ألسَّلامُ عَلَیکِ أیَّتُهَاالمَظلومَةُ المَغصوبَة...
سحر بود و دلم بود
وَ سجّادهٔ طاعات
وَ من بودم ذکر لب و تسبیح عبادات
که در سوز مناجات
دل افروخته با جذبهٔ آیات
شدم محو احادیث و روایات
که با حال اشارات
گشودند مرا پنجره ای رو به سماوات
و گفتند که در اوج عنایات
شدی محرم ما
از کرم مادر سادات(س)
زبان چون قلمی
بر ورق سینه روان شد
که نویسد کمی از نور
و از شعشعهٔ نورٌ عَلیٰ نُور
بخواند خَلَقَ النُّور مِنَ النُّور
مِنَ النُّور إلَی النُّور
واز مرتبهٔ عزَّت مذکور
که شد جلوهٔ منصورهٔ منصور
همان مُصحف منشور
که نازل شده بر سینهٔ پیغمبر محبور
به نور دل مولا شده ممهور
دوچشمان سرم بستم و
دل از همه آن لحظه گسستم
قلم ساختم از شاخهی احساس
که با جوهری از عطر گل یاس
درآن ساعت حسّاس
نوشتم به دل ریش و
به این سینهی آزرده به تشویش
وَ گفتم ز غم خویش و
نوشتم ز غم هر دل عاشق
که چونان برگ شقایق
شده بر سِرِّ جهان محرم و لایق
وَ نوشتم که
وَلاحَولَ وَلاقُوَّةَإلّا به رُبوبیّت خالق
ملائک همه بی تاب شنیدن
و زبانی که بر آن
نور حدیث ثقلین است
چه آراسته گردیده
چه زیباست، چه غوغاست
کلامی که ز شرق دلِ سودازده پیداست
یقین نور خداوند تعالاست
همان جلوهٔ مُستَودَعُ فیهٰاست
اگر فاش هـویداست
یقین حرمت نور ازلی حضرت زهراست(س)
سلامی کنم و عرض ادب
محضر معمار تولّیٰ و تبرّیٰ
به احیاگر تقویٰ
و بر ساحت قدسیّهٔ إنسیّهٔ حَورٰاء
به شرح فلق و فُصّلت و کوثر و أعلی
به تفسیر نساء و زُمَر و مریم و أسراء
به تأیل قلم، واقعه و فاتحه و فاطر و طٰهٰ
به مقصود دل مریم عذراء
و به ناموس خدا راضیهی مرضیه
اُمُّ النُّجبا، حضرت زهرا(س)
که هم اُمَّ بَنیهاست
وَ هم اُمَّ ابیهٰا
خداراست، چه راهی
چه خورشید و چه ماهی
دلش لایتناهی
دمش واسطهٔ فیض الهی
که مهرش به نگاهی
برد ظلمتِ هر أهل گناهی
چه بانوی غریبی که ز داغش
همهٔ کون و مکان آه برآورد
شرربار و پر از درد
که یک شهر پر از مردم نامرد
بر این خانه چه ها کرد
زمانی که قلم میخ و
مرکّب شده خون
صفحهٔ آنهم در و دیوار
در آن خانهٔ اسرار
به پیش نظر حیدر کرّار
نوشتند کتابی همه آیات غم احمد مختار
همان روز
که شد صورت مهتاب
پر از سایهٔ خوناب
صدایی به تب و تاب
که ای خادمه بشتاب
مرا فضّه در این غائله دریاب
که کشتند دگر محسن ششماههٔ ما را
چه گویم؟
چه نویسم؟
که شروع همهٔ مرثیهٔ آل از اینجاست
دم روضه به این حالت و منوال از اینجاست
هلاهل، جگر پاره و
داغ کمر دال از اینجاست
غم هروله از خیمه به گودال
شروع زدن ضجّهٔ اطفال
به یغما شدن زیور و خلخال از این جاست
شروع سخن حضرت سجّاد
به بازار دمشق و دل منهال از این جاست
✍مجتبی تاجیک «ساده»
فتنهٔ دیگری امروز سبب ساز شده
که ز نو کرب و بلایی دگر آغاز شده
باز تا دست علمدار ز پیکر افتاد
پای عمّال حرامی به حرم باز شده
#مجتبی تاجیک «ساده»
ز طفلی مست صهبای یقینم
گدای خاندان طاهـرینم(ع)
نمک پروردۀ باب الحوائج
کنار سفرۀ اُمُّ الْبَنـینم(س)
#مجتبی تاجیک «ساده»
در غزلهای جاودانۀ دل
نام او دفتری جدا خواهد
صفحه ای را به نامِ نامی او
می گشایم اگر خدا خواهد
رو ی صفحه، پس از ثنای خدا
می سرایم مدیح احمد (ص) را
نام پاک علی وَلیُّ اللّٰه (ع)
یا مهین کوثر محمد (ص) را
بعد از این خاندان لطف و کرم
صحبت از عشق و حرمت وصل است
صحبت از یاوران آل اللّٰه (ع)
همچنان مادر أبالفضل است(ع)
شأن او ، گرچه در کمال و شرف
همطراز مقام زهرا (س) نیست
لیک نامش به قدر و جاه و جلال
کم از این خاندان والا نیست
نقطۀ وصل او به آل اللّٰه (ع)
هست بی شک وفا و احساسش
نقطۀ زای زهرۀ زهرا (س)
کٰاشِفُ الْکَربِ عشق ، عبّاسش(ع)
پسرانـش همه پی بابا
در شجاعت سرآمد همگان
