تنها قفسی مانده پر و بال، شکسته
بغضی که فرومانده در این حال، شکسته
قَدْقٰامتِ آن نافله هایی که دل شب
با قامتی از غصّه چونان دال، شکسته
فریادِ غریبی است که چون بخت سیاهی
برگشته و در حنجر اقبال، شکسته
از سختی زنجیر ستم زانوی عرش و
شرح دگر سورۀ زلزال، شکسته
سروی که صلابت ز قدش وام بگیرد
درمحبس تاریک سیه چال، شکسته
فرعون زمان مانده و موساش، ولی حیف
اینبار عصا در یم آمال، شکسته
سوزانده عطش گرچه لبش، لیک دلش را
یاد عطش و غصّۀ گودال، شکسته
شلاق یهودی است که چون خاطر زینب
دل را ز غم غربت اطفال، شکسته
ای "ساده" بگو در عوض مزد رسالت
یکبار دگر حرمت این آل، شکسته
#مجتبی تاجیک «ساده»
#شهادت امام موسی کاظم (ع)
من آن شمعم که بی پروانه ای در باد محبوسم
به طوفان بلای کینه و بیداد محبوسم
منم چون طائری دل خسته و پربسته و تنها
که در دام جفای بی وفا صیّاد محبوسم
به حق، خورشید هستی بخش صحرای حجازم من
که در چنگ غروب باطل بغداد محبوسم
چنان یوسف گهی افتاده قعر چاهم و گاهی
نشسته گوشۀ زندان و بی فریاد محبوسم
خلیلم، در مصاف این هُبَلها مانده ام تنها
میان آتش نمرود بی امداد محبوسم
به لب اِنّا اِلَیْهِ رٰاجِعون و بر لب استشفاء
من آن نورم که کرده ظلمت اِلْحٰاد محبوسم
منم مهتاب علم و حلم و زهد و عصمت و تقویٰ
که پشت ظلمت این ابر استبداد محبوسم
همه عمرم به یاد لاله زار کربلا طی شد
پیِ پیوستنم بر جمع آن اجساد محبوسم
به عمرم غصّه ها بسیار خوردم هر زمان امّا
به یاد غصّه های زینب و سجّاد محبوسم
الا «ساده» بگو شرح غمم را با دل مردم
که در گودال تاری گوشۀ بغداد محبوسم
#مجتبی تاجیک «ساده»
#شهادت امام موسی کاظم (ع)