eitaa logo
سیده اعظم حسینی
744 دنبال‌کننده
29 عکس
39 ویدیو
0 فایل
اشعار و آثار دکتر سیده اعظم حسینی.. شماره ی ایتا جهت تبادل نظر و ارائه ی پیشنهادات و انتقادات 09179148588
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا مهربانی با تمام میهمانانت، ولی با نمک پروردگانِ "امّ احمد" بیشتر! .................................. @SayyedeAzamHoseini1
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا این بار، عجب نیست "رضا"تر بپذیری ما را که سفارش شده ی شاهِ چراغیم! ...................... @SayyedeAzamHoseini1
نظر کرده ای دخترِ "طلحة بن عبیدالله"! که مقدّر است دوبار، عروس "فاطمه" شوی... در هر افق که باشی دریچه ی جانت جز به سمت خورشید وا نمی شود... ایستاده ای بر بلندای یقین؛ آنگونه که "مجتبا" ی فاطمه، برادر را به پیوند با تو سفارش می کند در ناگهانِ زهرنوشی... تاریخ، شکوهِ بودنت را -به تمامی- به آیندگان، نمی نمایانَد؛ جز آنکه تو را در تقدیر دو معصوم می داند و دامنت را بستر ستارگانی از دو خورشید که در ذکر نامشان یک قول نیست. بناست در تقدیر "حسین"،مادر "رقیه" باشی..مادر روضه های کودکانه ی عاشورا... و شاید مادرِ مولود عاشورا-"عبدالله"ی که تیر،پیش از شیر به گلویش رسید-... بزرگا بانویی که تویی! که مردانت معصومین زمینند و زلال اشکت از غربت تشت،به غروب دشت،گره می خورد... سلام بر بانو ام اسحاق...همسر امام حسن علیه السلام که پس از شهادت ایشان و به سفارش ایشان،به همسری امام حسین علیه السلام درآمدند... ای سینه ات تلفیق گندمزار و باران! همریشه با تسبیح و لبخند و اقاقی! "دریا" تو را دارد،دلش قرص است با تو ۱ دیگر چه باک از فصل های باتلاقی... دیگر چه باک از چشم های زهر آگین وقتی عسل ریز است کندوی نگاهت "خورشید" هم گاهی پناه آورده بی شک در زخمْ خندِ شب به باروی نگاهت! ای خشت خشتِ خانه ات در بیعت صبح! طرح گلیمت ردّ پای آفتابی! در برزخ تردیدیِ یک شهر،"جعده" عین الیقینِ روشن چشمت "رباب"ی! دیگر چه باک از مغزهای تنگ مسدود دیگر چه باک از بی افق های زمینی تو آسمان را خوب می فهمی که هر سو دستی برآوردی برای ماهْ چینی رد می شوی در ازدحام غربت و سنگ از این افق تا آن افق، آیینه در دست دیریست بین کوچه های عاشق شهر کوی بنی هاشم تو را کرده ست پابست! "خورشید" با "خورشید"، توفیری ندارد وقتی که در این کهکشانی...در مداری! وقتی تو هم ای خوب! ای آیینه ی پاک! با آن "منِ" پیشین خود فرقی نداری... آنک بیا تا فرصت پرواز در زخم! آنجا برای وسعت بال تو تنگ است! با چشم "زینب" گر ببینی ماجرا را این دشت،حتی تشنگی هایش قشنگ است! می آیی از ژرفای باران های انبوه تا ساحل جاری ترین رود ستَروَن فردای بعد از شعله برمی خیزد از دشت یک کاروان آتشفشان! یک کاروان زن! از امتداد درد می آیی که یک شب در لابلای خواب ها طوفان بکاری تا تردیِ یک یاس کوچک را شبانه در قحطیِ یک شهرِ بی گلدان بکاری...۲ ۱-امام حسن علیه السلام ۲- حضرت رقیه سلام الله علیها ........................................ کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
