eitaa logo
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
2.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
8 فایل
-بِنام نامی اللّٰھ- ٺاسیس⇦¹⁴⁰⁰.².⁴ •• -خدِایــا!ماࢪا‌ ازکسانۍقراࢪدھ کہ‌ شیوھ ھشان آࢪام‌ گࢪفٺن‌ بہ‌ دࢪگاھ‌ٺوستـــ...! •• -پشٺ‌جبھہ‌‌‌: @Sardaranbieddao #اوَلیـــن‌ڪانـٰـال‌رسـ‌مـی‌سࢪداࢪاݩ‌بـےادعا🎬 بمونی توے‌ اکیپمون قشنگترھ!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|بِسمِ‌اللھِ‌‌الذۍخَݪق‌الْمَھد؎💛•.
: ﷽❣ یاصاحب الزمان ❣﷽ سلام مولای غریبم ازفرط غفلٺ از تو عالم پراز معاصی شد پرده ها دریده یابن الحسن ڪجایی ڪودڪ بدل بہ برنا، برنا رسد بہ پیرے عبدٺ تو را ندیده یابن الحسن کجایی ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
عشق یعنی در میان صد هزاران عطر خاص عاشق عطر حریم كربلا باشی و بس صلی الله علیک یا اباعبدالله✨ •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
روز آمد وخاطـرات شادت اینجاست عطرتن وخنده های نابت اینجاست دربـــــاورِ من نیست نبــاشی دیگر تصـویرِرخِ پُر تب وتابت اینجـاست ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°~🌻🌤 آن‌باد‌ڪہ‌‌آغشتہ‌‌بہ‌بویِ‌نفسِ‌توست از‌ڪوچه‌ی‌ماڪاش،‌گذر‌داشته‌باشد! ♥️ ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
گرچه چشمانت سیاه و گرچه ابرویت کمان گرچه هستی یک پریزاد پر از ناز و جوان آنچه کرده قلب من را عاشقت ای دلربا... هست ای زیبا نمازت اول وقت اذان! "عاصی" ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا امیر عبداللهیان به امریکاییها سیگنال مذاکره داد؟! تفاوت مذاکره در دو دولت غربگرا و اقتدارگرا حسن روحانی بدنبال حذف شعار مرگ بر آمریکا ابراهیم رئیسی بدنبال قصاص قاتلان حاج قاسم اگر قرار باشد مذاکره‌ای با آمریکا صورت بگیرد کدامیک خواهد توانست عزت کشور را حفظ کند؟ کدامیک خواهد توانست آمریکا را هم در عرصه دیپلماسی و هم در عرصه میدان شکست دهد؟ کدامیک ممکن است مرعوب دشمن شود و فریب بخورد؟ نفس مذاکره ایرادی ندارد زیر بار زور رفتن ایراد دارد ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
چرا امیر عبداللهیان به امریکاییها سیگنال مذاکره داد؟! تفاوت مذاکره در دو دولت غربگرا و اقتدارگرا
زمان روحانی حرف از مذاکره میزدن اما هدف، معامله کردن بود فروش ایران به لبخند دشمن میخواستن دشمنی با آمریکا رو کنار بزارن و شعار درود بر آمریکا در ۲۲ بهمن سربدن میخواستن بیخیال متحدان ایران بشن و تو بغل غرب غش کنن نه تضمینی گرفتن نه تحریمی لغو نکردن و نه سودی رسوندن ولی اینبار فرق داره! نه کسی دنبال دوستی با آمریکاست نه امتیاز دادن فقط میخوان حق ملتی که در برجام ضایع شد رو احیا کنن مذاکره‌ای هم صورت نگرفته و شرط مذاکره هم برداشتن تحریم‌هاست اگه تحریم‌ها رو برداشتن با استفاده از فواید اقتصادی اون کشور رو قدرتمند میکنن تا اینبار در دیگر عرصه‌ها آمریکا رو وادار به عقب نشینی کنن تحریم‌ها رو هم برنداشتن از راه‌های دیگه آمریکا رو وادار به عقب نشینی میکنن گرچه تا الانم آمریکا رو حسابی تحقیر کردن راستی انتقام خون حاج قاسم و اخراج آمریکا از منطقه هم هیچگاه از دستور کار خارج نشده نمیشه و نخواهد شد.
