eitaa logo
سیده اعظم حسینی
746 دنبال‌کننده
29 عکس
39 ویدیو
0 فایل
اشعار و آثار دکتر سیده اعظم حسینی.. شماره ی ایتا جهت تبادل نظر و ارائه ی پیشنهادات و انتقادات 09179148588
مشاهده در ایتا
دانلود
21.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️چهار روز مانده تا چهلمین شب شعر عاشورای شیراز با موضوع اربعین 📆 تاریخ برگزاری: چهارشنبه و پنجشنبه، یکم و دوم مردادماه 📭مکان: شیراز، چهارراه حافظیه، تالار حافظ ---------------------- @SayyedeAzamHoseini1
به خاک پای حضرت سجاد... ( بر اساس خطبه ی معجزه وارشان در شام) "کعبه" نام پدرم بود،همه می دانند۱ همه...حتی تبری که به مصاف آمده بود! بیشتر از همه، آن حاجیِ جانبازی که شانزده بار، پیاده به طواف آمده بود!۲ تشنگی خیزترین نام پدر،زمزم بود۳ تشنگان از گذر ناب طهورایش مست در گِل آلودترین فصل زمین،تنگ غروب چکمه ای آمد و سرچشمه ی زمزم را بست.. "خیرَ من طاف"؛ پدر دور خودش می چرخید۴ از کجا جمع نماید پسر ارشد را؟ "حمَلَ الرکنَ بأطراف ردا"؛ می آورد۵ با عبا تکه به تکه، "حجرالاسود" را... "مشعر"ی بود که می گفت خودش را...اما حاجیان مسخره کردند،صدایش گم شد! بهترینی که به احرام ردا می پوشید!۶ بهترینی که به گودال، ردایش گم شد! تا "محمد" ز "حسین" است، تمامی شما می شناسید پدر را ز شب معراجش! پدرم کعبه،ولی هیچ کسی حاجی نیست در دیاری که "یزید" است امیرالحاجش! تا "محمد" ز "حسین" است،پدر هم بوده شب معراج که از عرش،بُراق آوردند۷ سر درآورده شبی از دلِ "قاب قوسین" این سری را که اهالی عراق آوردند! شب "صلّیٰ بملائک" که تمام ملکوت۸ با پدر حسرت یک سجده ی طولانی داشت! پیش از سنگ زدن های شما پیدا بود جای آن سجده که از عرش به پیشانی داشت! در شکوهی ابدی "حمزه" و "جعفر" از ماست!۹ دست "جعفر" علَم ماست که بالاست هنوز! نَقل "حمزه" نه فقط قصه ی داغی کهنه ست نَقل دندان شما و جگر ماست هنوز...! سال ها نافله تان لعنت و نفرین بوده راهتان گرچه دگرگونه،ولی بشناسید "مَدَنیٌّ عَقَبیٌّ اُحُدیٌّ شَجَریّ" آی مردم! پدرم را به "علی" بشناسید! کیست این راز که در جلوه ی عنداللهی جز خدا راه نبرده ست به خلوتگاهش "لا الاهی" که به گردن کشی آمد به مصاف با دو شمشیر، کشانده است به "الّا اللّهش" پلک بر هم زدنی کفر به او راه نیافت این بلندای محالی که حقیقت دارد! بیعت اولی اش پیش تر از خلقت اوست این "یدالله" که با "خویش" دو بیعت دارد! به دو هجرت..به دو قبله...به دو نیزه...اما جز "یکی" راه ندارد به دل توحیدش "لافتی" را به تعارف که نگفته، مردم! "جبرئیلی" که مؤیَّد شده با تأییدش! "اسدالله" شگفتی که دم شمشیرش سایه ی قهر خدا بود به هر جا افتاد دست هایی که پراکند، بپرسید از تیغ! تیغ هایی که پراکند، بپرسید از باد! "علی" آن صبر عظیمی ست که هرگز نرسید به شکوهش نظرِ بی افق باطلتان! یک اشاره بکنم: گوشه ای از صبر علی ست این زن،این کوه به بند آمده تا محفلتان! که "علی" تیر خدا بود به چشم فتنه "صابرٌ قاطعُ الأصلاب زکیٌّ صَوّام" گریه رزق شب او بود و به من ارث رسید بعد از این چشم من و روضه ی " الشّام،الشّام"... مادرم،نام بلندی ست به بالای ازل که نگنجیده به توصیف و بیان از آغاز "فاطمه" لیله ی قدر است، بمانَد تا بعد "مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز" رسمتان گر چه که بی رسمی و حرمت شکنی! حرفتان گر چه همه زخم زبان و دشنام "ما گذشتیم و گذشت آنچه که با ما کردید" دوسه خط مرثیه ی واقعه و ..