سلام بر "فاطمه"،دختر "حسین"... شبیه به "فاطمه"، آنگونه که پدر را هم به اعتراف می کشانی، که پسرعمو به خواستگاری آمده تا پدر تو را به تقدیر او گره زند.. چه رسم قشنگی ست که "فاطمه" های خانه ی "حسین" و "حسن"، عروس نورچشمی عمو می شوند... به کربلا آمده ای که وصیت پدر را بگیری در آستانه ی عصر و به برادرت "سجاد" برسانی در آستانه ی غروب... و مقدر است که زخم، همسرت "حسن" را در شمار شهیدان به قلم بیاورد تا صبح یازدهم که در میانه ی هوش و بیهوشی زنده اش بیابند و وساطت "اسما خارجه" او را به تو برگرداند تا دامنت پر شود از عطر نوه های "حسین" و "حسن"... تا ناگهانِ زهر عبدالملک و عزاداری یک ساله ات بر بقیع... و اینک ایستاده ای در آستانه ی کوچه های کوفه، به خطبه خوانی...آنگونه که "زینب".... نشسته اند دو تا خانه در برابرِ هم دو خانه؛ نیمه ی هم،مثل هم،برادر هم! به روی هم زده خشتی بهار و خشتی صبح حصارها همه آیینه ی مکررِ هم دو خانه اند پر از شاخه های نوبر یاس دو خانه اند پر از سایه ی معطر هم دو خانه، " فاطمه" از هم به عشق می گیرند دو خانه اند؛ محل نزول "کوثرِ" هم! چه صاحبان نجیبی! ز نامشان پیداست که شرح حُسنِ همند و که نام دیگر هم! ۱ بهشتِ روشنِ آغوشِ این دو سوره ی "فجر" درست، "فَادخُلیِ" شوق خیزِ آخرِ هم! ۲ به نام صاحبِ خانه! به نام "فاطمه" ها! به نام "عصر"! به نام قیام "فاطمه" ها! به شاعرانه ترین شور آسمانیِ شان! حساب کرده زمان، روی خطبه خوانیِ شان که دشت، گر چه به تقدیر خویش، تن داده عنان واقعه را دست چند "زن" داده! به ردّ پای سوارانِ سرخ بی برگشت که پشتگرمیِ کوهند و قرصیِ دلِ دشت! به رستخیز زنانه! به لحظه های کبود! که "فاطمه " ست به تکثیر، بین آتش و دود... به نامِ زخمیِ جا مانده از بلندیِ نی!۳ سلام "فاطمه" ی زخم های پی در پی! هر آنچه حُسن، هر آنچه "حَسن" به تقدیرت چنان نشسته که سخت است درک و تفسیرت..۴ شب است و نیزه نشسته -شکوفه دارترین- کجاست نیمِ تَرک خورده ات؟ انارترین! میان همهمه ی نیزه و تبر، بانو! بیا ادامه ی این دشت را ببر بانو! ۵ هنوز مانده به زَهری که می رسد ناگاه هنوز مانده به یک سال، روضه ی جانکاه...۶ بیا به غربت این نخل های دار شده که شهر، لال..که دارالاماره، هار شده! آهای حضرت طوفان! ز موج خیزِ عِتاب بریز جرعه ی "تَبّاً لَکُم" بر این مرداب!۷ بگو دوباره به بن بست های گیجِ محال که با کدام قدم آمدید تا گودال؟۸ بگو به مرگ...به این مردگانِ سردرگم کدام نفْس کشانیدتان به عصر دهُم؟۹ اگر چه صاعقه ای، شعله خیز می آیی ولی به چشم تماشا کنیز می آیی! رسیده اید به یک شامْ چشمِ نامحرم رسیده روضه به "اُؤتِمتُ ثمَّ اُستَخدَم؟" ۱۰ ۱- امام حسن و امام حسین علیهم السلام ۲- فادخلی جنّتی.... ۳- همسر ایشان جناب حسن مثنی که زخمی شده و سپس بهبود یافتند و همراه اسرا به مدینه برگشتند. ۴-امام حسن علیه السلام عمو و پدر شوهر...جناب حسن مثنی، همسر، جناب حسن مثلث، فرزند ایشان هستند... ۵- اشاره به همسر ایشان،جناب حسن مثنی علیه السلام ۶- مسموم شدن و شهادت جناب حسن مثنی به دست عبدالملک مروان و عزاداری یکساله ی حضرت فاطمه در بقیع بر سر مزار همسرشان.. ۷- فَتَبّاً لکم یا اهل الکوفه...ای اهل کوفه، هلاکت بر شما باد...قسمتی از خطبه حضرت فاطمه بنت الحسین... ۸- بِأیّةَ رِجلٍ مشیتُم الینا...."با کدام پا به سمت ما آمدید"؟......قسمتی از خطبه ی حضرت.. ۹- اَم بِأیَّةَ نَفسٍ نَزَعَت الی قِتالنا... قسمتی از خطبه ی حضرت ۱۰- جمله ی حضرت، زمانی که مرد شامی از یزید او را برای کنیزی تقاضا کرد..."عمه جان! یتیم شدم،اکنون کنیز شوم؟" ............................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