دیشب اقای رئیسی و وزیر اقتصاد وعده ارائه‌ی راهکار جهت حل مشکل بورس در صبح امروز رو دادند و امروز معاملات بورس رشد داشت فعلا زوده برای قضاوت کردن اگر تداوم داشته باشه جای تشکر و اگه تداوم نداشته باشه جای ملامت داره ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
قسمت پنجاهم🌱 «تنها میان داعش» و با ضرب سرانگشت احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم
قسمت پنجاه و یکم🌱 «تنها میان داعش» از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریه های یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد. لبهای روزه دار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :»پس هلیکوپترها کی میان؟« دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که من دوباره پرسیدم :»آب هم میارن؟« از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :»نمیدونم.« و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم. حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشه های فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند. من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :»کجا میری؟« دمپایی هایش را با بی تعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :»بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.« از روز نخست محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانه های دیگر هم کربلاست اما طاقت گریه های یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد. میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پر پر نزند
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید:) ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
باید خیلی مراقب خودمان باشیم.. هیچ کس ضمانتِ درست ماندن تا دم مرگ را ندارد..! •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
جوری زندگی کن، جوری برخورد کن، جوری حرف بزن، که وقتی مردم تو رو دیدن عاشق خدات بشن... ! •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
وَيَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ از جایی که فکرشو نمیکنی خداوند به تو بهترین هارو اعطا میکنه •🕊⃟🌸 🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند. مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود. 🌷 ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
🔻شهید صیاد شیرازی : «فقط یکبار دیدم که امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی‌اش را بوسید و آن کسی نبود جز شهید مرتضی جاویدی ، یا همان اشلو معروف » از چپ : پشت به تصویر در مقابل ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
قسمت پنجاه و یکم🌱 «تنها میان داعش» از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال ه
قسمت پنجاه و دوم🌱 «تنها میان داعش» اما شنیدن ضجه های تشنه اش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :»بچه ام داره از دستم میره! چیکار کنم؟« و هنوز جمله اش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت. به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا به قدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجره ها میلرزید. از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با وحشت از پنجره ها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید. یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که به سرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :»هلیکوپترها اومدن!« چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم. از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :»خدا کنه داعش نزنه!« به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پله های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر آب را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :»همین؟« عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره اش برگشته بود
باید مثل شهدا باشیم بچه ها اهل پل زدن بودند، نه اهل دور زدن یادمون باشه روی دنیا شون پل زدن، روی عشق، همسر، فرزند، پدر و مادر و زندگے شون.... ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
مٰاهَمہ‌مون‌داࢪیم‌ازسھمیہ‌ۍِ شٌھَدااِسٺِفادھ‌میڪٌنیم..! خـٰانوادَمون،سَلامَتیمون، دینِمون،حٺۍنَفَس‌کشیدن‌ِمون بہ‌خاطرھ‌شٌھَداست.. شَرمَندھ‌‌ایم‌‌ڪه‌مٌدام‌شَرمَندِھ‌ایم ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟ 🍂 گفت : يا آب است يا خاک است يا پروانه ای ! 🍃 گفتمش احوال عمرم را بگو اين عمر چيست ؟ 🍂 گفت يا برق است يا باد است يا افسانه ای ! 🍃 گفتمش اينها که ميبينی چرا دل بسته اند ؟ 🍂 گفت يا خوابند يا مستند يا ديوانه ای ! 🍃 گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟ 🍂 گفت يا باغ است يا نار است يا ويرانه ای ! "نقل شده از زبان آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)" ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِاران‌بـےادعــٰا』
قسمت پنجاه و دوم🌱 «تنها میان داعش» اما شنیدن ضجه های تشنه اش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که
قسمت پنجاه و سوم🌱 «تنها میان داعش» جواب داد :»باید به همه برسه!« انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :»خب اینکه به اندازه افطار امشب هم نمیشه!« عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :»انشاءالله بازم میان.« و عباس یال و کوپال لشگر داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :»این حرومزاده ها انقدر تجهیزات از پادگانهای موصل و تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!« عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :»با این وضع، ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟« و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :»اونی که بهش میگفتن حاج قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرمانده های سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچه ها میگفتن سردار سلیمانیِ!« لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :»رهبر ایران فرمانده هاشو برای کمک به ما فرستاده آمرلی!« تا آن لحظه نام قاسم سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :»برامون اسلحه اوردن؟« حال عباس هنوز از خمپاره ای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :»نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو محاصره داعش حتماً یه نقشه ای دارن!« حیدر هم امروز وعده آغاز عملیاتی داده بود
°•~🌱 دوست‌داشتن‌وعشق‌ورزیدن‌بھ‌تو نھ‌گناه‌است‌ونہ‌من‌گنھڪار توهمآن‌عشقۍ‌ ڪھ‌باوجودت‌شدم‌ریحانه چھ‌عشقۍ‌زیباتر‌ازتو‌چادرم...:) ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
روی دیوار دل خود بنویسید: خدا هست و خدا هست و خدا هست ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━━━━━┛
جاے خالے تو پُر نمـےشود دریآ دریآ، آسمان‌ آسمان آبـے تر از این‌ حرفایـے... 🖤¦⇠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا