eitaa logo
کلام « ساده »
224 دنبال‌کننده
507 عکس
47 ویدیو
21 فایل
کنار سفرۀ فیض إلهی _ نمک گیر کریم أهل بیتم.
مشاهده در ایتا
دانلود
بشنو از دل چون قیامـت را روایت می کند قامت زهرا س در آن صحرا قیامت می کند گوید آنجا فاطـــمه س ، بهر نجات شیعیان دست خونین أباالفضــــلم کفایت می کند «ساده»
روز روشن بر شب تاریک ظلمت تاختیم ما زکات عشق را با خون خود پرداختیم ما ورامین را کفن پوشانده و چون کربلا نقطۀ عطفی به تاریخ تشیّع ساختیم «ساده»
هفته بسیج بر شیرمردان عرصهٔ ایثار و مجاهدت مبارکباد تا نام علی رمـــــز دل آرامی ماســـــت در موقع فتنه دست حق حامی ماست تا روز ظهور، دست شیران بســـــــیج خود ضــامن انقــلاب اســـلامی ماست «ساده»
ألسَّلامُ عَلَیکِ أیَّتُهَاالصِّدّیقَةُ الشَّهیدَة... ای قلم باز هم از نغــمه‌ی سازم بنویس سطـری از حنجـــره‌ی درد نوازم بنویس روی اوراق شـــب از راز و نیازم بنویس چند خطی ز مـــن و ســـرِِّ نمازم بنویس از قنوتی که شـــده مَحــرم رازم بنویس از قــنوتی که شــــــده آیهٔ غمـهای علی از قنوتی که به زحــمت دفعاتی خواندم شــد دعا بر دگــران هر کلــماتی خواندم اشک خون ریخته‌ام تا صـلواتی خواندم از قــنوتی که در آن راه نجـاتی خواندم بارهـا نغـــمه‌ی عــجّل لِوفاتی خــــواندم از قنوتی که شــــرر زد به سراپای علی لانهٔ ســـوخته‌ای ســـهم کبوتر شــده است غنچه‌ای وانشـده ریخـــته پرپر شده است ای قلم خون دل فاطـــمه جوهر شده ‌است سینهٔ ســوخته‌ای صفحه‌ی دفتر شده است که به اوراق زمـان درد مصـــوّر شده است راستی باخـــــــــبری از دل تنهـــــــای علی؟ می نویسی کـمی از غربت شبهای علی؟ کمی از اشک شب و سِرِّ سـُویْداٰی علی؟ اثر داغ ببـین در هـــمه اعضــــــای علی شــــرح زلـزال کـن از لرزش پاهای علی بازگو کن غم پنهـــان شــده در نای علی چه رود از پس امـــــروز به فــــــردای علی؟ ای قلم عاقــــبتِ زحـمت حیدر این بود؟ مزد ایثارگر خـــــندق و خــیبر این بود؟ هــمهٔ منزلت ساقی کـــــــــوثر این بود؟ حرمت خلق بر این بیت مطهّر این بود؟ بعد عمـــری غم دل، اجر پیمبر این بود؟ یاد کن بعــد من از غــــربت شـــبهای علی ای قلـــــم باز هــــم از غربت عاشـــــق بنویس آیه آیه ز غــــــــــم داغ شـــــــــــقایق بنویــس روی گلـــبرگ دل از ســـــرِّ حــــــــقایق بنویس زخـــم گل بین و ز پروانه‌ی عاشـــــــق بنویس همه سو ننگ و دورویی‌ست، تو صادق بنویس بنویس آیه به آیه غــــــــم آوای عـــــلی روضه خوانم که شده ذکر نمازم همه آه بســـــــم ربِّ الحَــسَـنَین اَسْـــئَلُـکَ یا اللّه بنویس از اثر از ســــیلی فــــــــرزند گناه سـوره‌ی صــــبر علی ، زینب و آیات نگاه شـــــرحِ لاحَـــــــول وَ لاقـُــــوَّه اِلّا بِااللَّه وایِ من، وایِ حسن، وایِ حسین، وایِ علی شرح کن بار دگر ســـــــوره‌ی طــــور دل من شرح چشــمان علی ، سـنگ صـــــبور دل من روضه‌ی خون و عطش ، سوره‌ی نور دل من شــــرح خاکســـــتر غــــم کنج تنور دل من سـرِّ ایجاد ظهــــور است ، حضــــور دل من بنویس از فـــــرج مهـــــدی و رؤیای علی «ساده»