وقتی که تلاویو در آتش می‌سوخت🔥 150 رباعی برگزیده، حاصل جهاد تبیین شاعران 🟢🔵🔴🟡 از خاک شما دیو در عالم رویید از موشک ما شکوه رستم رویید دنیای شما مزرعۀ آخرت است هی شخم زدیم و هم جهنم رویید 🟢🔵🔴🟡 کتابی ارزشمند، همراه با دو هدیۀ ارزشمند https://fahhaam.ir/product/%d8%aa%d9%84%d8%a7%d9%88%db%8c%d9%88/
سیده اعظم حسینی
وقتی که تلاویو در آتش می‌سوخت🔥 150 رباعی برگزیده، حاصل جهاد تبیین شاعران 🟢🔵🔴🟡 از خاک شما دیو در عال
این اثر،مجموعه ای از رباعی های شاخص با موضوع جنگ دوازده روزه هست از شاعران مختلف،که با همت دکتر رضا بیات گردآوری شده است...
"تذکره" و "ریاحین" و "مقاتل" را ورق می زنم و تو در تمام آن ها همان روضه ی مجسّمی،که نباید... و آغاز می شوی آنگاه که پدر مشتاقانه شهادتین گفت و تو بر دل "حسین" نشستی... بلندای نامت،غزلی شد عاشقانه بر لبان "حسین" که تاریخ گواهی میدهد:" کانت الرباب من خِیار النساء جمالاً و ادباً و عقلاً"... هر چند خانه ات که خانه ی محبوب "حسین" بود،به ویرانی کشید تا در تاوان این عشق مقدس،سهیم باشد... راستی،از کربلا بازگشته بودی یا نه؟ وقتی والی یزید،خانه ات را همانند خانه ی علی(ع) و "عقیل"،ویران کرد و کاش،خانه خرابی ات همین بود! باور ندارم کسی از کنار نامت،بی اشک گذشته باشد... و شگفت است تاب آوردن یک سال،که شامهایش همه غریبانند و روزهایش عصر دهم... و شگفت نیست که از سایه گریزان بوده ای که مأنوس بوده ای به همنشینی با "آفتاب"... و مرگ،آن آرزوی بایسته بود که علی کوچکت را پس از یک سال،به آغوشت هدیه کرد... ◾️ سلام بر داغ ترین روضه ی شام غریبان سلام بر بانو رباب... بیا رویم به جایی که بحث آب نباشد "رباب" باشد و مرثیه ی "رباب" نباشد! تمام بادیه را خیمه کن! که بعد محرّم به هر کجا بنشیند در آفتاب نباشد! بیا و خط بزن از هر سیاهه حرمله ها را که در ادامه ی این قصه اضطراب نباشد! رسیده ایم درِ خانه و خدا کند اما که شیرخواره ی این خانواده،خواب نباشد! چه خانه ای! چه حیاطی! چه سادگی و نشاطی! خدا کند که به تقدیر او "خراب" نباشد! چه مشک ها به شتر بسته اند و روز مبادا خدا کند که در این مشک ها سراب نباشد! به خواب دیده کسی بانویی...که تَنگِ غروبی... خدا کند که عروس "ابوتراب" نباشد! سلام حضرت بانو! مسافر شب صحرا! برای از تو نوشتن،اجازه می دهی آیا؟ اگر چه چند قدم بیش نیست فاصله با تو کشیده قصه ی دلتنگی اش ولی به کجا؟ تو.. کمی کنار بزن پرده را،که سختیِ صحرا به یک نگاه شود لحظه های خاطره با تو خوشا دوبیتی دلدادگان و حال و هوایش خوشا "لَعَمرُک اِنّی" ! خوشا "حسین"! خوشا تو!۱ شگفت نیست به هر خشتِ خانه دل بسپارد به شرط این که در آن خانه یا تو باشی و...