هدایت شده از 🍁 تبلیغات موقت🍁
کف دستم رو روی سینه ش کوبیدم:حالمو بہ هم میزنی! دیگہ یه لحظہ ام اینجا نمی مونم!
روزبه پوزخند زد:برو #بابات برات فرش قرمز پهن کردہ!
بزرگترین #ضعفم رو بہ روم آورد!قلبم سوخت!خواستم روی قلب و عصابش خط بکشم:_بہ جونِ هادی میـ...
دنیا توی گوشم زنگ خورد از صدای دست سنگینی که بہ دهنم خورد! #خون فواره زد از لبم
صدایعصبیش پیچید:مذهبینیستم امابی #غیرتم نیستم!
برگشتم طرفش... تا خون رو روی لبم دید درماندہ روی تخت نشست.با التماس گفت:_آیہ #غلط کردم!
بی تفاوت چمدونم رو برداشتم و راه افتادم سمت در... راه افتاد پشت سرم: من...
https://eitaa.com/joinchat/442892311Cee052e1168
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
جالبـــــــە بخوانید ...👌
💪 #جوانے با #چاقو وارد #مسجد شد😳
و گفت: بین شما ڪسے هـست
ڪہ #مسلمان باشد؟😱
هـمہ با ترس و تعجب بہ هـم نگاہ ڪردند و سڪوت در مسجد حڪمفرما شد
✅بالاخرہ پیرمردے با ریش سفید
از جا برخواست و گفت:
آرے من مسلمانم.🌺👌
جوان بہ پیرمرد نگاهـے ڪرد
و گفت با من بیا! . . . . . . ⁉️‼️⁉️
دقایقے بعد جوان با #چاقوے #خون آلود
بہ مسجد بازگشت و پرسید:
آیا مسلمان دیگرے در بین شما هـست؟. . . . . . . . . . . . . ⁉️‼️👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
↩️براے خواندن ادامہ داستان وارد شوید👆
بہ شدت پیشنهـاد میشہ ♥️