در آستانه سالروز حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ علیه السلام،
تقدیم به کودک کرمانی شهید این حادثه "علی اصغر"
بسم الله...
به کودک شهید شاهچراغ
آسمان،پشت شیشه ی ماشین،یک زمین بزرگ آبی بود
دو طرف کوه ها دو دروازه،توپ فوتبال،آفتابی بود
پسرک شور و حال دیگر داشت،در دلش شوق و اضطرابی بود
نیمکت های ابر،خالی بود...
صورتش را به شیشه می چسپاند،به افق های دور زل می زد
مثل برنامه کودک دیروز،ابر در پیش پاش پل می زد
در زمینی که آسمانی بود،پسرک می دوید و گل می زد
غرق در کودکانه های خیال..
بر خلاف تمام همسالان،شیطنت هاش،گر چه اندک بود
فصل هایش شلوغ و بازیگوش،فصل هایش نجیب و کوچک بود
"کی به شیراز می رسیم"؟ آن روز،پرسش فلسفی کودک بود
شهرها رد شدند و دور شدند..
وقت مغرب به پیشواز غروب،شهر با نور و رنگ می آمد
پسرک خیره می شد و همه چیز،پیش چشمش قشنگ می آمد
شاخه ی ترد باغ فردا بود،کاش بعد از تفنگ می آمد
شهر مهمان نواز بود اما...
پدر آرام پا به صحن گذاشت،با سلامی به سیدالسادات
اشک مادربزرگ جاری شد،و فرستاد زیر لب صلوات
غرفه ها یادِ کودک آوردند،خنده های معلم و ...سوغات...
پدرش گفته بود:"برگشتن"..
گنبد و پرچم و ضریح و حرم،پسرک غرق در تماشا بود
دسته ای از کبوتران سفید،پشت نقاره خانه پیدا بود
مثل صحن امامزاده علی،صحن شاه چراغ زیبا بود۱
کاش نقاره می زدند امشب..
پدر آورده بود با پاییز،میوه ی نوبر بهاری را۲
در کنار ضریح می انداخت،آخرین عکس یادگاری را
پسرک قاب کرد در چشمش،خنده ی خادم کناری را
و نگاهش به چوب پرها بود..
ناگهان تشنه شد دلش می خواست،برود پیش حوض و فواره
با صدایی که در حرم پیچید،پدر او را گرفت یکباره
پسرک فکر کرد می کوبند،چوب بر طبل های نقاره
لحظه ای ذوق کرد و بعد افتاد..
از نگاه تمام آینه ها،موج در موج خون و غم می ریخت
پوکه ی کینه های دیرین بود،آنچه در گوشه ی حرم می ریخت
نام کودک چه بود کز نامش،میزبان بیشتر به هم میـریخت؟
آشنا بود با گلو این تیر..
شادیِ کودکانه هایش را،پس گرفت از جهانِ بی باور
صبح فردا به گوش شهر رسید،"پسری باز روی دست پدر..."
دستِ خالی گذشت از جاده،کاروان باز،بی "علی اصغر"
کودکی باز از سفر برگشت...
۱.امامزاده ای در سیرجان
۲-این کودک شهید،متولد فروردین ماه بود.
........
#حادثه_تروریستی_شاهچراغ
#کودک_کرمانی
#چهارم_آبان
......
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1