یا تو! به رسم عشق،نگفتی :" در این مسیر،چرا من؟" به رسم عقل،مکرر شنیده ای که:" چرا تو؟" هزار بار دلش تنگ بود دیدنِ خود را هزار بار در آیینه دید عشق،تو را،تو.. تو را چگونه بگویم که شکل روضه نباشد؟ تو را چگونه؟ بگو! ای تمام مرثیه ها تو.. ورق زدم به هوایت تمام "تذکره" ها را به خون نشست نگاهم، مرور خاطره ها را! چنان به چشم افق مسخ شد زمان و زمین هم که کاش ساعتِ گودال،آن نمانَد و این هم! دو راه بیش نمانده؛عطش-تلظّی،عطش-تیر برای کودک نوپا چنان مباد و چنین هم! نه شرم آب فقط ماند در نگاه اباالفضل که شرمسار نگاه تو خانه زادترین هم!۲ که ایستادی و دیدی بلندمرتبه شاهی ز صدر زین به زمین خورد در شلوغی و...زین هم! که می بری پس از این با خودت غروب دهم را و شام های غریبانه ی پس از دهمین هم مباد رسم شود دست خالی از دل این دشت.. چهار قبر بیاور برای "امّ بنین" هم! دوباره سوزش خورشید و سوزهای مکرر که داغدیده ی عاشق،مباد سایه نشین هم! کشاند شعر مرا باز هم به خانه ی اول ولی کجاست دگر حال شاعرانه ی اول؟ رسیده ایم به ویرانه ای...سلام غریبه! سلام و عرض ادب،عرض احترام،غریبه! در این محله زنی بود و خانه ای..به گمانم درست خانه همین بود...نه؟ کدام؟ غریبه؟ نشان به آن که ز هر خشت،می رسید شمیمی شبیه رایحه ی سیب بر مشام،غریبه! زنی شبیه تو.. اما بهارتر،سرِپاتر! زنی شبیه تو در بانویی تمام‌،غریبه! نه حرف زلزله بود و نه سیل آمده..اما چرا شکسته در و ریخته ست بام،غریبه! زنی شبیه تو را دیده اند اهل "مقاتل" که بازگشته ز بازارهای شام،غریبه! مباد خانه همان خانه باشد و تو همان زن.. که روضه خوان شده ای بین ازدحام،غریبه! کنار غربت خاموش خشت های شکسته شروع می شود این روضه با صدای شکسته شب است و روضه ی موزون:"فَلا نسیتُ حسیناً"۳ دوباره گریه ی خاتون:"فلا نسیت حسینا"! قسم به ثانیه های عطش،به زخمِ مکرر که رنگ چهره دگرگون..." فلا نسیت حسینا"! قسم به دست حسین و به مُشتِ خون که کشید از مدارِ جاذبه بیرون،" فلا نسیت حسینا"! قسم به صید بلند آشیان عرش نشینی که دست و پا زده در خون،"فلا نسیت حسینا"! قسم به آن سرِ بر نی که در مقابل چشمم گذشت از دل هامون، " فلا نسیت حسینا"! به واژگونیِ زینی که صبح یازدهم را نمود نقلِ به مضمون،" فلا نسیت حسینا"! به عشق-قدرت محضی- که تا همیشه نشسته ورای منطق و قانون،" فلا نسیت حسینا"! زنی شبیه تو در عاشقی تمام،غریبه! که سایه ات به سر عشق،مستدام،غریبه! ۱- لعَمرُک اننی لاُحبّ داراً تکون بها السکینة و الرباب... ۲- اشاره به کسانی مثل جناب منحج بن سهم... ۳-( به خدا هرگز) حسین را فراموش نمی کنم... جمله ی حضرت رباب... ................................. @SayyedeAzamHoseini1
برای مادر غزه و گرسنگی کودکانش... صبور باش! فقط اولش کمی سخت است سه چار روز فقط، گریه را دوام بیار! بهانه گیر اگر شد- که می شود قطعاً- برای او -مثلاً-سفره ی طعام بیار! ببین! هنر فقط این نیست، در فراوانی برای کودک دلبند خود غذا بپزی! تو معجزه بلدی! مادری! بیا و ببین چه می توانی از این "هیچ نیست" ها بپزی؟ یکی دو مشت گِل از قبر خواهرش بردار شبیه آرد، کمی وَرز ده! خمیرش کن! برای او -مثلاً- نان بپز!