| #روایتـےازتو |
شهید محمود بیضایے قبل از ازدواجش
همیشہدوستداشت ڪہ در آینده دخترے
داشتہ باشہ و اسمشو کوثر بذاره. بعد از
ازدواجشهمخدا بهشدختر داد و اسمشو
ڪوثر گذاشت.شب یکےاز عملیاتها بهش
گفتند ڪہ امکان تماس با خانواده هست
نمیخواےصداےڪوثر کوچولوت رو بشنوے؟
گفت: از ڪوثرم گذشتم. . .
*خدایا میخواهم از دیدن غیر تو
کور شوم و از درڪ غیرتو کہ غفلتبار
است عاجز باشم مرا عاشق خود ڪن
ڪہ دیگر جز تو را نبینم. . .*
#شُهدا🍃
#شهید_بیضایے🧡
•❥❥@Sangare_Eshghe ❥●•
⏰🌱
🌱
•| #روایتـےازتو |
پیشونے بندها رو
با وسواس زیر و رو میکرد.
پرسیدمـ
.
+دنبال چے میگردے؟
-سربند یا زهرا !
+یکیش رو بردار ببند دیگہ،
چہ فرقے داره؟
-نہ ! آخہ من مادر ندارمـ. . .
•| #یافاطمہ_الزهرا |
•❥❥@Sangare_Eshghe ❥●•
🌱
⏰🌱
💙🍃
🍃
| #روایتےازتو |
خواهر شهید هادے مےگفت، اخرین بارے ڪہ
ابراهیم بہ تهران آمده بود ڪمتر غذا میخورد
وقتے با اعتراض ما مواجہ مےشد مےگفت باید
این بدن را آماده ڪنم.
.
در شب هاے سرد زمستان بدون پتو و بالش
میخوابید و مےگفت این بدن باید عادت ڪند
روزهاے طولانے در خاڪ بماند مےگفت من از
این دنیا هیچ نمیخواهم حتےیڪ وجب خاڪ
دوست دارم انتقام سیلے حضرت زهرا (س) را
بگیرم دوستدارم بدنم در راه خدا قطعہقطعہ
شود و روحم در جوار خانم حضرت زهرا (س)
آرام بگیرد.
.
| #شهید_ابراهیم_هادے |
| #رسم_شیدایـے |
•❥❥@Sangare_Eshghe ❥●•
🍃
💙🍃
#روایتےازتو
.
اۅاٻلِانقلابـ 🌱❛
خٻلۍۿا سَعے در
[ٺَخرٻبۺَہٻدآۅٻنۍ ⋮♥️]
داشٺنـد!
👤 |ٻڬ نفر ٻک عڪــس
از ۺـہٻد آۅٻنے|☝️🏼
می بَرد پٻۺِ رۿـــــبرۍ مےگوٻد :
اٻنْ قبلاً شلۏار لے مٻپوۺیده ۅ
ٺٻپۺ°🕶 ـآڹ طۅر بۅده ۅ فُلانـ فلاڹ
رۿبـرۍ ميگۅٻنـد :
"عجب!ْمن ارادٺم نسبټ بہ اٻشانـ
بٻۺـــــتر شُد(:🍃چُۅنْ فہمٻدم
سٻر سلۅکـ داشٺہاند ڪه بہ اٻنجا رسٻدند"
.
『ٺا ټو مراد مڹ دۿے
کۺٺہ مَرا فراقـِ ٺـو 」
.
|🌿✌️🏼ـ ـ •آسِــدْمُرٺِۻۍ
•❥❥@Sangare_Eshghe ❥●•
🦋🍃
📸| #روایتےازتو |
.
همہ ترسم از مجروحیت تو بود، اولین
مجروحیت هایت کہ شروع شد ترسم از
شهادتت شد ترسم از دوریت شد و از
ندیدنت. چطور میتوانستم در دنیایے
باشم خالے از مصطفے؟یک بار کہ مجروح
شده بودے گفتم دیگه نباید برے گفتے
مثل زنان کوفے نباش گفتم تو غمت نباشه
من دوست دارم با زنان کوفے محشور بشم
تو اصلا اذیت نشو و فقط نرو.
