«بِسْمِ رَبِ الشُهَدإ وَ صِّدیقین»
🥀#سیره_زندگی_شهید
#بیوگرافی سردار شهید حسین محمدی 🌷
#بخش_دوم
سردار محمّدی بسیار خوش اخلاق، مهربان، با تقوا و با ایمان، بسیار منطقی و اخلاق مدار، آینده نگر، بسیار خانواده دوست و دست و دل باز بودن.
💚بسیار به اماکن زیارتی علاقمند بود و هر سال سعی خویش را می کرد تا به سفر اربعین با وجود سختی ها و مشکلات با خانواده بروند.
و همچنین دوستان را هم تشویق به رفتنِ زیارت اربعین با خانواده میکرد.
همیشه به فرزندان خود تأکید داشت، در هر لحظه با سه سلام(صلّی الله علیک یا اباعبدالله) زیارت امام حسین را انجام دهید و به همدیگر یادآوری کنید تا همگی در هر لحظه سلام را بدهیم ودر طی روز چندبارزیارت نوشته شود.
شهید حسین محمّدی به اشک بر امام حسین علاقه داشت و به خانواده یاد داده بود که بعد از روضه و زیارت عاشورا اشکی داشتید آن را به صورت و گردن خود بمالید تا هم متبرّک به نور سیّدالشّهدا بشوید و هم هنگام جان دادن؛ حضرت عزرائیل، بدن مؤمن را بو میکند، و چه بهتر که بدن ما بوی اشک بر سیّدالشّهدا و اهل بیت پیامبر را بدهد و رو سفید باشیم در قیامت پیش مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها).🍂🌺
به بوسیدن کودکان و بچهها علاقه داشت و همیشه حدیث پیامبر را به همه یادآوری میکرد که (کودکانتان را ببوسید که برای شما در برابر هر بوسه درجهای در بهشت است).
🌙✨
گلوی فرزندان خود را میبوسید به نیّت حضرت محمّد«ص» که همیشه گلوی دختر خود را میبوسید. وثواب آنرا هدیه میکرد به حضرت مادر.
شهید، فرزندان خود را بسیار گرامی و مکرّم می دانست و بسیار دوستشان میداشت.
در جمع فامیل به پای فرزندان خود می ایستاد، و جا باز میکرد تا آنها بنشینند.🤍
احترام به پدر و مادر را به خوبی ادا می کرد و همیشه هنگام ورود و خروج به منزل ایشان دست پدر و مادر خویش را می بوسید. موقعی هم که پدرشان به رحمت خدا رفت سنگ مزار را می بوسد، سلام به امام حسین می دادند و اشک جاری شده را به مزار پدرشان می مالید و متبرک می کرد.
دو سال قبل از شهادت شهید حسین محمّدی مادر ایشان هم به رحمت خدا رفت و برای ایشان هم همان کار هارا انجام می داد، ولی مدت کوتاهی به مزار ایشان رفت چرا که در سوریه مشغول خدمت بودند. و خیلی زود به آسمان پر کشید و مهمان خدا شد.
🕊🍃🕊
خیلی دوست داشت پدرو مادر خود را به زیارت مکه ببرد ولی قسمت نشد،، اما خیلی خوشحال بود که آنها را به زیارتگاه ها در سوریه، عراق و مشهد برده است.
مدتی که در عراق ساکن بودند با خانواده،؛ حدود یکماه مادر خویش را هم به زیارت های عتبات مهمان کرد و با عشق، خدمت و احترام به مادر میکرد. و مادرشان هم بسیار دعایشان می کرد. و شهید خیلی خوشحال بود وقتی رضایت مادر را دید.
شهید حسین محمّدی بسیار به حلال و حرام اهمیّت می داد و ذرهّ ای از زمان خدمت خویش را به کار های بیهوده
نمی گذراند.
🍃☘🍃
🌼شهید محمّدی بسیار حضرت سیّدالشّهدا(ع) و حضرت زهرا (س) را دوست داشتند و ارادت خاصّی به امام حسن در وجودشان بود.
در توسّلات خود به حضرات ائمه به حضرت زهرا و حضرت امّ البنین بسیار اهتمام داشت و در مشکلات سریع به ایشان توسّل و نذر می کرد،و جواب می گرفت.