تنوری و داغ! بده به او -مثلاً لقمه لقمه- سیرش کن! "خیال" را تهِ ظرفی بریز و تفت بده! بگو غذای لذیذی به خاطر آوردی چنان بیار که باور کند در این بازی برای شامِ تولد، "فطایر" آوردی! قلم به دست بگیر و بکش -ولو بدشکل- دو ظرف سبزی و "مقلوبه" ی فلسطینی! که سهم کودکِ در سنِّ رشدِ تو این است: غذای گرم خیالی! غذای تلقینی! سه چار روز فقط، گریه را دوام بیار! بهانه گیری و بی تابیِ مداوم هم... گرسنگی، پس از این می کِشد به بی حالی صدای گریه ی او قطع می شود کم کم... مباد مویه کنی آن چنان که از لحنت تلنگری بخورد خواب شوم این دنیا! کنار مردنِ تدریجی اش فقط بگذار قرائت همه ی قاریان مصری را!.... ..................................................... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
شعر زیر برداشتی است از کتاب ارزشمند "شرح زیارت اربعین" از استاد سید مجتبی حسینی.. خواندن این کتاب را به همه ی عزیزان پیشنهاد می کنم...و البته برای بزرگوارانی که فرصت مطالعه محدودتری دارند،بازنویسی کوتاه و ادبی گونه ی این کتاب با عنوان "راز راه" توسط ستاد شب های شعر عاشورایی شیراز انجام شده است... ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
می کند این راه را دلخواه،دل! نقطه ی آغاز؛ بسم الله...دل! محرمی می خواست صاحب درد،عشق سر برآورد از عدم، ناگاه دل! راه دورِ هر قدم تردید،عقل راه بی چون و چرا؛ کوتاه؛ دل! تا بخواهد عقل، هی دل دل کند راه را طی کرده با یک آه، دل! آشنای عشق اگر شد از ازل تا ابد کی می رود بی راه، دل؟ مرحبا دل، مست و مجنون حسین! جایگاه عشق "مکنون" حسین!۱ اربعین شد... دل به رفتن داد، دل! یا "حسین"ی گفت و راه افتاد دل! یک حرارت داشت دائم با خودش آن هم از آن گونه ی "لاتَبرُد"ش۲ مرهمی می خواست از جنسی زلال آبی از جنس اصیل اشتعال چیست این سیال رازآلود؟ اشک! قطره قطره آینه اندود، اشک! یک جهان غوغای بی فریاد، اشک! قیمتی شد تا ز چشم افتاد اشک! همدم بی زرق و برق و ساده،اشک! محرم بی شیله و افتاده، اشک! تا نپنداری که از دنیاست این! هدیه ای از عالم بالاست این! اسم رمز جاده را پرسید دل آسمان فرمود در گوشش:" چهل" می روی چون همزبانی با دلت می روی تا جانمانی از دلت می روی امسال جور دیگری باید از این هشت وادی بگذری! وادی اول "سلام" است و "سلام"۳ فرق دارد بر "ولی" یا بر "امام" در ولایت، اتصالی دائمی ست در ولایت،بحث فصل و فرق نیست اتصالی با فنون دیگری خون این یک هست خون دیگری۴ وادی اول سلام؛ اما غریب یک شروع عاشقانه با حبیب وادی اول،سلام از راه دور مانده تا ذکر سلامی،در حضور! هر قدم این راه، "نوحیه الیک"۵ از "علیٰ" سیر تکامل تا "علیک"...۶ وادی دوم "شهادت" دادن است۷ دیدنی دیرینه تر از بودن است! ذهن را به "اشهد" عادت می دهی از کجا دیدی شهادت می دهی؟... بی گمان تلقینی از بالاست این! سرّی از اسرار "کَرّمنا"ست این! این گواهی یعنی از "او" بوده ای!۸ از ازل با عشق،همسو بوده ای! یک قدم این سوتر از "قالوا بلی" دیده ای میراث پاک انبیا! دیده ای میراث ها را مو به مو گر گواهی می دهی "اعطیتَهُ"....