرِّ عاشقی را برملا کردم هوای گنبد و گلدسته های کربلا کردم نیاز و راز می کردم حدیث عاشقی را ساز می کردم دو چشم سر به روی هم نهاده چشم دلم را باز می کردم که شاید خویش را طوف حرم بینم گدای کوی ارباب کرم بینم به لبها دم گرفته روی دوش خود علم بینم زیارتنامه بر کف زائر پایین پای دلبرم بینم به ناگه هاتفی خواند از حدیث حضرت هادی ع دلم را کرد امدادی صدا زد که : خدا را شکر بی حدّ کن در این وادی که باشد زائر عَبدُالعظیم آیینهٔ زٰارَالحُسَین و با حدیث ضامن آهو وَمَن زٰارَالحُسَین آیینه دار نصّ زٰارَاللّٰهَ فِي عَرشِه نمودم اسب دل را هی، که این ره را نمایم طی، به رسم عاشقی آن لحظه پی در پی قدم پشت قدم راهی شدم در قبله گاه ری، در این بیت‌الحرامی که: پرستو بر درش با ناله های یاکریم آید وَ هر آلوده اینجا در صراط مستقیم آید در اینجا نفحهٔ روحُ‌القُدُس با هر نسیم آید که عطر ناب جنّاتُ‌النَّعیم آید سخن از حُسن إحسان قدیم آید گدا بر درگه لطف کریم آید که عبد کوچکی بر درگه عَبدُالعَظیم ع آید شنیدم فاش می گوید : که این بَیتُ‌الحرٰام عاشقی نور خدا دارد مقام و مشعر و رکن و منا دارد رواقش مروه و سعی صفا دارد معطّر با شمیم یاس این بیتُ‌الحَرَم در هر شب جمعه هوای کربلا دارد نفیر نای هر گلدسته ای از آن نوای نینوا دارد خروش روضه های زینب غم آشنا دارد که باشد زائر عَبدُالعظیم آیینهٔ زٰارَالحُسَین و با حدیث ضامن آهو وَمَن زٰارَالحُسَین آیینه دار نصّ زٰارَاللّٰهَ فِي عَرشِه. تاجیک «ساده»
مُلــک ری را تو عجــــب زینت و زینی دادی عطــر شش گوشه و بینُ‌الحَـــــرَمینی دادی گفتۀ حضرت هادی ست، به این ملک عجم ای کریم‌ حســـنی ع شور ‌حســینی ع دادی تاجیک «ساده»
ســــــپهداری که با یک تارِ غــــــمزه بسازد هم کمــــان، هم تیر و هم، زِه فقط شیر خداوند و رسول ص است شـــهیدِ فِي ســــبیلِ اللّٰه ، حمزه ع تاجیک «ساده»
ألسَّلامُ عَلَيْكُمْ یٰا أهل بَیت النُّبُوَّة ع سی و نهمین جلسه أنجمن أدبی آیینی «عصـــــــر انتـــظار» باموضوع: وفات حضرت عبدالعظیم حسنی ع و شهادت حضرت حمزه ع بامداحی: ( کربلایی علی اصــغر فــــــرّخی ) زمان: سه شنبه ۱۹ أردیبهشت چهارصد و دو ساعت: هجده إلی بیست مکان: ورامین، میدان رازی، فرهنگسرای رازی ورود برای مداحان و علاقه مندان آزاد میباشد.
بساط صبحِ صادق در شبی بی نور می سوزد محبّت از لَهیبِ شعله ای منفور می سوزد دوباره مَهْبَطِ وَحی است بین محبسِ آتش که واژه واژه اینجا آیه های نور می سوزد دوباره در مدینه سینه ای سوزد ، ولی اینبار ز سمّی که نهان گردیده در انگور می سوزد نه تنها قلب مولا ز آتش این زهر ، تب دارد که از هُرمش کفن در خاکِ سرد گور می سوزد در این دل آتش عشقی است کز یک پرتوِ نورش کَلیمُ اللّٰه و ده فرمان و کوهِ طور می سوزد اگرچه باز هم سوز حَسَد باشد، ولی اینبار سقیفه ، خانه را با کینۀ منصور می سوزد دلِ نمرودیان شاد است در دهلیز این خانه که میراث خلیل اللّٰه زین دستور می سوزد گلستان شد به رویش آتش این خانه امّا او به یاد کودکان و آتش عاشور می سوزد تاجیک «ساده»
شـعر داغم من که تمثیلی نخورد آیۀ عشـــقم که تأویلی نخــــورد سوختم پشت در امّا چون حسن پیش چشمم مادرم سیلی نخورد تاجیک «ساده»
بر سر پیراهــنم دعــــــوا نشد در بیابان خــــواهرم تنها نشـد گر چه سـوزاندند بیتم را، ولی گوشوار از گوش طفلم وا نشد‌‌ تاجیک «ساده»