لنگر أرض و ســـــماوات بهم ریخـته بود شد زمان مبهم و ساعات بهم ریخته بود نغمۀ روح الأمــین زمزمهٔ غربت داشت بانگ جانبخش مناجات بهم ریخته بود هر طــــرف عــقربۀ قــــبله‌نما می لرزید گـــوییا قــــبلۀ حاجات بهــم ریخته بود صحـبت از أجر رسالت شد و اینبار ،ولی چقَــــدَر لحن عـــبارات بهــم ریخته بود حُرمت ســــفرۀ حق را لگد کـفر شکست باب خـــیرات و مـبرّات بهم ریخته بود دست نامــــرد چنان زد که میـان کوچه چادر مادر ســــادات بهـــــم ریخته بود همــــره چادر زهــرا که بهم می پیچید همۀ علّـــت اثبات بهــــــم ریخـــته بود از دل مادر و چادر که فقط صحبت نیست کُلّاً این دار مُکافات بهــــــم ریخـــــته بود مخزن ســـرّ احادیث نبی خـــــــورد زمین واژه در واژه روایات بهــــم ریخــــته بود شعـر خون بود که از سینۀ زهـــرا جوشید از بدِ حـادثه ابیات بهـــــم ریخـــــــته بود صفحه صفحه شده هر ســورۀ قرآن علی زین ســبب جـــلوۀ آیات بهم ریخــته بود خاطراتی که ز چشـمان دو عاشق جوشید پشت این بغض اشـــارات بهم ریخته بود خاطــر فاطــــمه با معـــــجر زینب آنروز بهر دروازۀ ساعـــات بهــــم ریخــــته بود نقش می بست به ذهنش خطی از ذبح عظیم خط به خط ســـورۀ صافات بهـــم ریخته بود «ساده»
مادام که از یوسف زهرا خبری نیست شام سیه منتظـران را سحری نیست یلدای دگر جز شـب هجر گل نرگس در حافظهٔ شـیعهٔ أثنیٰ‌عَشَــری نیست «ساده»
خدا را هیچ عبدی چون حسن(ع) نیست به مـــــــانندش مَهی در انجـــــــمن نیست نشـــستم تا که مدحـــــــش را نویسم قــــــــــلم لرزید دیدم کار مـــن نیست «ساده»
خوب است برای همه عادت باشد این خُــــــلق برای همه مدّت باشد خوب است که با همّت اندیشۀ ما هر هفتۀ ما هفتۀ وحــــدت باشد «ساده»
باران گریۀ تو چه هـا می کــند علی درمـــان زخمــهای مـــرا می کند علی روزی شــنیدم از پدرم این حدیث را اشــک غــریب، درد دوا می کند علی «ساده»
بعـــدِ ذکــــر نافلــــه ناگاه بر در کوفــــتند لحظه ای نگذشته پی در پی مکرّر کوفتند اینطـــــرف دخت پیمبر ایستاده ، آنطرف بر در این خـــانه با نام پیمـــــــبر کوفتند ظاهراً حُبّ پیــــــمبر بود و در باطن ولی نانجیبان روی در با بُغض حــیدر کوفتند یک جماعت دستِ ناپاک و ستم آلوده ای بر در و دیوار این بیت مطـــــهّر کوفـتند یک جماعت مرد نه ، نامرد با بغض تمام میخ در را بر روی پهــــلوی مادر کوفتند نالۀ مادر که پشــــت در به پا شد لاجرم بار دیگر ناجوانمـــــردانه بدتر کوفــــتند تا چهل تن شد شمار دشمنی که حلقه را بر دل مادر به پیش چشم دختر کوفتند خانۀ وحی است و در آن دشمنان دین حق با غلاف تیــغ بر آیات کــــــوثر کوفـــــتند عقده های بدر و احزاب و اُحد را یکصدا بر ســـکوتِ مُبهـــم مولای قـــنبر کوفتند این شــــروع روضــۀ زینب بوَد تا کربلا خنجری از پشتِ سر بر روی حنجر کوفتند بعد هم در تیره و تارِ فضـــــای چشــم او نعلها بر زخـــــم‌های روی پیکر کوفــــتند «ساده»
مادام که از یوسف زهرا خبری نیست شام سیه منتظـران را سحری نیست یلدای دگر جز شـب هجر گل نرگس در حافظهٔ شـیعهٔ أثنیٰ‌عَشَــری نیست «ساده»
ما بر این مژدهٔ رهبر سـر و جان می بازیم ربع قرنِ دگر این وعــــده محقق سازیم دشمنانش همه در خاک بپوسند و هنوز ما به جمهوری اســلامی خود می نازیم «ساده»