۹ وادی دوم پر از اعجازِ خون ۱۰ حجتی بعد از "الیه راجعون" "بشنو از نی چون روایت می کند" تا ابد این "سر"، هدایت می کند! وادی سوم پر است از پرتگاه۱۱ رد پاهایِ از اول اشتباه! وادی ایمن نبودن از ستیز وادی شاید که من.. شاید تو نیز! وادی غربال های ما و من وادی ََّغرتهُ دنیا" دائماً! وادی بیراهه های هولناک وادی چسپیدن پا روی خاک! از دل این وادیِ کج باوری ما اُبَرّئ" گوی، باید بگذری۱۲ اول از اینجا عبورت می دهند بعد، توفیق حضورت می دهند وادی چارم سلامی در حضور۱۳ نور نور نور نور نور نور از شکوهی بی کران پر می شوی با "امین الله" دمخور می شوی! وادی چارم کشاندت تا کجا رو به روی جلوه ی ذات خدا! بار خاص است این صلا یا بار عام؟ ایستادی روبه رو با یک "سلام" فاصله،لفظی است بی معنا شده "قاب قوسین"ی ست "أو أدنیٰ" شده ۱-انّ للحسین محبّةً مکنونةً فی قلوب المؤمنین ۲-انّ لقتل الحسین علیه السلام حرارة فی قلوب المومنین لا تبرُد ابداً... ۳-السلام علی ولیّ الله و حبیبه.. ۴- ثارالله... ۵- یوسف/۱۰۲ ۶-تفاوت السلام علی با السلام علیک.. ۷- اللهم انی اَشهد انّه ولیک و ابن ولیک.ـ. ۸-او: امام حسین علیه السلام ۹- اعطیتَهُ مواریثَ الانبیاء.. ۱۰-و بذل مُهجَته فیک لیستَنقِذ عبادک من الجهالة.. ۱۱-و قد توازَرَ علیه من غَرَّته الدنیا.... ۱۲-یوسف/۵۳ ۱۳-السلام علیک یابن رسول الله... ................................. @SayyedeAzamHoseini1 👇
وادی پنجم: برائت، آشکار! ۱۴ از سیاهی های دورِ بی مدار! لعن یعنی در مسیر کبریا دورباشِ قلب، بر بی قلب ها! دورباشِ عشق، بر انکارها! دور باشِ زنده، بر مردارها! جوهرِ طغیان، علیه باطل است ریشه اش روی زبان نه،در دل است! دوری از کجراه و بیراه است این امتدادِ "لعنة الله" است این!۱۵ تا نباشی گیج و سرگردان و گم زودتر دریاب وادیّ ششم۱۶ وادی مرز است بین "هست" و "نیست" ساعتی را رو به روی خود بایست! بعد از این توجیه را بس می کنی مرزهایت را مشخص می کنی بعد از این باید مَنَت بی "من"شود! با خودت تکلیف تو روشن شود! بعد از این باید که باشی یکدله دوستی با دزد یا با قافله؟... مرزها اینجا نه از "ما" و "من"ی ست مرزهایش دوستی و دشمنی ست! بر خودت این مرز را تکلیف کن! مرز را با کربلا تعریف کن! مرزِ بیرون، غیرِ مرزِ کربلاست از خوش آمد یا نیامدهای ماست! "وال مَن والاه" یعنی؛ از قدیم جمله یک حزبیم در یک خیمه ایم! خون ما؛شریان ما؛حبّ حسین! حزب ما؛ جریان ما؛ حبّ حسین! "عاد من عاداه" خطش روشن است دشمن اویم که با او دشمن است! دشمنی با مال و جان و آبرو دشمنی در پشت سر؛ در روبه رو... حب و بغض اینجا خدایی می شود پیشوندت "کربلایی" می شود! با چنین بیعت کسی گمراه نیست شاهدی دارد که جز "الله" نیست!۱۷ مانده ای؛ اما بپرس از خود: "کجا"؟ ماندنِ "در" کربلا؟ "با" کربلا؟ "در" نمان! چون ایستایت می کند از تبِ رفتن جدایت می کند! کربلا جاری ست جاری می کند جوشش است و بیقراری می کند کربلا محدود در یک حوزه نیست کربلا پابند اشک و روضه نیست! کربلا راهی است سرخ و مستدام "اشهد انّ الائمّة"... نه "امام"!..۱۸ ماندن است، اما نه ماندن در زمان! ماندنی پای امامِ هر زمان! وادی هفتم پگاه دولت است وادی ایمان به صبح "رجعت" است۱۹ اعتقادی محکم و شورآفرین! تا صلای دادخواهی زمین! راست می گویند این میعادها بازمی گردند زهرا زادها آخر این قصه تیغ و تشت نیست! این مسیر رفته، بی برگشت نیست! این سر شوریده سامانش خوش است! داستان خاک، پایانش خوش است! تا همیشه ظلم، حقِّ خاک نیست! می رسی "ای آنکه چون تو پاک نیست"! وادی هشتم: سر خط... باز،قلب!