افتخار وفا و ایثار است
مادر چار افتخار زمان
بانوی عشق و عزّت و تَقویٰ
جان فدای دو چشم پرآبش
کربلا با تمام جلوۀ خود
وامدار بصیرت نابش
شیرِ او، شیر دشت غیرت ساخت
شیر میدان صفای سجّاده
دست شاگرد مکتبش بی شک
به وفا درس آبرو داده
آنقدر مادری نمود و خرید
ناز گلدسته های زهرا(س) را
تا تلافی نمود فاطمه(س) هم
پیکر چاک چاک سقّا را
زین سبب تا ز اسب می افتد
بر زمین آن یل قوی پنجه
مادر زخم خوردهٔ سادات
در برش می کند قدم رنجه
از وفا و بصیرتش این بس
خوانده خود را کنیزهٔ کوثر
وقت بانگ بشیر هی میگفت
ای بشیر از حسین(ع) من چه خبر!؟
روضه خوانی به غـربت زینب(س)
بعد عبّاس(ع) کار هر روزش
دشمن أهل بیت(ع) هم می شد
اشک ریز نوای جانسوزش
بانوی حیدر است و منزلتش
قدری از جاه و قدر فاطمه(س) است
فاتحه خوان قبر این بانوست
هر که دنبال قبر فاطمه(س) است
#مجتبیتاجیک«ساده»
تا زمانی که دلم واله و شیدا باشد
چشم در راه بهار گل زهرا س باشد
فصلهایم همه از غصّه زمستان شده و
همۀ روز و شب من شب یلدا باشد
#مجتبی تاجیک «ساده»
مادام که از یوسف زهرا خبری نیست
شام سیه منتظـران را سحری نیست
یلدای دگر جز شـب هجر گل نرگس
در حافظهٔ شـیعهٔ أثنیٰعَشَــری نیست
#مجتبیتاجیک«ساده»
من مرید علیام
منطقم ایثار و
خصلتم عیّاریست
باور زندگیام
رسم مردم داریست
آرزویم صلح است
آرمانم شهری
که به هر پنجره اش نور ولایت جاریست
من مرید علیام
مکتبم عشق و وفا
مذهبم شیعه أثنی عشری
صدق و ایثار بود فلسفهٔ ایمانم
عشق را جلوهای از مذهب خود میدانم
که در این دایره سرگردانم
و به دنبال دل گمشدهام
سمت خدا حیرانم
من مناجات سحرگاهم را
رو به ایوان نجف می خوانم
پیرو فاطمهام
مادرم روز نخست
شیر با زمزمهٔ فاطمه می داد مرا
رحمت حق به روانش علوی زاد مرا
پدرم پیرغلام حَسَنین
لقمه با نام علی داد مر
افتخارم خدمت
منسبم نوکری آلِ رسول(ص)
عاشق کرببلا ، مست بینُ الحرمین
روضه و منبر و هیأت شده دانشگاهم
دانش آموختهٔ مکتب عاشورایم
کفنم پیرهن مشکی من
ثروتم شال عزا
اعتبارم، شرفم، عزّت من
حُبّ ولی است
همهٔ دار و ندارم، ثمر زندگیام
عشق حسین بن علی است
می زنم داد که گردد همه عالم آگاه
بِأبی أنتَ وَاُمّی
وَ بِمالی وَ بِأهلی وَ بِأولادی أباعَبدِاللّٰه
شاعرم تا که دلم میگیرد
دست من باز قلم میگیرد
حرکت از برکت دستان قلم میگیرد
مدد از خون شهیدان حرم میگیرد
که ز آمال و هدف بنویسم
ز حماسه ز شرف بنویسم
ز محبّین شهنشاه نجف بنویسم
عاشقانی که به خون غلطیدند
تا نلرزد قلبی
تا نگرید چشمی
تا به یغما نرود خلخالی
یا به بازار کنیزی نرود دخترکی
لالههایی که به خاک افتادند
تا به این خاک
کسی چشم طمع وا نکند
دشمنی جرأت بیجا نکند
دست تکفیر در این غائله بلوا نکند
لحظهای فکر تعرض به حرمها نکند
محرمانی که گشودند پر از بام حرم
تا که دلها همه آگاه شود
دست نیرنگ از این منطقه کوتاه شود
ملک ایران حرم ألله شود
آمــــد نُه دی، بر لب ما باز پیام است
تا خلق بدانند که این ختم کلام است
صدبار اگر خون چکد از خاک ورامین
این شهر کفن پوش بدنبال امام است
#مجتبی تاجیک «ساده»
بسمه تعالی
دعوتید به یکصد و هشتمين جلسه
«انجمن ادبی عصر انتــــــــــــــــظار»
با موضوع : شعرآزاد و اعیاد ماه رجب
زمان : سه شنبه ۱۴۰۳/۱٠/۱۱
ساعت : ۱۷/۳٠ الی ۲۰
کارگاه شعر و فنون ۱۷/۳٠ الی ۱۸/۳٠
(استاد مجتهدی)
مکان : ورامین میدان رازی فرهنگسرای رازی
شرکت برای عموم علاقمندان آزاد است
روابط عمومی انجمن ادبی عصر انتظار
شـیعۀ حـــیدرم و مکتب فاخـــــر دارم
عشق او را چه به باطن چه به ظاهر دارم
دین خود را ز احادیث و علــوم نبوی (ص)
همه از مرحمت حضرت باقــــــر (ع) دارم
#مجتبی تاجیک «ساده»