گفتے:" باشہ نمیرم"
.
بعد از ناهار گفتم:"منو میبرے؟"
+کجا -کهنز +چہ خبره؟ -هیئتہ
+هیئت نباید برے! -چرا؟! +مگه نگفتے من
سوریہ نرم؟ من سوریہ نمیرم اسم توام سمیہ
نیست اسم جدیدت آزیتاست اسم منم دیگہ
مصطفے نیست کوروشہ اسم فاطمہ رو هم
عوض میکنیم هیئت و مسجدم نمیریم و فقط
توے خونہ نماز میخونیم تو هم با زنان کوفے
محشور میشے بعد از ظهر نرفتم شب کہ شد...
.
📬[ ادامہ در عڪس☝️🏻]
♥| #شهید_مصطفے_صدرزاده |
|@Sangare_Eshghe〽️|
| #روایتےازتو |
.
در نبرد سخت با داعش بودند اومد پیش
شهید جواد الله کرم گفت : فرمانده ؛
تانکر آب بسمت داعش میره اگہ منفجرش
نڪنیم داعش نفس تازه میڪنه و نبرد
سخت تر میشہ. . .
.
+ در جواب میگہ: امام حسین در کربلا
اسبان سپاه عمرسعد هم سیراب ڪرد. ما
مرید اباعبداللہایم و مردانہ میجنگیم. . .
.
| #شهید_جواد_الله_کرم |
| #کربلا | #یاحسین |
.
[ @Sangare_Eshghe🍃]
♥🌱
| #روایتےازتو |
.
شهید رسول خلیلے:
[ این دنیا با تمام زیبایے ها و
انسان هاے خوب و نیکوے
آن محل گذر است نہ
وقوف و ماندن! تمامے ما
باید برویم و راه این است.
دیر یا زود فرقے نمےکند اما
چہ بهتر کہ زیبا بروے. . .]
[ #شهید_رسول_خلیلے |
.
.
[ @Sangare_Eshghe☘ ]
🌱🌙
#روایتےازتو
.
گاهے از نمازهایش مے فهمیدم دل تنگ است.
دل تنگ کہ مےشد، نماز خواندنش زیاد مے شد
و طولانے.دوست داشتم مثل او باشم، مثل او
فکر کنم، مثل او ببینم، مثل او فقط خوبے ها
را در نظر داشتہ باشم… اما چطور؟ منوچهر
مے گفت: "اگر دلت با خدا صاف باشد، خوردنت،
خوابیدنت، خنده ها و گریه ات براے خدا باشد،
حتے اگر براے او عاشق شوے، آن وقت بد نمے
بینے، بدے هم نمے کنے، همہ چیز زیبا مے شود"
من همہ زیبایے را در منوچهر مے دیدم، با او مے خندیدم و با او گریہ مے کردم و با او تکرار مےکردم:
.
نردبان این جهان ما و منے است
عاقبت این نردبان بشکستنے است…
.
| #شهید_منوچهر_مدق
.
•🌿| @Sangare_Eshghe |
🦋✨
✨
[ #روایتےازتو ]
.
.
عادت داشت هرکس شهید میشد، پیشانے اش را
مے بوسید؛ وقتے شهید شد، براے تلافے کردن، رفتیم پتو را کنار بزنیم و پیشانے اش را ببوسیم، پتو را کہ کنار زدیم و تن ب سرش را دیدیم،دلمان آتش گرفت.
.
.
🍃| #شهید_همت |
.
.
• @Sangare_eshghe
🦋✨
✨
.
.
[ #روایتےازتو ]
.
.
عادت داشت هرکس شهید میشد، پیشانے اش را
مے بوسید؛ وقتے شهید شد، براے تلافے کردن، رفتیم پتو را کنار بزنیم و پیشانے اش را ببوسیم، پتو را کہ کنار زدیم و تن بی سرش را دیدیم،دلمان آتش گرفت.
.
.
🍃| #شهید_همت | #شهداییم
.
.
@Sangare_eshghe