۲۰ تا همیشه قلب؛ از آغاز، قلب! ای خوشا همسویی قلب و قدم پیش از رفتن، رسیدن در حرم! قلبِ "سِلم" و قلبِ "تسلیم" و "سلیم" قلب: "بسم الله رحمن الرحیم" آشتی ده قلب خود را با امام! اربعین را درک کردی والسلام... ۱۴- فلعنَ اللهُ مَن قتلک... ۱۵-اعراف/۴۴ هود/۱۸ ۱۶-اللهم انی اشهدک انی ولی لمن والاه و عدوٌّ لمن عاداه... ۱۷- اللهم انی اُشهدک... ۱۸- اشهد ان الائمَّةَ من وُلدِک کلمةُ التّقوی... ۱۹- و اشهد انی بکم مؤمن و بایابکم موقن... ۲۰- و قلبی لقلبکم سِلم.. اشعاری مثل "این سر شوریده"، ای انکه چون تو پاک نیست...اقتباس از حافظ و مولانا ............ @SayyedeAzamHoseini1
دختر است دیگر..آنهم در آغازین فصل بلوغ... که اگر پدر تا دیروز،همبازی کودکی اش بوده،امروز محبوب ترین تکیه گاهش، شانه های اویند... بیشتر از دوماه از آخرین لحظه ای که پدر قاب شد در اشک آلودگی چشمانش، می گذرد... و اینک منزل به منزل،شوق،شعله می کشد در دلش که تا کوفه راهی نمانده است... نامه ی پدر،اتمام حجتی ست برای راهی شدن دایی "حسین"؛ هر چند منزل به منزل، خبرها داغتر می شوند تا "زَباله"... همانجا که دایی،بغض فرو می خورد به " انا الیه راجعون" و دستانش،پدرانه ی یتیم نوازی می شود بر روسری "حمیده" که بناست از این به بعد،دایی،پدرش باشد... و خبرها می رسد تا مشاهده ی گودال... مقدر است از "مسلم"،" حمیده" بماند تا رویش سپیدارهای فردا... سلام بر بانو حمیده،دختر مسلم... خواب دیدم دوباره افتادی با اذان مناره افتادی تا کسی کرد اشاره، افتادی پای دارالاماره افتادی باز کابوس های تکراری! خواب دیدم تو و تبرها را خواب هر منزلی خبرها را خواب دروازه،خواب سرها را خواب بازار کفشگرها را! ۱ کفِ بازار بودی انگاری... می فشارد گَلوم را مرداب ناگهان جیغ می کشد مهتاب زخمی و تشنه می پرم از خواب خون لبهام می چکد در آب خون لبهام می شود جاری... حرف ها در گلو مچاله شدند حکم ها جمله استحاله شدند و "شُریحی" ترین رساله شدند قصه غربت "زَباله" شدند خبر از حال دخترت داری؟ همه ی شهر، پایِ رفتن بود صف هجده هزار،یک تن بود کوفه یک مرد داشت که "زن" بود ۲ قطعه شعری ز دفتر من بود قطعه شعری به وزن بیداری! دور، وارونه؛ دار، وارونه! مردم بی مدار،وارونه! حرف، وارونه! کار، وارونه! آینه در غبار، وارونه! و تو وارونه بر سرِ داری! قصه ی رفتنت دراز شد و پله پله حماسه ساز شد و مشت کوفه دوباره باز شد و دست دایی یتیم نواز شد و منم و داغ های اجباری.. آنک این من، در ابتدای خودم پای بنهاده جای پای خودم پاسخ روشنِ "چرا"ی خودم من سفیر توام به جای خودم من از امروز "مسلمم" آری... سهم آیینه ات تبلور باد! در تب سنگ،بی تکسّر باد! باغ تو با بهار دمخور باد! رج به رج فصلنامه ات پر باد از سپیدارهای بسیاری!... ۱- اشاره با افتادن پیکر حضرت مسلم در بازار کفشگرها و آویختن سر ایشان از دروازه ی شام ۲- بانو طوعه ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، @SayyedeAzamHoseini1