ختم کلام! رنگش از زخم و عطش داشت به زردی می رفت وقتی از اسب زمین خورد کشیدند او را زرد را سرخ بپاشی و روی شن بکشی می شود معنی ترکیبِ "مُرمَّل بِدِما (ء)" دو مصرع از حافظ و شهریار(با اندکی تغییر) گرفته شده است... توضیح: این شعر به ویژه در قسمت ابتدایی،برداشتی آزاد از اصل خطبه است... ویژگی هایی که در خطبه به پیامبر، نسبت داده شده،در شعر، به استناد حدیث "حسین منـّی و انا من حسین"،از زبان امام سجاد به امام حسین علیهما السلام نسبت داده شده... ۱-انا ابن مکّةَ و منی ۲- شمر ۳- انا ابن زمزم و الصفا ۴- انا ابن خیرِ مَن طافَ و سَعیٰ ۵- انا ابنُ مَن حَمَلَ الرُّکنَ باَطراف الرِّدا ۶- انا ابنُ خیرِ مَن ائتَزَرَ و ارتَدیٰ ۷- انا ابن مَن حُمِل علی البُراقِ فی الهَواء ۸-انا ابنُ مَن صَلّی بملائکة السّماء ۹- و منّا الطّیّار و منّا اسدُ الله و اسدُ رسولِه... قسمت دوم شعر(وصف امام علی علیه السلام) برداشتی مطابق و گاه آزاد است از اصل خطبه... ---------------------------- کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
32.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی در شب شعر عاشورا......شیراز...1403 ---------------------------- کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
و لیسَ احدٌ مِن الرّعیةِ أثقَلَ علی الوالی مؤونةً فی الرَّخاء،و أقلَّ مؤونةً لَهُ فی البلاء و أکرَهَ للاِنصاف و أسألَ بالاِلحاف...و أضعفَ صبراً عند مُلمِّاتِ الدَّهر، مِن اهلِ الخاصّة... و انَّما عِمادُ الدّین...و العُدّةُ للأعداء،العامّةُ مِن الاُمّة.....نهج البلاغه/ نامه ۵۳ بعضی خواص! پر هیاهو،پر صدا،پر دردسر،بعضی خواص! پر رو و پر ادعا و بی هنر، بعضی خواص! پر افاده،پر افاضه، پر هزینه، سهم خواه! بی ادب،بی خیر، سرتا پا ضرر، بعضی خواص! فرقه ی وارونه رو، وارونه بین، وارونه گو! هوچیانِ بی بصیرت؛بی بصر،بعضی خواص! موسم تاراج سرخ شاخه های ریشه دار دسته ی هم جنس و ناجنس تبر، بعضی خواص! در تلاطم های طوفان آفرینِ فتنه ها در حقیقت منشأ و اصل خطر، بعضی خواص! بعد هر فصل الخطاب آشکار رهبری شبهه ی شوم بلند و مختصر، بعضی خواص! خنجر ناگاهِ از پشتند؛ تیر دشمنند! غالباً آنجا که می باید سپر... بعضی خواص! گاه در نصّ "اشدّاءُ علی الکفّار" هم می کنند از ترس، تجدید نظر، بعضی خواص! دست و پا گیرند؛ سرعت گیرِ راه قله اند! سدّ معبر کردگانِ این گذر، بعضی خواص! کُلّشان را گر که بشکافی به غیر از حرف نیست! منبع تولید حرف مفت و شر، بعضی خواص! فارغ از هر قوم و دین و مذهب و جریان و حزب بی تعارف،حیف اسم "مرد" بر بعضی خواص! ما به سختی های عزتمند خود راضی تریم! ما عوام الناس! بگذارند اگر بعضی خواص! خواص،هنگام فراخی و آسایش بر دوش والی بار گرانند و چون حادثه ای پیش آید، کمتر از هر کس به یاری اش برخیزند و خوش ندارند به انصاف درباره آنها قضاوت شود،اینان همه چیز را به اصرار از والی می طلبند....و در برابر سختی های روزگار،شکیباییشان اندک است... اما ستون دین ...و ساز و برگ در برابر دشمنان،عامه ی مردمند.... ..................................... @SayyedeAzamHoseini1
به نجوا بود یا فریاد که می خواند:" قُل انّ صَلاتی و نُسُکی و مَحیایَ و مَماتی للّهِ ربِّ العالَمین"... چقدر در هر منزلی قصه ی "یحیا"ی نبی را شنیده بود از زبان "حسین" و قصه ی طشت و سر را... و شاید چشم هایی به سمت او چرخیده بودند هر بار، که همنام "یحیی" بود... کوفی بود و احتمالا در منزل "شُقوق" به امام پیوسته بود.پنجاه ساله ای که رجزخوان می جنگید در باران سنگ ها و تیرهای مسموم... اندکی بعد "یحیی"، همپایه ی نامش تا همیشه زنده بود... سلام بر یحیی بن سلیم مازنی ای تداعی شده با نام تو طشتی و سری! وقت آن است سر خویش به مسلخ ببری! به سیاهی بزن ای جاریِ پیوسته به نور ایستاده به تماشای تو قرص قمری! به بلندای تو هرگز نتوانند رسید خیلِ معروف به کج فهمی و کوته نظری! در تب حادثه رگ های زمین خشکیده ست بکن ای زخمِ روان از دل صحرا گذری! پیش پایت همه ی آینه داران رفتند تا نباشند و نبینند شکستِ کمری!