هذا یوم الجمعه💛
یا مرا با خود ببر
آنجا که هستی
یا بیـــا«🍃🌼»
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِارانبـےادعــٰا』
هذا یوم الجمعه💛 یا مرا با خود ببر آنجا که هستی یا بیـــا«🍃🌼» ┏━━━━━━━━🇮🇷┓ @sardaranbieddea ┗🕊━━━━
#جمعه هایانتظار 🌤
آقا تو بیا و آبرو دارے ڪن
گندمزدگان خاڪ را یارے ڪن
یڪ جمعہ بیا با نفس نرگسےات
این باغچہ را دوباره گُلڪاری ڪن
" #سلامٌعلۍآلِیاسین "
#اللھمعجللولیڪالفرج 🕊
خدايااگرميدانی
کهعاشقتشدهام
مرابهسويخود
فراخوان،واِلا
مرارشدبده
وتوفيقتکامل
الياللهنصيبمکنتا
لايق شهادت گردم.
#شهیدرسولزاده
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
#صرفاجھتاطلاع . . .
خودسازی دغدغه اصلی شما باشه . .!
تا خود را نسازیم
جامعه ساخته نمیشود...:)
•🕊⃟🌸
🇮🇷|𝒔𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓𝒂𝒏𝒃𝒊𝒆𝒅𝒅𝒆𝒂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❪♥️✨❫
خوش قلب و مھربون ترین آدم رو زمینی😇♥️:)!'
🌿¦➺ #رهبری
🧡¦➺ #لبیکیاخامنهای
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
➢🤍
شرطورود درجمعشهدا ˺اخلاص˻ است
واگر اینشرط را دارے . . .
چہتفاوتےمےڪندنامتچیستوشغلت؟!
ـ ـ ـــ ـ ـ
🕊¦⇠#شہید_آوینے •
🥀¦⇠#ڪلام_شہدا •
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
یا دربارهی همه چیز توافق میشود یا دربارهی هیچ چیز توافق نمیشود
خداقوت به واقعبینی مذاکره کننده ارشد
اگر قرار باشه دربارهی رفع برخی تحریمها توافق شه ولی برای تضمین آمریکا، توافقی شکل نگیره همون بهتر که برجامی شکل نگیره
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
یـادِ
رنگينی
در خاطرِ من ،گريه می انگيزد!
|سردارقلبم❤️|
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
4_5834437064132662062.mp3
1.75M
حاج قاسم جایت خالیست
تا بازهم بہ دنیا بگویی
" ما ملت شهادتیم ..."
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
من و مادر، همہ شب چشم بہ راهِ تو پـدر
تا سحــر دیـده بدوزیـم غریبــانہ بــہ دَر
در ڪدامین سحر ای رفتہ تو پس مےآیی؟
┏━━━━━━━━🇮🇷┓
@sardaranbieddea
┗🕊━━━━━━━━┛
『سردِارانبـےادعــٰا』
قسمت نود🌱 «تنها میان داعش» چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، سر بریده حیدر را میدیدم که دستم رو
قسمت نودو یکم🌱
«تنها میان داعش»
با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم
تا صدای نفسهای وحشت زده ام را نشنوند و شنیدم عدنان
ناله زد :»از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا
تا شماها بیاید کمکم!« و صدایی غریبه میآمد که با زبانی
مضطرب خبر داد :»دارن میرسن، باید عقب بکشیم!«
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از
میان بشکه ها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان
ایستاده و یکی خنجری دستش بود. عدنان اسلحه اش را
زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش
میکرد تا او را هم با خود ببرند. یعنی ارتش و نیروهای
مردمی به قدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من
گذشته و فقط میخواست جان جهنمی اش را نجات دهد؟
هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد. در دلم دامن حضرت زهرا (س) را
گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از
ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین
کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد. عدنان مثل
حیوانی زوزه میکشید، ذلیلانه دست و پا میزد و من از
ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر
عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم
زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ
کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود. موی
عدنان در چنگ همپیاله اش مانده و نعش نحسش نقش
زمین بود و داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که
رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.