هدایت شده از 🍁 تبلیغات موقت🍁
کف دستم رو روی سینه ش کوبیدم:حالمو بہ هم میزنی! دیگہ یه لحظہ ام اینجا نمی مونم!
روزبه پوزخند زد:برو #بابات برات فرش قرمز پهن کردہ!
بزرگترین #ضعفم رو بہ روم آورد!قلبم سوخت!خواستم روی قلب و عصابش خط بکشم:_بہ جونِ هادی میـ...
دنیا توی گوشم زنگ خورد از صدای دست سنگینی که بہ دهنم خورد! #خون فواره زد از لبم
صدایعصبیش پیچید:مذهبینیستم امابی #غیرتم نیستم!
برگشتم طرفش... تا خون رو روی لبم دید درماندہ روی تخت نشست.با التماس گفت:_آیہ #غلط کردم!
بی تفاوت چمدونم رو برداشتم و راه افتادم سمت در... راه افتاد پشت سرم: من...
https://eitaa.com/joinchat/442892311Cee052e1168