۱ همه جا قصه ی همنام تو پیچیده به دشت قصه گو خواسته اینگونه بگوید خبری! "زندگی" نام قشنگی ست؛ برازنده ی توست! زنده بودی و از این پس به خدا زنده تری! بادها راه بلدهای مسیر عشقند! مقصدی نیست در این راه به جز دربدری... ۱- الآن اِنکسَر ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی.... -------------------------- @SayyedeAzamHoseini1
نامتان با غربت، الفتی دیرینه دارد که دختران "غریبِ مدینه" اید؛ یادگارانِ "حَسن"... باید چند گامی گذشته باشید از بلوغ، آنگاه که شیرینی رؤیاهای دخترانه تان در تلاطم یک سپیده تا غروب، محال می شود.. دو نام هستید در تاریخ، کم نشان، که غروبی قد می کشید در ازدحام غارتیان بی باور و اسب ها از نازکای قامتتان می گذرند، آنگونه شتابان که شکستنتان به گوشی نمی رسد، مگر "عمه" که در غروبی نباید، از خارهای بیابان کودک می چیند... و صحرا می داند که شام غریبان با داغ یادگاران "حسن" غریب تر است... سلام بر ام الحسن و ام الحسین،دختران مجتبی علیه السلام... از همین رنگ های شاد و قشنگ،روسری سرخِ آب اناری بود اول صبح،نو، سرِ دختر...سر شب،پاره، دورِ خاری بود... این نمایی ست کلّی از قصّه، می توان از همین نما فهمید بین آن شیهه های پی در پی، چه قَدَر وضع، اضطراری بود! دور خیمه کسی نبود، اما...اسبِ آخر که بی سوار آمد دورتادورِ خیمه غلغله شد، هر طرف اسبی و سواری بود.. ناگهان خیمه داغ و روشن شد...ناگهان بوی "سوختن" آمد وَ کسی داد زد:"فرار کنید"!..دخترک، خیمه ی کِناری بود... شب شد آشوبِ اسب ها خوابید...دخترک برنگشت از صحرا پیش از این، یادگارِ داغی سخت، بعد از این، داغِ یادگاری بود!... کاروان بعد چلّه ای برگشت، بین آن خاطراتِ سردرگم روسری زیر آفتاب هنوز، رنگ و رو رفته، دور خاری بود... -------------------------- @SayyedeAzamHoseini1
36.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهلمین دوره ی شب های شعر عاشورا.....شیراز سومین حرم اهل بیت.... مردادماه1404 برای رباب و چهل روز سوختنش .................................. @SayyedeAzamHoseini1
17.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به شهدای اقتدار ایران بویژه سردار سرافراز اسلام شهید حاجی زاده چهلمین دوره ی شب های شعر عاشورا... شیراز ....مردادماه 1404 ................ @SayyedeAzamHoseini1
اربعین حضرت علی اصغر.mp3
زمان: حجم: 2.52M
یکی از اصلی‌ترین عوامل تأثیرگذار بر گیرایی شعر، «صدق عاطفی» است؛ یعنی کسی که شعر می‌گوید، احساساتی را مطرح کند که خود تجربه کرده است. به قول سعدی: دگری هم این حکایت بکند که من؛ ولیکن چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد (دیگران هم همین حرف‌های مرا می‌زنند؛ ولی آنها مثل من عمل نکرده‌اند؛ بنابراین سخنشان به دل نمی‌نشیند.) ⚫️⚫️⚫️ برای حضرت خیلی‌ها شعر گفته‌اند. خیلی از مردان شاعر خواسته‌اند مادرانه بگویند و نتیجۀ کارشان از چند تا «لای‌لای» فراتر نرفته. اما اینجا با مرثیۀ مادرانۀ یک مواجهیم. هیچ توضیحی نمی‌خواهد. خودتان بشنوید و ببینید چند تصویر نو و تأثیرگذار در همین 5 دقیقه به جانتان می‌نشیند! شعر از شاعر گرانقدر، دکتر است و همین پنجشنبه در قرائت شده است. 👈با حال مناسب بشنوید ⚫️🔴⚫️🔴 فهام: فرهنگ. هنر. ادبیات. مذهب @fahhaam
سپاس فراوان از نظرات ارزشمند پژوهشگر، منتقد ادبی و استاد ارجمند،دکتر رضا بیات...