به حدیث کساء و زیارت عاشورا علاقه داشت وحتماً در روز های معیّن در طی هفته با خانواده جلسه های خانگی داشتند و بعد از مراسم یا دعا هم حتماً با خوراکی ها و نوشیدنی های جذاب و گوناگون، کودکان خویش را جذب به این کار ها میکرد.
📄.ادامه دارد..
🌷{@Sardar_shahid_hossein_mohammdi}🌷🇮🇷
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♡:#روایت_عاشقی
مراسم عقد شهید حسین محمدی و همسر ایشان❤️
خدا شریک خوب بنده گی مو ازم گرفتن💔😔
👇💐👇داستان شروع زندگی شهید حسین محمدی و همسر گرامی شهید
{@Sardar_shahid_hossein_mohammdi}🇮🇷🌷
«بِسْمِ رَبِ الشُهَدإ وَ صِّدیقین»
🥀#سیره_زندگی_شهید
#بیوگرافی سردار شهید حسین محمدی 🌷
#بخش_سوم
💌به روایت: همسر گرامی شهید بزرگوار:
🌱☘🌺☘🌱
📖زندگی مشترک مان بسیار سنتی و مذهبی برگزار و شروع شد. من و همسرم♡، با توسل به حضرت زهرا و کمک ایشان این راه را شروع کردیم، تا چادر خانم فاطمه زهرا را همیشه بالای سر زندگی مان داشته باشیم و فرزندانی پاک و صالح تربیت کنیم.
برای برگزاری عقد به مسجد جمکران رفتیم و این وصال عشق را کنار صاحب الزمان (با مهریهٔ قرآن و آینه و شمعدان، و ۱۴سکه) و با اجزاهٔ ایشان به قلب های خویش مُهر کردیم و زندگی سرشار از عشق و محبت را با توسل به حضرت زهرا«س» و کنار امام زمان شروع کردیم.
حدود چهار ماه، بعد از شروع زندگی مشترک برای ماه عسل، به همراه پدر و مادر همسرم به کشور سوریه و زیارت بانوی دمشق رفتیم... اولین سفر عشق شد بانوی دمشق..💞
در این سفر دلبسته ی بانوی دمشق شدیم و حدود دوسال بعد دوباره راهی دمشق شدیم، اما اینبار به همراه پسر کوچولویمان و دختر تو راهیمون.
در اوایل زندگی مشترکمان متوجه شدم که خیلی خانواده شهدا را دوست دارد و دوست داشت با خانواده شهدا وصلت کند که خدا هم صدای قلبش را شنید. و با خانواده شهدا وصلت کرد، که دو دایی بنده در دوران دفاع مقدس به فیض شهادت رسیدند. بسیاربه مادربزرگم ارادت خاصی داشت وایشان رااحترام میکردودست ایشان رامیبوسید.
دردوران دانشجویی در تمام گوشه کنار های کتاب و دفتر هایش اسم《حسین شهادت》 را می نوشت، و این نام را گذاشت چون خیلی به شهادت علاقه داشت و دوستانش هم او را به این نام می شناختند.
در طی هفده سال زندگی مشترک مان و علاقهٔ خاصی که به من و فرزندانمان داشت، هر از گاهی میگفت شما من را از شهادت دور کردید و من وصل شما شدم و شما نقطه وصل من به زمین هستید، اما نمی دانستیم که شوق شهادت بر ایشان روز به روز بیشتر می شد.
بسیار با محبت و عشق، زندگی را گذراندیم تا اینکه به سفر سوریه با خانواده رفتیم. دو ماه قبل از سفر به سوریه، به جمکران و قم رفتیم و با اجازه از حضرت معصومه و صاحب الزمان نائب الزیاره و راهی شدیم. 💚 اولین وآخرین سفر ما در ایران هم قم وجمکران شد!! که برای بار اول برای عقد رفتیم و برای بار آخر هم برای اجازه ونائب الزیاره بودن ورفتن به سوریه....
از صدای بمب هایی که اسرائیل می زد، کودکان بسیار دلهره و ترس داشتند و گوشهای خود را می گرفتند و به گوشه ای پناه می بردند.
📄 ادامه دارد...
{@Sardar_shahid_hossein_mohammdi}🇮🇷🌷