eitaa logo
62 دنبال‌کننده
319 عکس
58 ویدیو
0 فایل
✍️ قلمی سزاوار مدح است که برای هدایت بنویسد، ضلالت را ذلیل کند، نادیدنی‌ها را در سطور، دیدنی کند و در برخورد و اصطکاک با محیط، صریرش به خروش آید. علی فراهانی @M_AliFarahani
مشاهده در ایتا
دانلود
صریر
👵🏻#حکایت‌های_ننه‌آقا 2️⃣1️⃣ #مرواریدهای_مشکی 3️⃣ 👵🏻 دریکی از دورهمی‌های فامیلی، تمام بزرگ‌ترها، در
👵🏻 3️⃣1️⃣ یک روز ننه‌آقا، به من مأموریت خطیری داد؛ انداختن لحاف روی کرسی و روشن کردن منقل برقی. چون می‌خواستم زود کارم را تمام کنم و سراغ بازی خودم بروم، سریع منقل را روشن کردم و لحاف را به‌جای آن‌که روی کرسی بیاندازم، پرتاب کردم. ننه‌آقا داخل آشپزخانه مشغول بود و من هم داخل سالن سرگرم بازی بودم. مدتی گذشت تا اینکه متوجه بوی سوختنی شدم. سرم را بالا آوردم. سالن پر از دود شده بود.😱 با صدای کشیدۀ «یا ابالفضل» به سمت کرسی جستم و لحاف را از منقل دور کردم. فقط خداخدا می‌کردم که ننه‌آقا وارد سالن نشود. مثل قورباغه از این‌سو به‌آن سو پریدم و هرچه در و پنجره بود، باز کردم. چادرنماز ننه‌آقا را برداشتم و همچون فنر بالا و پایین می‌پریدم و چادر را در هوا می‌چرخاندم. بوی دود بیش‌ازحد پخش شده بود. در همان هنگام که من مشغول بال‌بال زدن بود و احساس می‌کردم شبیه نیروهای جهادی در حال خاموش کردن جنگل‌های گلستانم، ننه‌آقا سر رسید.😓 👵🏻- یا پیغمبر! چی کار کردی بچه... - چیزی نشده ننه، خودم حلّش می‌کنم. نگران نباش ننه. 👵🏻- فقط بگو چی شده؟ - هی هی چی. انگار منقل لحاف رو سوزنده. 👵🏻- بچه چرا حواست نیست... - تقصیر من نبود. انگار منقل درست داخل کرسی نرفته بوده، لحاف افتاده روش. ننه‌آقا از طرفی خدا را شکر می‌کرد که اتفاقی برای من و خانه نیفتاده و از طرفی به من شِکوِه می‌کرد که چرا حواست نبود. از ننه‌آقا اصرار بر حواس‌پرتی من و از من انکار. ننه‌آقا بعد از پافشاری من بر بی‌تقصیریم، دیگر چیزی نگفت و سرش را پایین انداخت و رفت داخل آشپزخانه. مدتی که گذشت و فضا آرام شد، 👵🏻ننه‌آقا به من گفت: برای اشتباهت توجیه نکن که مجبور میشی برای توجیهت هم توجیه بیاری. بعد می‌بینی پشت سرت، کلّی توجیه آبکی جمع کردی. حالا دیگه مجبوری به خاطر غدگری‌ات از همه‌شون هم دفاع بکنی. ✍️علی فراهانی @Fanus_AliFarahani