سیده اعظم حسینی
چهلمین دوره ی شب های شعر عاشورا.....شیراز سومین حرم اهل بیت.... مردادماه1404 برای رباب و چهل روز سو
برای "رباب" و چهل روز سوختنش.... بغل گشود به پهنای قبر و زانو زد: "سلام هستیِ مادر! بیا بپر بغلم! دوباره می شمرم مثل قبل؛یک، دو، سه... دوباره کودکی ات را بریز در بغلم! نشد عزیز دلم! قهر نه!... ببین مادر برایت از سفر اسباب بازی آورده! شکسته بسته و شیرین و با اشاره بگو نبوده ام پسرم! کی اذیتت کرده؟ خدا نیاورد آن روز را که یک مادر ز شیرخواره‌ی خود دور و بی‌خبر باشد طبیعی است گلم، مادر است و دلشوره اگر چه بچه روی سینه ی پدر باشد! بدون تو که نشاط منی، به هر جایی ولو به کاخ و به بازار، خسته می رفتم برای آن که از آغوشم عطر تو نپرد مسیر بادیه را دست بسته می رفتم! تمام، دلهره بودم غروبی "عبدالله" تو را بغل کند و پیش آب ها ببرد سرش به بازی خود گرم باشد و آنگاه فرات موج زند ناگهان تو را ببرد! تمام، دلهره بودم پدر بخوابد و تو به جست و خیز بیایی، بیافتی از یک تل تمام، دلهره بودم،خدا خدا کردم عمو حصار کشد دور خیمه حداقل! تمام دلهره بودم بهانه گیر شوی پدر اگر چه که پیش تو بود... اینجا بود درست...گفتم شاید سرش شلوغ شود سرش شلوغ؟!.. چه گفتم؟ سرش که با ما بود! نرفته خار به پایت که؟چون غروب دهم همین که دغدغه را از نگاه من خواندند برای له شدن خار،نگذریم از حق، چقدر اسب که اطراف خیمه تازاندند... دلم برای تو و خنده هات لک زده بود فدای این دو لب خوش تراش یاسیِ تو هوای بادیه شب سرد می شود کم کم چقدر دغدغه ام بود بی لباسی تو! در آن غروب، سپاه حواس پرتِ عجول چه چیزهای نباید که از خیام آورد لباس های تو را اشتباهی از خیمه یکی نهاده به خورجین خود به شام آورد! سفر دراز شد و کم کمک در این صحرا خصوصاَ آخر شب بادِ سرد می آید به عمه گفتم اگر بچه ام مریض شود زنی که نیست،چه کاری ز مرد می آید؟ شمایل تو به بابابزرگ رفته "علی"! زمان گذشت و "علی" تر شدی عزیز دلم! شنیده ام همه اش روی سینه ی پدری نبوده ام بغلی تر شدی عزیز دلم! هنوز وقت نکردم بپرسم از پدرت چرا مردّد و با شرمساری ات آورد به جای آب مگر آبمیوه ات دادند؟ سفید برد چرا آب اناری ات آورد؟ من از همان دم اول که آب را دیدی و گونه های تو از فرط شوق گل انداخت یقین نمودم از اینجا تکان نخواهی خورد فرات، قدّ تو مادر! به هیچ بچه نساخت! بدون تو بروم؟یا بدون تو بروم؟ مرا گلوی تو بین دو انتخاب گذاشت که جا نهادن یک شیرخواره رسم نبود بگو به حرمله این رسم را "رباب" گذاشت!".... غروب بود و دو تا دستِ بی نتیجه ی زن به سمت سینه ی او ناامید برمی گشت زن از تهاجم بی رحم و تلخ خاطره ها به روی شانه ی عمّه، شهید برمی گشت! میان خاطره های خیالی اش می دید که خاطراتِ دگرگونه دور می گیرند نگاه کرد به زینب وَ گفت:" بانو جان برای بچه، چهلّم چطور می گیرند؟" ------------------------------- .................................. @SayyedeAzamHoseini1
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا در شهر ما جوازِ رسیدن به قلب توست نامی که از برادرِ ارشد می آوریم... ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، @SayyedeAzamHoseini1